جضرت وهریز
تو
تو نیست هیچ گل
تو نیست هیچ شعر
زیباترین ترانه ی دنیا
تو نیست...
حتی اگر بنوازم ایلیز را
تو نیست...
دریا پرندگان
این بی شمار ثروت پاییز
دل خوش کنان حقیرند
تو نیستند
چیزی به غیر تو
در حزب زندگی
جذبم نمی کند...
دریغ
آینده را دوست می داشتم
بااین گمان که تو
آینده ای…
ثانیه ها می آیند و می روند
در را اما دست تو باز نمی کند
و در من عشقی نیست.
روسپی وار در آغوش هزار زن دیگر خواهم خوابید
تا درمان نوستالژی آغوش تو
که شدنی نیست.
ثانیه ها می آیند و ترا نمی آورند.
به همین سادگی از من دریغ شد
خوشبختی.
«»«»«»«»«»«»
ادبی ـ هنری
صفحهء
اول
|