© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


ماریا دارو
mariadaro.com


 

              



                            گفت و شنود کوتاه با محترم عبدالروف پردیس

محترم عبدالروف پردیس فرزند مرحوم عبدالمجید یکی از شخصیت های فرهنگی وهنرمند سابقه دار تیاتر افغانستان میباشد.
پردیس تحصیل ابتدایی خویش را درمکتب نمبرپنج واقع باغ عمومی شهرکابل تا صنف چهارم تعقیب نمود وصنف پنجم را درلیسه صنایع کابل آغازید. درصنف نهم مکتب صنایع بود که مریضی عاید حالش گردید وجهت تداوی روانه هندوستان شد.
بعد از صحت یابی و بازگشت بوطن تحصیلش را تعقیب نکرد، زیرا عشق هنرتمثیل درسینه اش جوانه زده بود، راه هنر تیاتر را در پیش گرفت.
در آن زمانکه جامعه درفرهنگ سنتی بسرمیبرد وهنرمند شدن کار آسان نبود، وی به اثر تشویق پدر تصمیم اش را درعمل پیاد کرد.
هنرمندانیکه درآنوقت به تمثیل تیاتر وبه آوازخوانی اقدام میکردند، بجای تشویق، توبیخ میشدند.
مگرخانواده آقای پردیس برخلاف اخلاق وعادت سنتی، فرزند شان را دراین راه تشویق فروان کردند، بخصوص پدرمرحوم شان یگانه مشوق او در رشته هنر تیاتر بود.
ازمحترم پردیس خاطرات تقررش را در بخش تیاتر پرسیدم، چنین توضیح نمود:

زمانیکه درتیاتر پوهنی ننداری بخاطر تقررم عارض گردیدم، تا اکنون برایم خاطره خیلی جالب است. روز اول بدروازه تیاتر پوهنی ننداری رسیدم یکتن ازهم صنفی هایم را دیدم ازجرائتم کاسته شد دوباره برگشتم.

روز دوم بازهم تکرار حادثه بود، روز سوم که بدروازه تیاتررسیدم همان هم صنفی مکتبم بنام "عالم" دروازه را بازکرد ومرا بداخل تالار تیله نمود و در را محکم بسته کرد. صدای دروازه بداخل منعکس گردید وهنرمندان متوجه ورودم شدند.
استادعبدالقیوم بیسد درروی ستیژ درحال تمرین بود، ورقه عرض خودرا برایش سپردم. استاد بیسد یک نقل درام را برایم داد وگفت: یک چند جمله را از یاد کن.
بعدآ درستیژ ازمن امتحان گرفتند.
درحالیکه سه روز از پشت دروازه تیاتر پوهنی ننداری از بیم همصنفی ام جرئت داخل شدن نداشتم وبرگشته بودم، برخلاف درامتحان موفق شدم و نقش یک معلم را درآن درام بازی کردم، آغازکارم اینطوربود:
س: هنرمندایکه درزمان شما، درپوهنی ننداری فعالیت هنری داشتند بیاد تان است؟
ج: عبدالرحمن بینا، استاد عبدالقیوم بیسد، وزیر محمد نگهت، سید مقدس نگاه، استاد رفیق صادق، محی الدین، شیردل، عظیم رعد، محمد زمان انوری، احمد ضیا قاریزاده، نیک محمد قایل، خلیل قاریزاده ودیگران.
س: درآنزمان وجود هنرمندان "زن" در تیاتر ناممکن بود، شما چه نوع نقشها را بازی میکردید؟
ج: برای من هنرمند شدن خیلی ها مطرح بود تا دراین مکتب فرهنگی راه پیدا کنم و ازطرف دیگرهنرمندان خیلی موفق وخوب کشورما نقش های زنان را بازی میکردند. برای من جای سعادت بود، اگر نقش یک خانم را به موفقیت بازی میکردم.
س: یعنی که نقش های زنان را همه هنرمندان بازی میکردند وشما ....؟
ج: بلی من درنقش مادرخیلی خود را راحت احساس میکردم.
س: غیر از تمثیل دربخشهای دیگر تیاترهم مصروفیت های داشتید؟
ج: البته زمانیکه نسبت دلیلی پوهنی ننداری بسته شد، بعضی هنرمندان به "شاری" یا شهری ننداری رفتند، من هم درشهری ننداری به فعالیت هنری خویش ادامه دادم. درآنجاه گروپ هنری موسیقی تحت رهبری مرحوم فرخ افندی وجوداشت وهنرمندانی مانند استاد محمد سلیم سرمت، استاد فقیر محمد ننگیالی، جمعه خان، چاچه محمود :کاکای استاد سرآهنگ: محمد انورنوشاد، دربخش نوازندگی ومحمد حسین ارمان، محمد ابراهیم نسیم، عبدالرحیم ساربان ودیگران آوازمیخواندند.

بعد ها من همرای مرحوم محمد ابراهیم نسیم درتبدیلی پرده های درام درستیژ ظاهرمیشدیم و بنام زن وشوهرجنگره، انتره های خوب کمیدی را اجرا میکردیم، تا آمادگی پرده بعدی، تماشا چیان بدون خستگی به موسیقی وجنگ ما دو نفر مصروف میشدند ومی خندیدند.
س: ازممثلین شهری ننداری آنوقت کسی بیاد تان است، نام ببرید؟
ج: ممثلین شهری ننداری آنزمان، استاد عبدالرشید جلیا، استاد یوسف کهزاد، محمد نعیم رفاه،عظیم فایز، ستار وارسته، یوسف بهروز، نجیب الله مساء ، سید مقدس نگاه، حمید جلیا، غفار دلسوز،مهدی شفا، نعمت الله فراهی، نسیم اسیر، سایرهراتی، اکرم نقاش، اکبرنادم، ربانی آرام، سید نظیف مروت، تواب لطیفی، ولی لطیفی، عیسی نوا که بعداٌ خمارتخلص کرد، امین الله ندا، امین آشفته و دیگران بودند که متاسفانه اسمای شان را درحافظه ندارم. بنده را عفو بدارند.
س: قرارکه اطلاع دارم شما در رادیو افغانستان وقت نیزهمرای مرحوم محمد ابراهیم نسیم انتره های خوبی اجرا میکردید؟
ج: بلی، زمانیکه رادیو افغانستان نشرات مستقیم داشت، همرای مرحوم محمد ابراهیم نسیم پارچه های، انتقادی وکمیدی، انتباهی را اجرا میکردم.
س: آیا پارچه های شما در رادیو افغانستان آنوقت ضبط میشد ؟
ج : درانزمان رادیو نشرات مستقیم داشت، وسایل ضبط وجود نداشت.
س: از نشرات مستقیم رادیو اگر کدام خاطره داشته باشید، بگویید؟
ج : یک خاطره خوبی ازمرحوم استاد شیدا دارم. من ومرحوم نسیم مصروف اجرای یک پارچه خیلی کمیدی موزیکال بودیم و بعد ازما استاد شیدا باید میخواند، اوهمرای نوازنده هایش درستدیو حضور داشتند، ازاستماع پارچه ما خنده اش گرفته بود، دستمال بزرگ که آلات موسقی را بسته میکردند آنرا کلوله کرده بدهنش فرو برده بود، تا صدای خنده اش انعکاس نکند.
س: خاطره خوش از درام هایکه درآن نقش داشتید، برای خواننده های عزیز بگویید؟
ج: یک مدت زمان بنام پاکستانی معروف شده بودم.
س: چرا پاکستانی؟ کمی توضیح بدهید.
ج : زمانهایی که موضوع پشتونستان خیلی داغ بود، یک اثرازمحترم محمد مهدی شفا را که درشهری ننداری نمایش داده میشد، من نقش یک پاکستانی را داشتم، با بسیارغرُ وفش درستیژ ظاهرشدم، هنرمندانیکه نقشهای افغان را داشتند خود را در روی ستیج مرده انداخته بودند وقتیکه جنگ بین افغان وپاکستانی شروع شد، همه شان زنده شدند وجنگ تن بتن شروع گردید، حریف من نجیب الله مساء بود، مرا در روی ستیژ بلند کرده زد، با هم مشت ویخن شدیم، من با لباس پولیس پاکستانی: پطلون کوتاه: ملبس بودم در زد وخورد پطلونم پایان افتاد، تمام تماشاچیان کف زدند. بعد ازآن درهرجا مردم مرا صدا میکردند ...اونه همو پاکستانی که افغانها پطلونش را کشید. دوازده سال بعد ازآن نمایش یکروز مهدی شفاه همرای خانمش مرا درمندوی کابل دید، برای خانمش گفت:
اینه همو پاکستانی ....!

آقای پردیس هیچگاه ازهنردست نکشیده و فاصله نگرفته است، هرگاه در پست های غیرهنری هم اشتغال داشت درکنار وظیفه رسمی به هنرش دوام داده است.
او زمانی هم به خدمت عسکری سوق گردید، بعد از ختم دوره مکفیت درمرکز ولایت پکتیا در شهرگردیز در دافغانستان بانک تقررحاصل کرد.
درآنزمان نورمحمد پوینده مدیرمطبوعات گردیز بود، از وی تقاضا کرد تا بخش تیاتررا درکنار کار رسمی اش همکاری نماید. یک نمایش نامه بنام "دزد مجبور" که نوشته آقای نورمحمد پوینده بود، درسینما گردیز به نمایش گذاشتند وطرف استقبال مردم هنر دوست شهر قرارگرفت. بدین ترتیب آقای پردیس در دوره اقامتش با مطبوعات گردیز برای مدت سه سال همکاری نمود.
س: شنیدم شما در تیاتر شهر مزار شریف نیزهمکاری داشتید؛ درست است؟
ج: بلی، زمانیکه ازگردیز بکابل آمدنم در وزارت مالیه مقررشدم ودرمستوفیت شهر مزارشریف تبدیلم کردند. یکروز درخانه بودم، شخصی بنام سید عثمان بخانه ما آمد. نامبرده مسوول سره میاشت شهر مزار شریف بود، بخاطر جمع کردن یک مشت پول برای سره میاشت، میخواست نمایشنامه ای را درسینما شهرمزار شریف به نمایش بگذارد.
شاروالی مزارشریف در این مورد چندان موافقت نداشت وگفت، هنر تیاتردراین شهر مرده، خود را زحمت ندهید. چون موضوع خیریه برای سره میاشت بود، شاروال را قناعت دادم تا سینمای شهر مزار شریف را در اختیار ما قرار بدهد.
درهرصورت نمایش شروع شد ویک مقدار پول برای سره میاشت جمع آوری گردید وبه استقبال بی سابقه مردم مواجه شدیم. شاروالی مزارشریف مبلغ چهل هزارافغانی را برای خریداری موبل و دیکور تیاتر تخصیص داد، سالون سینما برعلاوه نمایش فیلم، آماده بهره برداری تیاترنیزگردید. درهمان موقع آقای اکبر روشن هنرمند موفق تیاتر بحیث مامورمامور تانک تیل شهر حیرتان اجرای وظیفه میکرد، ازاو نیز دعوت کردم با ما همکاری نماید.
تیاتر بیدارننداری شهرمزار شریف دوباره به اوج شهرت رسید.
نمایشات در فضای ازاد که بنام میدان مطبوعات یاد میشد، اجرا میگردید. فصل خزان فرا رسید وهوا رو به سردی گذاشت دریک نمایش مشکل سردی هوا را به بگوش مقامات رسانیدیم.
س: بجزآقای اکبر روشن کسانی دیگرهمرای تان همکاری داشتند؟
ج: بلی ، نظرمحمد نبیل، انور نبیل، محمد گل انور، عارف محسنی عرفانی، یعقوب ظفر، عبدالحکیم وشخصی هم بنام بسام بود و یک تعداد همکاران دیگر که اسمای شان را فعلاٌ بخاطر ندارم.
س: نقش های خانم ها در بیدارننداری چطوربود؟
ج :در کابل وولایات درآنزمان نقش خانم ها را مردان بازی میکردند. یکروز مدیر مطبوعات یک خانم را برای ما معرفی کرد، متاسفانه از سواد بهره مند نبود که در تیاترهمکار نماید، اما حافظه خیلی خوب داشت در تیاترهمرای من در تبدیلی پرده های نمایشات آهنگ های دوگانه خانم کبرا ژیلا واستاد حفیظ الله خیال که در آنزمان خیلی سر زبانها بود، دو گانه میخواندیم، اسم آن خانم مرینا بود.
س: آقای پردیس فصل خزان وهوای سرد و تیاتر آزاد مزارشریف کاریش کجا کشید؟
ج: دریک نمایش والی ولایت بلخ به تماشای درام آمده بود، مشلات را کنایه آمیز بگوشش چکاندیم. والی محترم نظر به مشکلات وشکایات، به شاروالی و مدیر مطبوعات هدایت دادند تا تهداب تیاتیر را بگذارند. زمانیکه تیاتر آماده بهره گردید و برای اولین بار درتیاتر اصلی بیدار ننداری مزار شریف، اثری از مرحوم سید مقدس نگاه را بنام "پیاله زهر" به نمایش گذاشتیم، فوق العاده استقبال گردید.
