© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نصیرمهـــرین

 

 



                                                در حاشیۀ " از خاطراتم "

                        

                       جناب خالد صـــدیق چرخی ونصیرمهرین. هامبورگ تابستان2009


" ازخاطراتم "، چنانکه از نامش پیداست، بخشی ازیادآوردهای جناب خالد صدیق چرخی است. در تاریخ چند دهۀ پسین، اگراززندان پلچرخی سخنی درمیان آید، کاوشگرسخنان بیشمار تواند بود که هر آن سخن هم، سخن دیگر را به کاوش می گیرد. انبوهی از مسایل سیاسی، جریانات مختلف پس از کودتای ثور وسالهای پیش از آن با هزاران سخن د یگراز پیامد ها، برای خویش جای باز میکنند.

میتوان گفت که سخن از" چرخی " نیزدر تاریخ چند دهه به اینسو درهمه کتاب های معطوف به تاریخ رویدادها و وقایع زمان حاکمیت محمد نادرخان وبرادرانش در دیدگان خواننده تبارز میابد. چنان تبارزی که به کوچه ها وجاده های در ماتم نشسته ره می برد وپیامزا تر میشود. حتا در آن برگهای از فراورده های تاریخنویسان دربار ستا که ستم درحق خانوادۀ چرخی را به توجیه نشته اند، آن ماتم واندوه سایه دارد. زیرا شاه تازه به دوران حکمروایی رسیده، درحق غلام نبی خان چرخی جفایی را روا داشت وبرای چندمین باروفا به عهد را بشکست. به آن نیز بسنده ننمود، دست آزارخویش رابه نزدیکان اونیز رسانید وبرگیهای از جفا آمیزی را به نمایش نهاد. آن جفا کاری ها از زبان های ترسیده و لرزیده به گوشهای هراسیده میرفت ودر سینه های داغدیده وبی آلایش جای باز میکرد. چنان بود که مردم درهرجایی ازافغانستان آگاهی داشتند، که درحق خانوادۀ چرخی جفای رفته است. وچنان بود که نام"چرخی " ،دامن گسترحدیت اندوه هایی میشد که کم ویا بیش در گوشها وسینه ها لانه نموده بود.

دوست بزرگواروعزیزمن، جناب خالد صدیق چرخی، زیرنام " ازخاطراتم" ، گوشه یی ازآن خاطرات را که چرخ ستمگر زمان بر ایشان میراند، طی کتابی انتشار دادند. ولی از خاطراتم، تصویر گر کلیه رویدادهایی نیست که خانوادۀ چرخی دیده اند. حتا تصویر گر همه خاطرات نویسنده نیز نیست. میشود آن را اندکی از یادآوردها دانست. زیرا ده ها عضو خانوادۀ چرخی طی تماسها با اوضاع واحوال زندان، با زندانی ها وزندابان های جداگانه، ضمن خاطره های مشترک، چشمدید ها وشنیدگی های جداگانه یی نیز داشتند. اما کارتحسین برانگیزجناب خالدصدیق، دراین اندک گفتن، به سان آن یادآوریی ماند که گویند: حدیت مفصل بخوان ازین مجمل.

این اندک یادآوردها، به کاربرد نهادهای سرکوبگروناآشنا باعدالت وکرامت انسانی ؛وکارکردهای جفا آمیزی ره می برند وآن را به نیکویی نشان مان میدهند، که وجه مشترک آموزش های حک.مت ستمگرانه واستبدادی است. فراوردۀ جناب خالد صدیق، که قید ویژه گیهای زمانی ومکانی ونام بردن ازافراد زجر دهنده وزجرکشیده را فراموش نمی کند، با بقیه اثاری که سخن از مظالم مشترک دارند، سازگاری میابد.

نتیجۀ مطالعۀ " از خاطراتم "؛ یک بار دیگر، برین نیازپافشاری میکند که تاریخ ومنجمله تاریخ چند دهۀ پسین افغانستان را نباید ازمحدودۀ کتاب هایی فراگرفت که زورمندان نگاشته اند. مطالعۀ یک جانبۀ آثارآنانی که دست پروردۀ انوشیروان های "عادل "بودند، نه تنها فراموشی اندیشیدن به ستمدیدگانی رابارآورده که قربانی رفتارهای آن نا عادل هستند، بلکه ظالم را عادل پنداشته اند. تاریخ نویسی ما، به دلیل قرار داشتن درانحصاردیرینۀ حکمروایان نا عادل، مرزعادل وستمگر را بسیار مغشوش نموده وپندار های غلط را تلقین نموده است.

با خواندن "از خاطراتم "، انسان وارسته از تلقینات تاریخنگاری رسمی – ستمگرانه، به چهرۀ واقعی ستمگری زودتر نایل میشود. وانسان رهجوی وحقیقت یابی که سالها در چاردیواری تلقینات رسمی وجعلیات دروغ نویسان در بند بوده است، به سوی دیگر به جانب چهرۀ حقیقی مظالم آشنا میشود. واین آشنایی میتواند خواستگاه سیاسی حکومت استبدادی را برای او بهتر معرفی نماید.

پولی بیوس،یک تن ازتاریخ نگاران یونانی گفته بود که، " از تاریخ اگرحقیقت را بگیرند، جز یک قصۀ بی فایده از آن چه باقی میماند.؟ "

آنانی که ازتاریخ کشورما، حقیقت را ربوده بودند، با حقیقت ربایی خویش رفته اند. اما حقیقت ازمیان نرفته است. برخی ازآن حقیقت ربایان نیزازجاودانگی حقیقت وسربلند نمودن حقیقت گویان غافل نبوده اند. آن جا که سپه سالار سردار شاه محمود خان غازی گفته بود:
" ما نمیتوانیم از حقایق انکار نماییم. اگرهم ما امروز انکار نماییم،فردا اشخاص دیگری پیدا میشوند که حقایق را بیان نمایند ." * حتا اگر از سر تفنن وباخبرنمایی بوده باشد، اما حقیقای در آننهفته است.
گوشه یی از حقیقت در " ازخاطراتم" با ما درد دل میکند. چه خوب است اگر به سوی حقیقت یابی بیشتر تاریخ کشورما بکوشیم. تاریخی را که بخش قابل ملاحظۀ آن قصه های بی فایده است، کنار بگذاریم .
*

نویسندۀ " از خاطراتم " جناب خالد صدیق، در مقدمۀ کتاب خویش از من به عنوان این که در نشر کتاب خاطراتم ، ایشان را یاری رسانیده وزحماتی را متحمل شده ام،سپاسگزاری نموده اند. درست است که من دستویسها را دیده ام . اما حقی که زحمات ایشان برمن وهموطنان حقیق جونهاده اند، بسیاراست. فراموشم نمیشود که هنگام ورق گردانی دستنویس ها، سخن " ادوارد گیبون " در نظرم میامد که از برداشتن آب از سرچشمه ها در کارهای پژوهشی خویش، سخن رانده بود. محتویات " از خاطراتم" سرچشمۀ پاکیزه یی بودند که با تشنگی و چشم درد، به دنبال آنها بودم.
دو دیگر، که برایم از ناحیۀ نگارش وکاربرد لحن سخن بسیارآموزنده بود، این است که با آن همه رنج ودردی که جناب خالد صدیق ازشش سالگی تا چند دهه بعد تردید، هنگام مراجعه به خاطرات، دامن عفت کلام را رها نکرده و ابراز یادآوردهای خویش را قربانی فرستادن کلمات تند و تیزنمی کند.
ازین رو جای آن است که از ایشان سپاسگزار باشم . **

نصیرمهرین
تابستان 1386

*- (خاطرات سید قاسم رشتیا ص 40)
**- یادداشت هایی بود برای بیشتر نویسی ومکث مفصل تر بر کتاب " از خاطراتم. "
متأسفانه پاره یی از بقیه مشغولیت ها مانع تکمیل این یادداشت ها شد.



 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول