© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یک یلدا فســانه تا "مــرگ فـاخته"

 

صـبورالله ســــیاه ســـنگ
hajarulaswad@yahoo.com


 

بهـار سـال سـیزده هـفتاد خـورشـیدی، مـاهـنامـه "جـوانان امـروز" با راه اندازی کانکـور داسـتان کـوتاه نویسـی میزبان آفـریده هـای هـنرمـندان جـوان در کابل بود. در کمتر از یازده مـاه پیشـتر، بیشـتر از پنجاه داسـتان به اداره مـاهـنامـه رسـیدند. بایسـتی داسـتانهـا _بدون نگاه کردن به نام نویسـندگان شـان_ بررسـی میگـردیدند و از آن میان برگـزیدگان جایگاههـای نخسـت، دوم و سـوم در زبانهای پشـتو و فـارسـی شـناسـایی میشـدند. 

گـردانندگان و گـروه نویسـندگان همیشـگی "جـوانان امـروز" _ببرک احسـاس، آصـف معـروف و رزاق مـامون_ دید زدن و نشـانی کردن شــش داسـتان برنده را به دوش مـن (سـیاه سـنگ) گذاشـته بودند.

پس از ازریابی سـراسـری هـمـه دسـتاوردهـا، داسـتان کـوتاه "سـرنوشـت خاکسـتری" برنده جـایزه  جایگاه نخسـت شناخته شـد. (یادم هسـت از میان انگشـت شـمـار داسـتانهـای پشـتو، نبشـته یی که دارای ویژگیهـای بایسـته و برآورنده چشـمداشـتهـای کمیسـیون داوری باشـد، دیده نمیـشــد؛ زیرا تنی چند از هـنرمندان پشـتو زبان نیز کارهـا شـان را به فـارسـی نگاشـته بودند. البته یک تن از هـمـان دوشـیزگان برنده جـایزه جایگاه دوم آن سـال گـردید.)

"سـرنوشـت خاکسـتری" بیشـتر از نگاه سـوژه و مـایه و جـوهر هـنریش، در فـرازای فهــرست پنجـاه و چـند داسـتان نشـست و پیروزی را از آن خـود کـرد.  

داسـتان با سـادگی و روانیی که داشـت رنگ و بوی آشـوبزده هـمـان روزگار را بازتاب میداد و از هرگـونه رونوشـت پردازی و کلیشـه گـرایی پرهیخته بود. آرایه هـای زمـانی/ مکانی، روندهـا، گفتگـوهـا و آدمـهـا رگ و ریشـه در کـوچه باغهـای آشـفته افغانسـتان میرسـاندند و هـر چـرخ و پیـچ داسـتان، کنشـهـا و واکنشـهـای ناگـزیر را در انبوهـه رویدادهـای بومی به تمـاشـا مینهـاد. 

گـوارایی دلانگیز "سـرنوشـت خاکسـتری" هـنوز یادم هسـت: سـوژه بار گـرفته از بایدهـا و نبایدهـای زمین و آســمان کبود سـازنده سـیاسـی افغانسـتان، پرداز یکـدسـت بدون گرههـا و ترفـندهـا، تکنیک نیرومـند، پاکیزگی زبانی و بافت اسـتوار

گـزارش برنده شـدن آن داسـتان با فـشـرده دیدگاههـای کمیسـیون داوری و بیان اینکه چـرا و بر بنیاد چه سـنجه هـایی باید "سـرنوشـت خاکسـتری" شـایسـته دریافـت جایزه جایگاه نخسـت شده است، در شـمـاره ویژه حمـل و ثور سـیزده هـفـتاد/ مــی 1991 بازتاب یافـت. نیز از نویسـنده خـواهش شـده بود به دفتر مجله "جـوانان امـروز" در اپارتمـان چهـارم، بلاک 106، مکروریان سـوم بیاید و جایزه اش را بپذیرد.

فـردا یا پس فـردای آن روز، جـوان آرام، باریک اندام و خـوشرویی به نشـانی بالا آمـد و گفـت: نویسـنده "سـرنوشـت خاکسـتری" مـن هسـتم و افـزود: نامـم جـاوید پایا سـت.

آن روز نخسـتین بار شــادمانی آشنایی با جاوید به مـن دسـت داد؛ اگـر نادرسـت نیندیشـیده باشـم، دانشجـوی سـال چهـارم فـاکـولته زبان و ادبیات دانشگاه کابل بود. سپس بارهـا و بارهـا او را در نشـستهای فــرهـنگی کانون نویسـندگان جـوان دانشگاه کابل و برنامـه های  دیگر هـنری دیدم و از شنیدن یا خـواندن داسـتانهـایش بهره هـا بردم. 

دنباله اش گفتن ندارد. تندرهـا پیوســته آمـدند و آتش باریدند. شـاخه ها شکـسـتند و پرندگان پرپر شـدند. خـانه هـای هـمـه مـان سـوختند. آنکه خانه نداشت، آشـیانه اش برباد رفـت و آنکه آشـیانه نداشت، سـایه رهایش کـرد، چه رســد به آفتاب. غـبار سـرنوشـت خاکسـتری بر شناسـنامـه هـا مان افشـانده شــد. یکی پی دیگـر آواره سـرزمینهـای نزدیک و دور و دورتر و دورترین شـدیم. بســیاریها از زندگی کوچیدند، برخـی در میان کشور سـرگـردان گـشتند و دیگـران تا امــروز آواره برونمـرزهـا اند و نیک مـیدانند که در زندگـی آسـایشـگاه  و در مـرگ آرامـگاه نخـواهـند یافـت.

هـژده سـال پس از آن، کتابی سـرشـار از داســتانهای زیبا با سـرنامـه "مـرگ فـاخته" به دسـتم افتاد. نویسـنده اش هـموسـت: جاوید پایا، ولی جایگاهش بسـی فـرازمندانه تر از جـایزه پـذیری و پیروزی آن سـالهـای تلخ و فـرامـوشـی ناپذیر. 

با آنکـه نگاهـش هـمـان اسـت و باورش هـمـان، هـژده سـال ورزندگی و پردازندگی هـنری با آگاهــی ژرفـتر ازدرون و برون زندگـی، کارهـای جاوید را ارزنده تر و برازنده تر سـاخته اند. نامبرده بیشـتر از پیش با شور چند چندان رخشــنده تر مینویسد و می آفـریند. گـزینه داسـتانی "مرگ فاخته" بهــترین گـواه دنباله یافتن راه پربار و بالنده این نویسـنده برومند، سختکـوش و دشوار آزمـاسـت.  

امید او راهکـوره هـای سـنگلاخی پیشــرو را هـمچنان پیروزمـندانه بپیمـاید، دریافتهایش را هی بکاود و کاوشـهـایش را هی بنویسد تا پیش از یلدای دیگـر _که آنهــم دور نیسـت_ فسـانه هـای دنباله دار روزگار مـان از خامـه پخـته او به یادگار مانند.

 

[][]

کانادا/ دهـم اکـتوبر 2009

 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول