© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  يوسف کهزاد



قمار زندگی

خاک ما حيف که در کام نهنگ است هنوز
ساز روز خوش ما، نعرهء جنگ است هنوز
ديگر آغوش وطن، ميکدهء وحدت نيست
همه در ماتم هستی، کله ونگ است هنوز
فرصت کشمکش خواب گران نيست دگر
هله برخيز، که بر ما و تو ننک است هنوز
دامن پاک تو، آلوده به ترياک شده
چشم غيرت بکشا، اين چه درنگ است هنوز
هر چه کردم که دلت پاک شود، پاک نشد
شيشهء قلب تو آلوده به زنگ است هنوز
ديگران مست زمينای کمالات خوداند
افتخار من و تو، دود تفنگ است هنوز
رفت کاشانه به تارج، ز پر حرفی ما
گوش ها پاره ز گفتار جفنگ است هنوز
اين قماری که به بازار جهان باخته يی
قطعهء برد تو، در چنگ پلنگ است هنوز
دل جدا، عقده جدا، حرف جدا ميرقصد
چقدر در وطنم، گردش رنگ است هنوز
آن شرابی که به جام وطنم ريخته اند
خم و خمخانه وساقی، همه منگ است هنوز
آن صنم خانه، که محراب گدايان شده است
همه در سجده به ديدار شرنگ است هنوز
غيرت ما که نهان بود، به ميدان افتاد
عزت و ذلت ما، دست فرنگ است هنوز
تو مپندار که در جان حريفان زده يی
باخبرباش، که ديوانه زرنگ است هنوز
خرسواران همه دم از تهء ريشش گذرد
حيف آن يار پدر کرده که منگ است هنوز
يک « امان» دگری، از دل اين خاک نخاست
همه در جان وطن، تيمور لنگ است هنوز
ای وطن، هر چه بنالم ز غمت، باز کم است
چکنم اين دل من، پشت تو تنگ است هنوز
تابکی خامهء کهزاد، گلو پاره کند
قامت اين غزل ، از عشق تو چنگ است هنوز


          

 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول