© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


      

        
نذ یر ظفر

 

 


                                                 طنز های پیکار


طنز در لغت بمعنی مسخره کردن و طعنه زدن ودر اصطلاح ؛ شعر یا نثری است که در آن ضعف های اخلاقی ؛ فساد اجتما عی و یا اشتباهات بشر ؛ با شیوه تمسخر آمیز و اغلب غیر مستقیم بازگو شود.
نو یسنده گان درین مورد عقاید مختلفی دارند و جو نا تان سو یفت طنز پرداز انگلیسی میگوید( طنز آئینه ای است که در آن ؛ هر کس هر چهره ای را کشف میکند)
و از نظر او قصد طنز بد خواهی و کینه توزی نیست؛ بلکه او نیز طنز را درمان بخش و شفا دهنده عیوب و دردهای جا معه میداند .عده یی هم عقیده دارند که طنز از اقسام هجو است اما فرق آن با هجو این است که آن تندی و تیزی و صراحت هجو در طنز وجود ندارد و طنز در لباس کنایه تجلی میکند.
در کشور عزیز ما افغانستان طنز نویسی همیشه رواج داشته اینکه سوابق بسیار زیاد تاریخی را احتوا نمیکند ؛ به این معنی نیست که مردم و نویسنده ما این ژانر یا این شیوه نویسنده گی را بلد نبوده و بد بختانه فقر اقتصادی در جا معه ما با عث ضعف فعالیت های فر هنگی شده و نو یسنده و شا عر قادر به چاپ و نشر آثار شان نبوده و اگر اشتباه نکنم تا همین عصر هم عده یی از شعرا و نویسنده گان و مخصو صا طنز پردازان ما گمنام اند و نتوانسته اند داشته های فر هنگی شانرا در برابر مردم شان قرار دهد ؛ در ده های اخیر طنز نویسان چیره دست در کشور ما ظهور کرده اند که بطور خلاصه میتوان از مرحوم عبدالهادی داوی؛ مرحوم استاد شایق جمال و مرحوم نوین ؛ مرحوم عزیز مختار(ماما شو خک) جناب جلال نورانی و جناب هارون یو سفی ؛ و کار تونییست های چون هژبر شینواری و عتیق شاهد و دهها هنر مند دیگری که درین مرزوبونم زیسته اند ؛ نامبرد.
اخیرا مجمو عه ای شعری از آسترالیا تو سط برادر بزرگوارم انجنیر صفدر ظفر دریافت کردم که بنام عصیان ها و آرمان ها مسمی است ؛ گر چه نام نو یسنده محترم برایم نو بود مگر با دیدن عکس مقبولش در پشتی مجموعه اش ؛ کهنگی سن اش هویدا بود و معلوم میشد که این بزرگوار سوابق یکاری در نویسنده گی و طنز پردازی دارد و با علاقه همیشه گی پای خوانش مجمو عه اش نشستم و بسیار برایم جا لب بود ؛ این مجمو عه گرچه با قطع و صحافت زیبا تدوین نشده و تمام زیبا یی ها را در میان مضامین خود گنجانده است و همینکه میگویند گنج در خرابات است درین مجموعه واقعا صدق میکند .
شاعر تمام داشته های خود را بدون رده بندی و تمیز گروپ خوانده گان درین مجموعه ریخته که فعلا قبول طبع مطبو عات نیست با و جودیکه همه حقایق انکار ناپیر است ؛ اما قسمتی ازین طنز ها را میتوان قابل فهم ودرک همه دانست ودر وسایل ارتباط جمعی به دست نشر سپرد و تمام طنز های این مجموعه در شرایط فعلی ما که تازیانه بدستان متعصب با وجود اینکه سطح بینش شان به صفر تقرب میکند و منتظر اند تا روشنفکرانرا به بهتان ها بکشانند ؛از دیدن و خوانش این مجموعه ممکن سو استفاده های نا مشروع خواهند کرد.
این مجمو عه در 65 صفحه تدوین شده که در پشتی آخر آن عکس نویسنده محترم صادق پیکار مزین است که خودش در مورد شناسایی خودش ؛ خود مینگارد:-( سال تو لدم دقیق برایم معلوم نیست چونوقت تو لدم خواندن و نوشتن را نمیدانستم که تاریخ تو لدم را مینو شتم غا لبا سن شمول به مکتب ابتدائیه هفت سا لگی بود و من پس از شانزده سال تحصیل در سال 1341 هجری شمسی از فا کو لته شر عیات پو هنتون کابل فارغ گردیدم ؛ هفت سال را جمع شا نزده نمودم که شد بیست و سه سال ؛ حا صل جمع را از مجموع 1341 تفریق کردم حا صل آن سال تو لدم یعنی 1318 هجری شمسی را نشان داد .
روز و ماه را خودم انتخاب کردم و برای خود تاریخ تو لد پیدا کردم که در دنیای خارج بسیاربسیار اهمیت دارد که بدون آن شنا سایی شدن اشخاص مشکل است .
از دانش گاه های دهلی هندو ستان و جورج واشنگتن ایا لات متحده در رشته حقوق درجه تحصیلی ماستری دارم و پس از 25 سال بیکاری با معاش در ار گانهای قضا یی و قا نونگذاری به تقا عد اختیاری نایل گردیدم یکسال پس از شغل وکا لت دعوی از افغانستان بیرون شده ام و اکنون در شهر سدنی آسترالیا بسر میبرم.)نو یسنده و طنز پرداز جناب آقای صادق پیکار با ظرافت و طنز سوانح خود را خودش نگاشته که هم دقیق برای خواننده است و هم سهل برای پژوهشگران که فردادرین مورد نوشته خواهند کرد.
درین مجمو عه ای شعر طنزی 62 عنوان وجود دارد که اکثر عناوین گویای مضامین و محتواست ؛ این مجمو عه گرد آوری شده توسط ماهنامه انیس مهاجر که نا ظم و مهتمم آن هم جناب خود صادق پیکار میباشد و سال نشر آن 2005 میلادی و نا شر آن ارگان انیس مها جر است تقریظو پیشگفت هم تو سط خود نویسنده نوشته شده است که با آرزوی مو فقیت های بیکران جناب صادق پیکار و آثار بیشتر شان و طول عمر و سعادت دایمی شان دو شعر طنزی شانرا مشت نمونه خروار انتخاب میکنم .

زبان خارجی

گربه ای بود در لب جو یی
که کند تازه دست و هم رو یی
مو شکی دید در ته دیوار
پشت روزی برامده از غار
گربه چون دید مو ش سر گردان
دور از غار سوی لقمه روان
حرصش افزون شدو قدم بر داشت
پشت موش شد دوان وضو بگذاشت
موش از ترس گربه کرد فرار
گشت پنهان به غار تیره و تار
دهن غار تنگ و محکم بود
گربه را سر بزرگ و تن هم بود
سا عتی پشت غار حیران شد
هم به تزویر و هم به ارمان شد
گفت باید که چارهای سازم
بهر موش دام و حیله ای سازم
گربه چون سگ دو سه جفیدن کرد
موش قصد برون خزیدن کرد
گفت آنجا که سگ بباید بود
گربه از ترس او نشاید بود
با برون رفتن از درون غار
گربه چنگی زدو بخوردشزار
پس از آن شکر کرد و لب لیسید
سر حال آمدو بروت تابید
گفت بیشک به وقت صیدو شکار
لغت خارجی بیاید کار

شهزاده و معلم

پادشاه زاده را معلم گفت
که بیا نزد من سبق میخوان
تا شوی مرد فهم و با تدبیر
هم پدر از تو راضی هم یزدان
پادشاهی و مملکت داری
علم نا خوانده کی بود آسان
خسروی را دو شرط میباید
آن یکی علم و دیگرش ایمان
طلب علم فرض قران است
ملک را علم میدهد سامان
شاه اگر عا لم است و با تدبیر
مملکت را دوام باشد و جان
شاه بی علم آفت ملک است
زانکه نی رحم باشدش نه عنان
گفت شهزاده گک معلم را
که برو ای شوی مرا قربان
پدرم سالهاست سلطان است
نه ز علمش خبر نه از ایمان






 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول