© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بر گردان: فــــریبا آتش صادق


 

آن خانه کهن ....

 

انسان به جزیره یی نیاز دارد
در دور دستهای یک بحر
انسان صرف یک انسان را میخواهد
وبه او  نیاز بزرگی دارد

به تاریخ 7 جون 1907 در شهر شیدلو دختری از یک پدر روسی و مادر اتریشی چشم به جهان گشود. او از زمان طفولیت درد دوری از وطن را حس میکرد. 22 سال داشت که نخستین سروده اش را بدست نشر سپرد و پس از آن او را ستاره سحر مینامیدند.  سی سال داشت که به اوج شهرت رسید و امروز  صد سال پس  از تولدش به علاقمندان شعرش افزوده میشود.

                                   

مضمون اشعار ماشا کلیکو را بیشتر عشق ، جدایی و تنهایی در بر میگیرد. اشعار ماشا در مجموعه های شعری چون: سالهای چراغانی، آهنگ من ماندنیست، در خوابهای من توفان فریاد میزند و دیگران انعکاس یافته اند.

ماشا در یکی از اشعارش به نام ( زمانهای گذشته ) درد بیوطنی را  چنین بیان میدارد :

روی بالهای شب نشسته
و دریایی را با خود میبرم
در ابر ها در برابر باران تکیه میزنم
و در تپه یی  از ریگها در برابر باد
ترک کردنها بیدلیل بودند
و باور داشتن به معجزه
هم بیدلیل

از میوه های سبز احساسات متنفرم
و از نوشیدن آبهای قانون تشنه
و از خاموشی بیگانه
از راههای بسته و خسته

از ورای دریچه های سالها
                                منجمد میشوم
اما عشق گرمی مرا سوی زادگاهم میکشد

آنگاه که از دوری وطن میگویم
از خواب میگویم
آن خانه کهن  دیگر وجود ندارد 

وانگاه که از درد دوری وطن میگویم
از بسیار دردها میخواهم بگویم
دردهایی که ما را در سر درگمیها بردند
ما از وطن بیگانگانیم
این دردیست همیشگی
و راه خانه دور



 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول