سعادت پنجشیری
تابش معنی
صیقل آیینه زاریست به هر واژۀ تو
نگه ی داغ شراریست به هر واژۀ تو
مثنوی تا به غزل یا که قصیده ست دران
حرف ها سبحه ی تاریست به هر واژۀ تو
کوه ها با همگی سنگ و درختان بلوط
رود با زمزمه جاریست به هر واژۀ تو
حرمت ده و کرامات همه شهرنشین
آیه ی روشن یاریست به هر واژۀ تو
ره نما میشوی با گویش هر سوره بدل
پرتو سلسله داریست به هر واژۀ تو
ناله ی تازه ی درجاری ِ دریای زمان
زخم هر بید و چناریست به هر واژۀ تو
عطر الفاظ گل نسترن و یاس و گلاب
جذبه ی چشم خماریست به هر واژۀ تو
در بهاریکه چمن با لب گل خنده کند
لهجه ی سار و قناریست به هر واژۀ تو
بسکه از تابش معنی رگ جان میسوزد
شعله ی مهر نگاریست به هر واژۀ تو
( تورنتو - 6 جنوری 2010)
«»«»«»«»«»«»
ادبی ـ هنری
صفحهء
اول
|