© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



 

نوشته : ماریا دارو
Mariadaro.com

 

 

کودکان بهشتی و نور چشمان من ....

 

با خانم شفیقه نورزی درسال دوهزار وهفت معرفت حاصل کردم. ازهمان سال تا اکنون همکار قلمی مجله وزین "نشریه زن" که به ابتکار وی درشهر ونکورکانادا ماهانه طبع ونشر میگردد، میباشم. خانم نورزی دردیارهجرت با تقویت کردن فرهنگ وادبیات وطنش، پل ارتباط بین شعرا، نویسنده گان ومردم فرهنگ دوست ما برقرار نموده است. این خانم با فضلیت، فروغ چشمانش را ازدست داده است، مگربرای بینایان مجله خواندنی، دلچسپ پیشکش مینماید.  اوکه خود ایامی طولانی، چراغ راه اطفال کشورما بود، شاگرد تربیه کرد. آنچه اندوخته بود، برای جوانان ونوجوانان وطنش انتقال داد. متاسفانه اکنون ازتاریک شدن چشمانش رنج میبرد. به پاس خدمات فرهنگی واجتماعی این خانم شایسته خواستم، خواننده گان عزیز وهموطنان گرانقدررااززندگی پرماجرای " بدون مشعل بینایی" وخدماتش در دیارغربت، درجریان بگذارم.  با وجودیکه ارتباط توام فرهنگی با وی دارم، روزی برایش تیلفون کردم، تا سوال گونه معلوماتی اززندگیش حاصل نمایم.

 س) خانم نورزی، لطفاً برای هموطنان عزیز خودرا معرفی بدارید.

ج) اسمم شقیفه نورزی فرزند الحاج محمد کبیر نورزی وازقوم نورزایی ولایت زیبای کندهار، متولد شهر زیبای کابل میباشم.

س) شما یگانه فرزند فامیل میباشد، یا ...؟

ج) نخیر، من شش برادر ویک خواهردارم.

س) درکجا، کدام مکتب را آغاز و در کجا انجام تحصیل کردید؟

ج) مکتب ابتداییه را در زینب هوتکی، لیسه را در رابعه بلخی، وتحصیلات عالی را دردانشگاه کابل، فاکولته سیانس" رشته بیالوژی وجیالوژی " به پایان رسانیده ام، البته ازابتدا تا انتها درکابل درس خواندم.

س) بعد ازختم تحصیل اولین ماموریت تان را درکجا آغازکردید؟

ج) بعد ازختم تحصیل درشهرکابل درمکتب "بی بی شمسو" بحیث معلم آغازخدمت نمودم. بعد از سه ماه خدمت نسبت بعدُ مسافه، به مکتب متوسطه نسوان" ده نوده بوری" تبدیلاً مقررشدم. شش ماه بعد، بحیث معاون آن متوسطه تقررحاصل ومدت سه سال ایفای خدمت کردم.

س) در چند مکتب در شهرکابل تدریس کرده اید؟

ج) تا سال سیزده پنجاه وهفت درمتوسطه ده نوده بوری بکارم ادامه دادم، بعداٌ درمکتب بی بی صاحبه کارته سه ، بنا برلزومدید مقامات تعلیم وتربیه بحیث معلم تنزیل مقام شدم. اما بعد ازیکسال بنابر برتجربه کاری دوباره بحیث سرمعلم مکتب ارتقاء کردم. بعد درمکتب نسوان گذرگاه بحیث معلم تبدیلا ٍ و تنزیلاٌ مقررشدم. دراین تنزیل، بعد ازمدت کوتاه بنابرخدماتم بحیث معلم ممتاز انتخاب شدم.

س) در زمانیکه شما منحیث معلم ایفای وظیفه میکردید، کمبود معلمین لیسانس درلیسه های نسوان وذکورشهرکابل زیاد محسوس بود. درانتخاب مکتب متوسطه خود نقش داشتید ویا ریاست تعلیم تربیه...؟

ج) نظربه علاقه که با طفلان بهشتی وطنم داشتم، خواستم درتهداب گذاری دانش کودکان سهیم شوم.

