مـــــژگان شـــــــفا
در حاشیه حادثه خونین کابل
حاد ثه
آتش فگنده برسر بازار حادثه
با تیشه می زند به سر یار حادثه
هر بامداد پرده به خورشید میکشد
شهر مرا نموده شب تار حادثه
کابل! دلم شبیه دلت پاره میشود
ریزد هماره بر سرت آوار حادثه
ما از هوای زنده دلی دل نمیکنیم
تا کی نشسته ای پی آزار حادثه؟
تا کی سرم به نیزه هدر میدهی نهان
سر میزنی بزن به سردار حادثه
18.01.2010
«»«»«»«»«»«»
ادبی ـ هنری
صفحهء
اول
|