راهب
سجانی
مرا ازمن چه میجوی
مراازمن چه میجویی که من اصلی تراهستم
چوروح درجان چواشک باغم همیشه دروفاهستم
منم آن عاشق ابتربه درگاهت نهاده سر
نظراندازدمی دلبربه عشقت مبتلاهستم
منم محمودرازتو تویی دلبرایازمن
اگرچه شاه شاهانم به نزدتوگداهستم
همان روزی که دیدمت چوخم می به جوشم من
همی رقصم خروشم من توگویی درفضاهستم
توآن من توجان من تونام من نشان من
توپیدا ونهان من خدارا من تراهستم
اگردادی به من دشنام نگیرم بردل ای گلفام
تودانی من ترامیخام به عشق توفداهستم
ترابینم اگرخوابم تراجویم اگرتابم
وگرروزی ترایابم بدان آنروزکیاهستم
بهاران راتوبارانی بلبلان راگلستانی
توسازهرغزل خوانی تراجانانواهستم
تویی ازدیده گان غایب جمعی دربندتوراغب
به بندتوشده راهب ببین درپیش پاهستم
نه شب گیرم من آرامی همه روزم سیه فامی
شده کارم به بدنامي زدست توفناهستم
به نازتو نیازمن به حسن تونمازمن
زعشقت سوزوسازمن زنورتوصفاهستم
به کوی عشق تو
به کوی عشق تومنزل گرفتم
به امواج غمت ساحل گرفتم
به عشق توهمه برباددادم
هرآنچه راکه من حاصل گرفتم
زخرمنگاه عشق تویک عمری
همش دردو غمی حاصل گرفتم
زاول کارعشق آسان دیدم
به آخرچون رسیدمشکل گرفتم
ندانستم زموج خون فشانش
که خودرادردل ساحل گرفتم
دگرپندی نگیرداین دل من
که ازپندبزرگان دل گرفتم
دگرباکس ندارم سروسامان
بجزعشق هرچه راباطل گرفتم
مراازمن مجوایيارديگر
که من درقلب تو منزل گرفتم
کمربستم به عشق يار راهب
همانروزیکه عشقش بردل گرفتم
دوبيتيها
دلم چنگ ميزنديارم کجايي
نه تلفن ميکني نه خودنمايي
ازآنروزیکه رفتي ازبرمن
همه وقتم شده درغم سرايي
نوشتم من برت پيغام ياری
زرویلطف ومهردوستداری
اگرنامه ام رسيدبردست نازت
قدم رنجه نماهستم به خواری
زتودشنام به من چوقنده ای جان
زتوآزاربه من دل خنده ای جان
اگرزهرم دهي شهدگفته نوشم
وگرزخمم زني دل پسنده ای جان
خبرگشتم که يارنوگرفتي
به زيرسايه اش پيتوگرفتي
مبارک گويمت ای جان دلبر
که ازمن بهترين خسروگرفتي
دل بيچاره ام ای يارنالد
زهجرتوشده بيمارنالد
گمانم که فراموشم توکردی
که هرلحظه دوسيصدبارنالد
«»«»«»«»«»«»
ادبی ـ هنری
صفحهء
اول
|