س) بعد ازآن همه فراز ونشیب کدام سال ترک وطن کردید؟

ج) نظربه بحرانی شدن اوضاع سیاسی وامنیتی درسال نزده هشتاد ونه میلادی با فامیلم به هند سفرکردم. نظربه اسپانرشیپ برادرم ازکشورکانداد، مدت یک سال وپنج ماه درهند بخاطرطی مراحل قانونی اسناد بسربردم.

س) ازهند از آن کشورعجایب چه خاطره دارید.

ج) هرکشور دارای، فرهنگ وادبیات و عادات پسندیده، روابط اجتماعی وابسته بخود شان را دارند، برای مهمانان کشورنیزخالی ازدل چسپی نیست. اما بدبختانه از سفرخویش درهند، بدترین خاطره با خود دارم.

 زمانیکه منتظرتکمیل اسناد بودیم، مادرم را درهند ازدست دادم، درروز وفات ایشان اسناد قبولی ما از کشور کانادا مواصلت کرد. شاید خاک مادرم آنجا بود.

 دوچیز میکشاند انسان را به زور

 یکی آب ودانه دیگر خاک گور

س) با عرض تسلیت،میخواهم بدانم، چه وقت به کانادا آمدید؟

ج) درسال1990 میلادی همرای پدر، وخواهرم به کانادا آمدم، بعد ازتکمیل آموزش زبان انگلیسی شامل کورس های مسلکی تربیه و محافظت طفل شدم، درهمین رشته دریکی ازکودکستان های شهر ونکور شامل کارشدم.

س) اتحادیه افغانان مقیم شهر وانکور وجود داشت وشما تماس داشتید.

ج) البته تماس ویا خدمت دراتحادیه افغانان، برای هریک ما کار با ارزش است. زیرا تماس با اتحادیه یگانه مرجمع وصل هموطنان درکشورهای میزبان میباشد.

برای من نیز درآغاز، دوری ازوطن، فرهنگ، زبان وادبیات کشورم، بهترین مرجع اتحادیه افغانها بود. با تماس و ازاندک خدمت دراتحادیه افغانان، درسال 1993 میلادی بنده را هموطنان مقیم شهر ونکورمنحیث عضو هیت مدیره اتحادیه با رای مثبت و صمیمانه شان افتخار بخشیدند.

بعد ازانتخاب سال 1993 میلادی اتحادیه افغانان، دراثر تلاشهای این جانب و محترم عبدالرب غیاث درفکر ایجاد یک مکتب برای اطفال هموطنان شدیم و مکتبی را بنام سید جمال الدین افغان افتتاح کردیم. فعایتها دراین کانون علمی درخصوص آموزش زبان مادری، حفظ مقدسات دینی، و تقویه فرهنگ وطنی، اطفال کشوربود.

 البته ازهیچ نوع همکاری را در این راستا دریغ نکردم. یک سال بعد یعنی درسال 1994 میلادی بحیث معاون مکتب سید جمال الدین افغان انتخاب شدم.

س) چند شاگرد در ابتدا شامل آن مکتب شد؟

ج) بتعداد بیشتر 130 شاگرد به سویه های مختلف، بمنظوری آموختن علوم دینی و زبان مادری شان ازگوشه وکنارشهر ونکورجمع شدند. تا اکنون مکتب سید جمال الدین افغان بروی اطفال هموطنان ما در ونکور بازاست. با افزود افغانان در تعداد شاگردان مکتب نیز روزتاروز اضافه شد.

س) با تاسف که شما فروغ چشمان تان راازدست دادید، دراین رابطه اندک معلومات میدهید؟

ج) نمیدانم این ابرسیاه که چشمانم را پوشیده، چطوربیان کنم. من یکزن روشن هستم به علم ودانش سخت عقیده واحترام دارم. اما بدبختانه عقیده خودرا در رابطه باعلم طب ازدست دادم. نمیدانم بخت با" ما یاری نمیکند ویا تکلیف ما " ازدانش علم طب بالاتراست. درهند مادرم را نسبت عدم توجه دکتران با جزیی ترین مریضی ازدست دادم. خودم درآغاز سال 1997 میلادی با کمال صحتمندی عقب فرمان موتر بودم، درجریان رانندگی، دفعتاٌ چشمانم سیاهی کرد. آسمان آبی چهره سیاهش را برایم نشان داد. عدم توجه دکتوران، استعمال هرگونه دارو، تطبیق هرگونه آزمایش، وبه خصوص عملیات های مکرر، با وجود دانش ووسایل پیشرفته طبی، نتجیه منفی داد و فروغ زندگیم راازمن گرفت.

 س) چند سال تحت تداوی قرار داشتید؟

ج) دوسال تحت مراقبت وتداوی جدی قرارداشتم. با وجودیکه انتظارمشعل چشمانم را داشتم، درسال 1999 میلادی مجبوراً شامل کورس نا بینایان شدم. زیرا کناررفتن ازکانون علمی که خود در بیناد آن سهم داشتم. برایم خیلی ناراحت کننده بود. از بیکاری وخانه نشستن رنج میبردم.

 س) چه نوع کورس را تعقیب کردید؟

ج) خواستم با فراگرفتن تدریس تکنالوجی مدرن دوباره درخدمت هموطنانم قرار گرفته و دین که وطن بالای من دا رد، انجام بدهم. این کورس نقاط برجسته بالای صفحه کاغذ است که توسط لمس انگشتان خوانده میشود و بنام بریل یاد میگردد. بعداٌ شامل کورسهای ابتدایه یی آموزش کمپیوتری گردیم .

س) با تکمیل کورسهای ابتدایه کمپیوتر قادر به نوشتن وخواندن شدید؟

ج) بلی این کورس تا حدودی برایم مفید واقع شد. توانستم نشریه گروپ رنان را بنام " نشریه زن" آغاز بدارم. بعد اٌ بخاطر رونق بیشتر نشریه، شامل کورس" ادوانس "کمپیوترشدم. " نشریه زن" را با دیزاین مرغوبتر و حجم بزرگترانتشاردادم. اکنون منحث یک مجله بنام " نشریه زن" درسر تاسر امریکا ،کا نادا، یک تعداد کشورهای محدود اورپایی بدسترس هموطنان قرارگرفته است.

 س) زمانی که شما مصروف فرارگرفتن، کورس ادوانس بخاطر رونق مجله تان بودید، مساله اتحادیبه افغانان را کنار گذاشت یا چطور؟

ج) نخیرمنحیث عضو هیت مدیره اتحادیه بودم . هرسال اعضای اتحادیه وهیت مدیرهآن طی انتخابات عمومی ازطرف افغانان مقیم شهر، مجدیداٌ انتخاب میگردد. من ازاتحادیه کنار نرفتم ، خوشبختانه بر علاوه خودم در سال

 2001 میلادی درجمع هیت مدیره اتحادیه"، خانم خدیجه شاه" نیزشامل هیت مدیره شد. دراثرتلاش وهمکاری ما حدود 18 تا 20 نفر زنان هموطن مقیم ونکوررا جمع کردیم و درچوکات اتحادیه ، گروپ زنان راایجاد نمودیم.

س) ازفعالیت های گروپ زنان دراتحادیه تذکر بدهید.

ج) گروپ زنان اتحادیه برای هموطنان شان خدمات ارزشمند راانجام دادند. یک مقدارکمک های جدی وحیاتی، مثل خدماتی طبی ازقبیل ادویه، کمک ها وخدمات اقتصادی از قیبل، البسه،بوت، کمپل،سامان بازی برای اطفال و بعضی کمک های اولیه دیگر را جمع آوری وبه افغانستان فرستادیم.

س) فعالیت های تان درهمین حدود باقی ماند یا چطور؟

ج) گروپ زنان ازسال 2001 تا 2005 خیلی فعال بودند، نظر به سیستم انتخاباتی زمانیکه ریاست اتحادیه بیک خانم، دانشمند عزیزما تعلق گرفت. متاسفانه آهسته آهسته گروپ زنان ازهم متلاشی گردید. س) آیا صرف نظرازهم پاشیدگی گروپ زنان، خدمات اجتماعی شما دوام کرد؟

 ج) خوشبختانه کارفرهنگی من "نشریه زن" را که آغاز نموده بودم، تا حال با صفحات بیشتربا نویسنده گان فعالتر وعلاقه مندان بیشتر ادامه دارد.

س) مصارف مجله تان ازچه قراراست، آیا افغانان یا اتحادیه شهرتان کمک میکنند؟

ج) مصارف مجله ازپول شخصی خودم واعانه یک عده فرهنگیان کشورم طبع میگردد. ازکمک هریک شان درهرشماره مجله یاد آوری گردید است.

 متباقی هموطنان نه تنها برای طبع مجله کمک نمیکنند، بلکه برای خواندن آن نیزغفلت مینمایند.

س) پیام تان برای هموطنان تان چیست؟

ج) اولترازهمه سپاس بی پایان ازهمکاران قلمی، طباعتی، ودیزاینرمجله محبوبه

نورزی یگانه خواهرم چو بازوی قوی شب ورزهمرایم همکاری دارد، همچنان "محترم متین قیام ومبین قیام" جوانان با استعداد وطنم با وجود مصروفیت های درسی شان بنده را دربوستان بوقلمون فرهنگ وادب، وطن راه پیمایی میکنند. ابراز میدارم.

 دوم پیامم برای هموطنان اینست. کارکردن بدون اشتباه، کمی ها وکاستی ها نیست. اکثراٌ هموطنان ما ازمسوولیتها میهراسند واین ترس وهراس ناشی ازتبصره کسانی است که نه خودشان مفید برجامعه هستند ونه دیگران را بکارعام المنفعه یاری میرسانند، دست بفعالیت های اجتماع نمیزنند.  نشرمجله، اخبار برای اطلاع هموطنان درهرگونه شرایط مفید است. چه بهترکه با نشرهمچون مجلات واخبار درتقویه زبان وادبیات کشورخود در دیارهجرت نقش بزرگ داشته باشیم. هموطنان ما هم با مطالعه مطالبی که برزبان خودشان نشرمیگردد، لذت ببرند. ما هم شاهد لحظات لذت بار شان باشیم. با این نوع خدمات " اگر اشتباه هم باشد" دلها را پیوند میدهیم. با مصروفیت مطالعه زمینه غیبت، تبصره های بی مورد در باره این وآن را سد میشویم. زیرا گفته اند، بیکاری مایه بیماری وبدبختی است. بدبختانه این مصیبت و بیماری دامنگیر اکثر هموطنان ما گردیده است. وحدت ما را برهم زده است، دوستی ها را ازهم پاشیده است. چه خوب خواهند بود تا وقت خود را صرف مطالعه بداریم وزمینه غیبت ها را محدود سازیم.

          

دوستان محترم:

با تشکرازخواهرهموطن ما خانم نورزی، که درعالم نا بینایی مصدر خدمات فرهنگی برای تقویت زبان وادبیات وطن ما، در دیارهجرت گردیده اند، میخواهم صمیمانه عرض بدارم. هرگاه دوستان وخوانند گان گرامی برای اشتراک درمجله وزین "نشریه زن" که شامل مطالب هنری،ادب، تاریخی، اجتماعی واسلامی میباشد، علاقه دارند. به ادرس ذیل با خانم نورزی تماس گرفته ازمطالعه مضامین دلچسپ نشریه مستفید شوند. همچنان برای غنا بخشیدن مجله ،مخصوصاٌ ازخانم های ارجمند صاحب قلم تقاضا میدارم، با ارسال مطالب دلچسپ همکاری شان را درمجله خودشان آغاز بدارند.

 

آدرس:

noorzay4481@shaw.ca



 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول