© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 راهب سجانی

 

     مرا ازمن چه میجوی

مراازمن چه میجویی که من اصلی تراهستم
چوروح درجان چواشک باغم همیشه دروفاهستم
منم آن عاشق ابتربه درگاهت نهاده سر
نظراندازدمی دلبربه عشقت مبتلاهستم
منم محمودرازتو تویی دلبرایازمن
اگرچه شاه شاهانم به نزدتوگداهستم
همان روزی که دیدمت چوخم می به جوشم من
همی رقصم خروشم من توگویی درفضاهستم
توآن من توجان من تونام من نشان من
توپیدا ونهان من خدارا من تراهستم
اگردادی به من دشنام نگیرم بردل ای گلفام
تودانی من ترامیخام به عشق توفداهستم
ترابینم اگرخوابم تراجویم اگرتابم
وگرروزی ترایابم بدان آنروزکیاهستم
بهاران راتوبارانی بلبلان راگلستانی
توسازهرغزل خوانی تراجانانواهستم
تویی ازدیده گان غایب جمعی دربندتوراغب
به بندتوشده راهب ببین درپیش پاهستم
نه شب گیرم من آرامی همه روزم سیه فامی
شده کارم به بدنامي زدست توفناهستم
به نازتو نیازمن به حسن تونمازمن
زعشقت سوزوسازمن زنورتوصفاهستم
به کوی عشق تو
به کوی عشق تومنزل گرفتم
به امواج غمت ساحل گرفتم
به عشق توهمه برباددادم
هرآنچه راکه من حاصل گرفتم
زخرمنگاه عشق تویک عمری
همش دردو غمی حاصل گرفتم
زاول کارعشق آسان دیدم
به آخرچون رسیدمشکل گرفتم
ندانستم زموج خون فشانش
که خودرادردل ساحل گرفتم
دگرپندی نگیرداین دل من
که ازپندبزرگان دل گرفتم
دگرباکس ندارم سروسامان
بجزعشق هرچه راباطل گرفتم
مراازمن مجوایيارديگر
که من درقلب تو منزل گرفتم
کمربستم به عشق يار راهب
همانروزیکه عشقش بردل گرفتم


دوبيتيها

دلم چنگ ميزنديارم کجايي
نه تلفن ميکني نه خودنمايي
ازآنروزیکه رفتي ازبرمن
همه وقتم شده درغم سرايي

نوشتم من برت پيغام ياری
زرویلطف ومهردوستداری
اگرنامه ام رسيدبردست نازت
قدم رنجه نماهستم به خواری

زتودشنام به من چوقنده ای جان
زتوآزاربه من دل خنده ای جان
اگرزهرم دهي شهدگفته نوشم
وگرزخمم زني دل پسنده ای جان


خبرگشتم که يارنوگرفتي
به زيرسايه اش پيتوگرفتي
مبارک گويمت ای جان دلبر
که ازمن بهترين خسروگرفتي


دل بيچاره ام ای يارنالد
زهجرتوشده بيمارنالد
گمانم که فراموشم توکردی
که هرلحظه دوسيصدبارنالد




          

 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول