پوهنمل محمود نظری
حاضر جوابی یک فن خاص ادبی
قسمت ۱۳
روزي چرچيل در اوج مبارزات انتخاباتي، مشغول سخنراني بود كه فردي با سر و
وضعي ژوليده وارد سالن شد و در رديف اول نشست.
وي در اثناي سخنان چرچيل، مدام حرف او را با سوالات بي معني قطع مي كرد و
باعث مي شد رشته ي كلام از دست سخنران خارج شود؛ اما چرچيل كه نمي خواست به
كم تحملي و بی صبری متهم شود، با صبر و حوصله به سوالات وي پاسخ مي گفت و
مترصد فرصتي بود تا جواب مناسبي به او دهد.
دقايقي بعد، بحث به مساله ي لزوم اخذ ماليات و نحوه ي دریافت آن رسيده بود
كه اين فرد دوباره به ميان سخنان چرچيل پريد و گفت:
لطفا بفرماييد من كه بچه ندارم، چرا بايد ماليات آموزش و پرورش بدهم؟
چرچيل با لحنی جدي جواب داد: به همان دليل كه شما پول آب مي دهيد، اما هرگز
به حمام نمي رويد و حتي دست و صورت خود را هم نمي شوييد!
***
دختري مي رفت ، پسري او را ديد و دنبال او روان شد .
دختر پرسيد: چرا مرا تعقیب می کنی ؟
پسر گفت : عاشق تو شده ام
دختر گفت : برمن چه عاشق شدی خواهر من از من مقبولتر است و از پس من مي آيد
برو عاشق اوشو
پسر منتظر خواهر اوشو او دختري بدصورت را دید
بسيار ناخوش گرديد و باز نزد دختر رفت و گفت:
اې چرا دروغ گفتي ؟
دختر جواب دا د : تو هم راست نگفتي . اگر عاشق من بودي ، منتظر او چرا مي
شدی؟
***
می گویند : روزی نادرشاه با سید هاشم خار کن ( روحانی نجف) در نجف ملاقات
کرد.
(و این مرد را بدین سبب خارکن می خواندند که با خارکنی روزگار می گذارند.)
نادر به سید هاشم رو کرد و گفت :
شما واقعاً همت کرده اید که از دنیا گذشته اید.
سید هاشم با همان سادگی روحانیت جواب داد :
برعکس ، همت را شما کرده اید که از آخرت گذشته اید!
***
روزی جامی با جمعی به جایی می رفت، خاکی(شاعر) او را دید و بر سبیل شوخی
پرسید:«خران طوس به کجا می روند؟»
جامی جواب داد: «خاکی نرم می جویند که بر آن غلطند.»
***
روایت شده است که روزی شش بانوی زیبا گذری بر مزار خواجه کرده بودند و از
یکدگر پرسیدند که اگر خواجه امروز در حیات بود کدام یک از ما را به زنی می
ستاند؟ در رابطه
با این سوال فالی گرفتند و چنین آمد:
شهریست پر کرشمه و خوبان ز شش جهت
چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم
منابع
Toktambahardost.blogfa.com-1
Pezhvak1977.blogfa.com-2
Smsgah.persianblog.ir-3
Noor.blogsky.com-4
«»«»«»«»«»«»
ادبی ـ هنری