برای افتتاح تیاتر و تماشای آن نمایشنامه از مامورین وملکی ومسلکی نظامی دعوت گردیده بود، تماشاچیان بیشترازگنجایش سالون آمده بودند مردم بدون چوکی استاده درام را تماشا کردند. شاروال آنوقت : آقای اورملُ قبل از شروع نمایش برایم گفت: اگر نمایش طرف استقبال مردم قرارنگیرد، تیاتر را بسته میکنم و گدام میسازم.
مگر درختم نمایش آقای اورملُ به ستیژ بالا شد همه هنرمندان را درآغوش کشید وموفقیت ما را تبریک گفت و تیاتر را به هنرمندان تسلیم نمود:
س: چند سال در آن تیاتر خدمت کردید؟
ج: مدت هفت سال، برعلاوه که درشهر مزارشریف نمایش داشتیم، هرنمایش را به ولسوالی های مربوط ولایت بلخ میبردیم وهم چنان در ولایات کندز، سمنگان، اندخوی، بغلان، شهر پلخمری، سرپل مزار، شبرغان نیز نمایشات ما بنام گروپ بیدار ننداری شهر مزارشریف اجرا میگردید.:
س: چه خاطره ازهفت سال خدمت هنری تان در مزار شریف دارید؟
ج : یک خاطره تلخ ویکی هم موفق آمیز دارم. یک نمایش بنام "هزار آفرین" داشتیم، خیلی ترسناک بود برای تمام مردم اعلان شده بود، حضور طفلان منموع است. روز سوم ویا چهارم نمایش بود، درعین اجرای نمایش خبرمرگ دختر پنج ساله ام بنام آصفه جان برایم رسید، چون درروی ستیژ بودم، به اجرای نمایش دوام دادم.
فردا بعد ازتشییع جنازه بازهم به نمایش حاضرشدم. مدیرمطبوعات برایم گفت: که نمایش را متوقف سازید. مگرهنر دوستان وتماشاچیان را درانتظارنگذاشتم با آنکه سوگ دخترم را بدل داشتم. نمایش برای چند هفته دیگر دوام کرد، پیگیرانه بوظیفه شریفانه خویش که خوشی و مسرت هنردوستان بود، ادامه دادم.
خاطره موفق آمیز آن بود که من نقش دیوی را در آن درام داشتم و خیلی خوب درخشیدم. یکروز والی پسرخورد سالش را با خود برای تماشای نمایش آورده بود زمانیکه من درستیژ ظاهر شده بودم، پسرش به حدی ترسیده بود که ازترس نفس کشیده نمیتوانست، خود را دربغل پدرش پنهان کرده بود.
آن روز والی صاحب موفقیت مرا و دیگرهنرمندان راچند بارتبریک گفت:
س: زمانیکه بکابل برگشتید، بکدام تیاترهمکاری تان را شروع کردید؟
ج: زمانیکه بکابل آمدم در فرخی ننداری بفعالیت هنری خود آغاز کردم. من وآقای اکبر روشن درفرخی ننداری دو باره همکار شدیم.:
س: آیا با رادیو وتلویزیون ملی هم فعالیت های هنری داشتید وکدام خاطره دارید؟
ج: بلی، درسال سیزده پنجاه وهفت که تلویزیون ملی بفعالیت آغاز کرد، به هنرمندان سابقه دار زیاد نیازداشت. من هم مراجعه کردم ودربخش های مختلف رادیو، تلویزیون همرای تعداد زیاد هنرمندان سابقه دار و نوآموزان همکاری داشتم.
خوبترین برنامه رادیویی که ازآن بسیار خاطره خوش دارم برنامه "مرچ ومساله" بود که از طرف آقای ظاهرهویدا ترتیب میشد. من وجناب اسد ذکی، خانم خورشید نور، در اوایل خانم رزغونه رفاه همکاری داشتند. این برنامه برای چند سال دوام کرد واز پر شنونده ترین نمایش رادیویی بود و یک نمایش تیاتر بنام داکتر "شاه دولا" آنهم نوشته آقای ظاهرهویدا بود درتیاتر زینب ننداری نمایش داده شد، نقش یک ملازم را داشتم . درآن نمایش آقای فضل الحق عبادی، آقای اسد ذکی نیز نقش داشتند.
بعد ازختم نمایش یکروزآقای هویدا مرا به همسرش معرفی کرد واز اجرای نقشم خیلی راضی بود که خاطره خوش آن تا امروز بامن است:
س: کدام زمان کشور را ترک گفتید؟
ج: من تا سال سیزده هفتاد ویک بوظیفه خود ادامه دادم. زمانیکه نام هنروهنرمند جرم شمرده شد وگلیم هنرجمع شد، مجاهدین به هنرمندان ضرورت نداشتند. همه هنرمندان ترک وطن کردند. من مدت شش ماه همرای مجاهدین همکاری کردم .... مگرضرورت نبود. درسال سیزده هفتاد ویک کابل را ترک گفتم وبه مزارشریف رفتم وازآنجا به ماسکو رسیدم، مدت نه سال درماسکو ماندم.
درسال دوهزار میلادی به کشور کانادا قبول شدم، با خانواده درشهر وانکور کانادا رحل اقامت پهن کردم:
س: درماسکو تعدا هنرمندان زیاد بودند؟
ج: بلی، با آمدن مجاهدین تعداد زیاد هنرمندان متواری گردیدند، یک تعداد را در ماسکو پیدا کردم. برای یک مدت همه درماسکو بودند وبعد هرکدام راهی کشورهای دیگرشدند. سریال "شیرآغا وشیرین گل" که به دایرکتری انجنیر لطیف احمدی و به کمک مالی محترم حاجی احمد شاه نطاق سابقه دار رادیو، تلویزیون درماسکو تهیه گردید، نشان دهنده حضور هنرمندان آن وقت درماسکومیباشد.:
س: درسریال شیرآغا وشیرین گل شما هم نقش بازی کردید؟
ج: بلی نقش داشتم.:
س: درکانادا فعالیت هنری داشتید و یا دارید ؟
ج: درکانادا صرفاٌ یک پارچه تمثیلی بنام "پارچه امتحان" همرای خانم ماری امید، مسیح الله عثمانی، ذکی و یک دخترخورد سال بنام الهه کارکردم، ازطرف آقای وحید امید فلمبرداری وبشکل یک سی دی چهل دقیقه ای تهیه گردید، ازطریق تلویزیون شبکه جهانی آریانا آقای بیات درکابل وآقای مسکینیار در امریکا و تلویزیون خراستان نشر گردید. کارهنرتمثیل با یک یا دونفرامکان پذیر نیست وهنرمندان هر طرف پراگنده شدند، کدام اتحادیه بنام هنرمندان وجود ندارد که هنرمندان امریکا وکانادا دورهم جمع شوند و با همان قوت تمثل دیروز پارچه های خوبی ادبی، هنری ،کمیدی و انتباهی برای مردم عزیزخویش تقدیم بداریم:
س: آقای پردیس از فعالیت های هنری تان حکایت کردید، اجازه میدهید که در باره زندگی شخصی تان سوال کنم؟
ج: چرا نی بفرمایید.:
چند بار ازدواج کردید؟
ج: با خنده گفت:: اگر تن به ازدواج دیگرمیدادم، شاید از طرف خانمم لت وکوب میشدم، یکبار ازدواج کردم وثمر ازدواج ما پنج فرزند، دو دختر وسه پسراست:
زمانیکه میخواستم با آقای پردیس خدا حافظی نمایم، برایم گفت: خاطره های شور، تند وشیرین را پرسیدید اما..... مکث کرد.
س: حتماٌ ترک یار ودیار برای شما هم مانند هموطنان دیگر ما تلخ تمام شده است، میخواهید ازخاطرات تلخ تان چیزی بگوید؟
ج: بلی ترک یارودیار یک خاطره تلخ است، یقین دارم که همه هموطنان ما این تلخی را چشیده اند و آرمان برگشت بوطن را هر یک ما داریم.
اما تلفات وقربانی هایکه مردم ما دادند، داغیست که اکثریت مردم ما وخودم درجگر دارم. یک فرزند بیست ساله بنده که تازه اکادمی پولیس را ختم کرده بود، جهت وظیفه بولایت هرات میرفت.
درولسوالی بالا بلوک ولایت هرات، مجاهدین از سرویس پایانش کردند تا امروز لادرک است. تا زنده ام چشمم براه پسرجوانم منتظر است واین حسرت مرا سخت ناراحت میسازد. اگرجسدش را میدیدم شاید دلم صبرمیشد.
پایان


 

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول