صنم عنبربن
گل پژمرده
هستی من یک گل پژمرده بود
چشمهای من کویر مرده بود
آمدی ای یوسف زیبای من
شهسوار شهر رویا های من
کوبه های نبض سر گردان من
بر تو می خواند :<< تویی جانان من>>
ای سرا پایم خیال سبز تو
آرزوی من وصال سبز تو
ای بهار خرمم چشمان تو
صد بهاران خفته در مژگان تو
ای چمنزاران چشمت دیدنی
شعر افسون دو چشمت خواندنی
بوسه یی شو بر لب یخ بسته ام
در هوای بوسه ات دل بسته ام
تا لبانت بر لبانم می خزد
عطر پونه بر مشامم می وزد
نو بهار مهربانی بوسه ات
میوهء فصل جوانی بوسه ات
بوسه هایت رود گرم آفتاب
بوسه هایت فخر دارد بر شراب ؟
بوسه هایت طعم زمزم می دهند
بوسه هایت جان به آدم می دهند
ای عزیز ! ای مرد رویا های من
تک چراغ روشن دنیای من
همقدم در لحظه های من تویی
در عبادت ها خدای من تویی
من ز بویت عشق را بوییده ام
من برای عشق تو روییده ام
آمدم از دست تنهایی به جان
در کنار من بیا ، اینجا بمان
«»«»«»«»«»«»
ادبی ـ هنری
صفحهء
اول
|