© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

 

کاندیدای اکادمیسین سیستانی                                                                                         

 

 

"                         وآن گلـــولـه باران بامـــداد بهــــار"


                                   

                               تحقیقی ژرف و بیطرفانه در بارۀ قتل داوؤد خان
                                          نخستین رئیس جمهورافغانستان

بدون مجامله باید گفت که داکتر صبورالله سیاه سنگ مؤلف "و آن گلوله باران بامداد بهاران" اگر از بزرگترین نویسندگان معاصر منطقه نباشد، بی تردید از بزرگترین نویسندگان ومحققان کشور در سه دهه اخیر است. آنچه راجناب داکتر سیاه سنگ ، در مورد قتل وحشیانه داؤودخان وخانواده اش به بررسی نشسته، درمیان نوشته های سیاسی- تاریخی  وتحقیقی  تاریخ نگاران وتحلیل گران کشور ما درسه دهه  اخیر بی نظیراست.

حوصله، انرژی  و فرصتی که جناب داکتر سیاه سنگ روی حادثه قتل رئیس جمهور داوودخان وخانواده اش در نوشتۀ " وآن گلوله باران بامداد بهار"  گذاشته ، چنان عظیم و با دقت و وسواس علمی همراه است که همه ابعاد مسئله را، هم بُعد تاریخی، هم بعد روان شناسی، هم بعد  سیاسی،هم بعد گفتاری وشنیداری را بخاطرمستند سازی ورعایت بی طرفی کامل، بگونه یی  در نظرگرفته که از توان هیچ مؤرخ مسلکی ای هم پوره نیست.

جایگاه وارزش کار سیاه سنگ را فقط آنانی میدانند که دراین عرصه از جان مایه گذاشته باشند وصاحب نظروصاحب تجربه وسوابقی باشند، نه آنانی که اکثر اوقات خود را به توطئه وتخریب  فرزندان صدیق این وطن گذشتانده باشند. تحقیق در زمینه تاریخ وحوادث تاریخی ، مستلزم داشتن صلاحیت علمی، طاقت وحوصله فراخ ودقت کامل در اسناد ومدارک تاریخی غرض کشف حقیقت است. کسانی که برای  آب کردن مغز ونیروی فکری خود وقت وانرژی لازم نداشته باشند، از عهده یک کار تحقیقی بی عیب وقابل قبول عاجزخواهند بود. با پناه بردن به آغوش میخانه ها یا لانه های توطئه نمیتوان ارزش بزرگ تحقیقات تاریخی را درک نمود.
در مورد روش کارآقای سیاه سنگ ، شخصاً بدین باورم  که او تجارب دانشمندان ومحققان غرب را در عرصه تحقیقات تاریخی ومسایل جنائی،بیشتر مد نظر گرفته و از این رهگذر کار او در مقایسه با کارتاریخ نگاران کلاسیک افغان بسیار فرق دارد و آن را میتوان یک کار ابتکاری و درخور توجه  در عرصه پژوهش های تاریخی به حساب آورد.

همه خوانندگان سرگذشت دردآور، ولی مشحون از شهامت ودلیری واز جان گذشتگی داوؤدخان در برابر بمبارانهای کودتاچیان دقیقه شماری میکردند که چه وقت دوهفته پوره میگردد تا باز سایت کابل ناتهـ را بازکنند وبقیه داستان مقاومت ومرگ مردانه یک دولت مرد با شهامت افغان را زیر عنوان " وآن گلوله باران بامداد بهار" از قلم توانای داکتر سیاه سنگ بخوانند.

" وآن گلوله باران بامداد بهار" عنوان بسیار جذاب و پرکششی است،که برخواننده  تاثیر سیکولوژیک و روان شناسانه میگذارد. به سخن دیگر، عنوان درنظراول  این ذهنیت را در خواننده خلق میکند که  این یک رومان جنائی است ، ولی وقتی  خواننده برای خواندنش توقف میکند وچند سطری از متن را میخواند، می بیند که با یک واقعیت تکاندهنده تاریخی روبرو است. چون اکثررخداد های سیاسی وتاریخی کشور،در سه دهه اخیر بصورت روایات سطحی وغیر مستند ارائه شده اند ، تاثیرکمتری برخواننده میگذارند مگرچنین روایتی وقتی با قلم رسا  و روان یک نویسنده توانا ومحبوب مردم بیان شده باشد، طبیعتاً بیش از هرنوشته غیرمستند دلچسپ تر است و خواننده را وامیدارد تا آنرا تا آخر حادثه دنبال کند.

جناب داکتر سیاه سنگ، داستان قتل وحشیانه داؤودخان  وخاندان او را را با چنان رسائی ومهارتی به بیان و بررسی گرفته است که روح و روان خواننده را کاملاً تسخیرمیکند تا آنجاکه برای خواندن بقیه  سرگذشت غم انگیز ودرعین حال شرافتمندانه داؤودخان، احساس بی حوصله گی  میکند. به این دیباچۀ کوتاه از قلم سیاه سنگ توجه کنید که با چه بیطرفی وصداقتی بیان شده است:

 "يک دســت بيصــداســت!

  اين فشـــرده که هـرگـز نمـيتواند به درسـت يا نادرسـت بودن کارنامــه ســياســــي محمــــد داود (نخســتين رييس جمهــور افغانســتان) و بيگناه يا گنهکار بودنش بپردازد، ميخواهــد دســتچيني از آگاهيهاي دســترس در پيرامـــون چگـونگـي کشــته شــدن او و خــانواده اش باشــد.
کوشــيده خواهــد شــد براي روشــن شــدن برخـي آوازه هــاي فزاينده که اينجـا و آنجــا شــنيده يا خــوانده ميشــوند، دســتکم با چهــار تن از بلندپايگان پيشــين حـزب دموکراتيک خلق افغانســتان (کـريم ميثاق، دسـتگـير پنجشــيري، ســليمان لايق و خيال محمـد کتوازي) و نيز با جنرال امام الدين گفت و شــنودهاي دامنه دار تلفـــوني راه اندازي شــود. همچنان نياز اســت به کمک هر آنکه بخواهــد در بهــبود اين نوشــته ياري رســاند.

صبورالله سـياه سـنگ

hajarulaswad@yahoo.com

شــماره هــاي تلفــون: 1 (306) 5438950 و 1 (306) 5020882

 

اما این پژوهش تنها به روایات وحکایات بلندپایگان حزب دموکراتیک خلق افغانستان چون:کریم میثاق، دسـتگـير پنجشــيري، ســليمان لايق ، محدود نمانده، بلکه طیف وسیعی ازناظران وشاهدان عینی کودتای  ۷ ثور، آگاهی ها وچشم دیده های وباورهای خود را دراختیار  نویسنده قرارداده اند که  مطالعه ودقت در این پژوهش را خیلی دلچسپ ساخته است.

 

اهمیت کار سیاه سنگ:

اهمیت کارسیاه سنگ ، از اهمیت شخصیتی منشاء میگیردکه محوربحث وپژوهش آقای سیاه سنگ  را تشکیل میدهد. داؤود خان،از جمله آن شخصیت های ملی است که دوویژه گی او را ازسایر شخصیت های سیاسی کشور بعد از کودتای ثورتا امروز متمایز میسازد:

۱- وطن پرستی داؤودخان، وتبارز غرورملی وی  در برابر زورگوئی ودیکته تکبرآمیز رهبران اتحادشوروی سابق درآخرین سفرش به مسکو.

۲-شهامت وتسلیم ناپذیری داؤودخان به دشمن. داوودخان تا لحظه مرگ خود، هر گز درفکر تسلیمی به کودتاچیان که پیوسته ارگ ریاست جمهوری را بمباردمان میکردند وحتی دوسه تن از فرزندانش را به قتل رسانده بودند، نیفتاد و مرگ را برزنده ماندن وتسلیمی واسارت در دست خوردضابطان ونوکران بیگانه ترجیح داد.

بنابرهمین ویژه گیهای زندگانی داوودخان است که "وآن گلوله باران بامدادبهاران" کمی بعد ازنشر نخستین بخش های آن در سایت های کابل ناتهـ وسایت فردا، با استقبال صمیمانه اکثریت افغانها روبروگردید وتمام کسانی که ازچگونگی  قضیه قتل داودخان  اطلاعی داشتند، اعم از موافقین ومخالفین از طریق پیامهای برقی وتلیفون ونوشته های مستقل  آمادگی خود را برای تکمیل هرچه بیشتر این موضوع با داکتر سیاه سنگ اعلام کردند.قابل یادآوری است که یکی از نویسندگان خوب افغان (آقای رحمت آریا) با خواندن "آن گلوله باران بامداد بهاران" به ترجمه اش به زبان پشتو پرداخت که از آن ببعد بطور مسلسل در سایت بینوا به نشر میرسد. همچنان یک هموطن دیگر ما  بنام غوث جانباز با دستیارش خانم ژولیا میتینکووا مقیم مسکونیز به ترجمه این تحقیق گران سنگ بزبان روسی  دست یازیده اند که همگی  این اقدامات ،اهمیت کار سیاه سنگ را متبارز میسازد.

ناگفته نماند که همزمان با این استقبال گرم وصمیمانه این هموطنان،تحقیقات سیاه سنگ در موردقتل داودخان، بردل وچشم برخی از عناصر تنگ نظر وکوته بین انتی افغان، چون خارمغیلان خلید وکسانی برضد سیاه سنگ درسایتهای خاوران وسرنوشت وکابل پرس وتاجیک میدیا وآزادی وغیره قلم فرسائی کردند وخواستند کار وی را کم اهمیت جلوه بدهند، اما برعکس این عمل آنها، سبب استقامت وژرف نگری  بیشتر داکتر سیاه سنگ گردید وسرانجام  وی توانست حقیقت قتل داودخان وخانواده او را به شایسته ترین وجهی  در طی ۲۷بخش مستند بسر رساند که اینک دراختیار شما خواننده عزیزقرار داده شده است.

انگیزۀ سیاه سنگ دراین کار:

تاجایی که برای صاحب این قلم معلوم است، نه سیاه سنگ ونه پدرونه پدرکلانش، هیچکدام درهنگام اقتدار داود خان- نه در وقت صدارتش ونه درزمان جمهوریتش- باوی همکار وهمکاسه نبوده اند. گذشته از این، سیاه سنگ هیچگونه پیوند قومی ونژادی وخویشاوندی باپریزدنت  داود خان ندارد. سیاه سنگ حتی با پسران ودختران داودخان ودیگر همبستگانش نیز دوست و رفیق ویا همصنفی نبوده است. پس انگیزه سیاه سنگ درنوشته "و آن گلوله باران بامدان بهار" چی بوده میتواند؟

به باور این قلم،گزارش دلچسپ مصاحبه داکتر جنبش با زهره نعیم در مورد قتل داودخان وخاندانش ونشرآن دربخش پشتوی  بی بی سی وسپس انتشار آن در سایت افغان- جرمن آن لاین وترجمه آن بزبان دری بقلم اینجانب ونشر مجددآن در سایت افغان- جرمن در۱۸ اپریل ۲۰۰۸، چنان تاثیری برخوانندگان این مصاحبه واز جمله بر داکترصبورالله سیاه سنگ داشت، که وی بلادرنگ  برای من تلیفون کشید وکاپی آن مقاله را از من خواست وافزود: در صدد آنم تا برای کشف حقیقت قتل داؤودخان ، تمام اسناد وشواهد ومدارک کتبی وشفاهی وروایتی  آن فاجعه را گردآوری کنم، وآنرا به شیوه بهتری  بخوانندگان عرضه کنم.

و پس ازاکمال "آن گلوله باران بامدادبهار" اخیراً سیاه سنگ درگفتگویی با آقای عبیدی، گرداننده سایت آسمائی این جملات را به آن دیباچه زیبای خود افزوده است: " بسـیاری از کتابهـای تاریخ هـنوز در یک پاراگـراف میگویند: "افسـری به نام امـام الدین به محـمد داوود چنین و چنان گفت. او با تفنگچـه اش امـام الدین را زخمـی سـاخت و سپس خـودش و خـانواده اش کشـته شـدند."  آنچـه بیشـتر کـنجکاویم را برمـی انگـیخت این بود: "جنرال امـام الدین که در اروپا زندگـی مـیکـند، در این مورد چـه مـیگوید؟ چـرا رسـانه هـای بزرگـی مـانند بی بی سـی، صدای امـریکا، رادیو آزادی، صدای آلمـان، رادیو فـرانسـه و تاریخنویسـان از محـمد صدیق فـرهـنگ تا دکتور ظاهـر طنین و هـمچنان خـاطره نگاران حزب دموکـراتیک خلق افغانسـتان به جـای راه اندازی گفتگوهـای مسـتقیم با جنرال امـام الدین از نقل قولهـای دسـت دوم و دسـت سـوم کار مـیگـیرند؟  بار بار از خـود پرسـیده ام: بیسـت و چـهـار سـاعت پسـین، مخصوصاً یک سـاعت پایان زندگـی محـمد داوود و خـانواده اش چگونه سپری شـده باشـد؟ به هـمـین مـنظور، نخسـت پرداختم به گـردآوری اسـناد گوناگون، سپس تمـاس گـرفتم با دسـت اندرکاران تقریباً هـمه جریانهـای سـیاسـی که به شـکلی از اشـکال از آن رویداد آگاهـی داشـتند... شیوه نگارش کـنونی نشـان دادن اسـت. خـواننده امـروز باید بیشـتر از نویسـنده بداند تا بتواند سپیدیهـای میان دوسطر را هـم بخـواند. اگـر نمیداند، گناه هـدر دادن وقتش به گـردن خـودش اسـت." 

با این طرز دید وبا این نوع پرداخت،سیاه سنگ، آن پروژه  را بگونه تحسین برانگیزی بسررسانده است که از لحاظ پرداخت خود اگربی نظیرنباشد از لحاظ تاریخی وراز ورمز سیاسی  بسیار پر اهمیت است. وبا اینکارخود وی ، دل دوستان خود ومرحوم داود خان شهید را شادمان و دل دشمنان خود وآن شهید مرحوم را ناشاد ساخت. جا دارد از این بابت برایش  تبریک گفت و آرزوی موفقیت های بیشترنمود.

کشف جسد داودخان، نتیجه کار سیاه سنگ:

نکته دیگری که میخواهم  بدان اشاره کنم ، اینست که براثر تحقیقات جامع آقای سیاه سنگ و پیگیری های وطن پرستانه آقای داکتر داؤدجنبش بالاخره مقامات بلندپایه  ورئیس جمهورکرزی  درفکر کشف جسد پریزدنت داودخان ودوباره بخاک سپاری درخورشأن آن شخصیت وطنخواه افتادند وبدین منظورکمسیونی  بشمول برخی از اعقاب خانواده آن مرحوم ایجاد گردید. کمیسیون مذکور با جلب همکاری هموطنان وصاحب منصبان آگاه از قضیه، بخصوص با کمک جنرال پاچامیرخوستی که خود در به خاک سپاری داودخان وخانواده او در شب هشتم ثور ۱۳۵۷ سهیم بوده ،بالاخره موفق گردید محل دفن دسته جمعی خاندان داودخان را در جوار زندان پلچرخی کشف وپس از تحقیقات لازمه روی استخوانهای اجساد وکشف قرآن جیبی در بغلجیب داودخان ، موفق به تشخیص جسد داودخان وسایراعضای خانواده اوگردید وسرانجام به تاریخ ۱۷ مارچ ۲۰۰۹، طی یک مراسم رسمی با حضورداشت حامدکرزی رئیس جمهور واعضای خانواده داودخان وکابینه وهیئت کورد دیپلواتیک کشورهای متحابه  مقیم کابل واعضای شورای ملی وسران قومی ودوستان آن مرحومی، جنازه های داودخان وبرادرش سردارمحمدنعیم خان بعد از فیر ۲۱ فیر توپ برسم احترام،  از ارگ ریاست جمهوری برداشته شد و  توسط هلیکوپتر به دارلامان در جوار تپه تاج بیگ انتقال داده شد و با هفده تن دیگر از اعضای خاندانش با احترام خاصی در بالای یک تپه بخاک سپرده شدند و تپه هم بنام  داودخان مسمی گردید.

       

 

                        

 

      

حقیقت تا آخرپنهان نمیماند:

بالاخره حقیقت دوباره بجایش قرارگرفت وسعی وتلاش رهبران حزب دموراتیک خلق افغانستان ورهبران تنظیمهای جهادی، بخصوص رهبران  جمعیت اسلامی وشورای نظار در کتمان نمودن نام ونشان داودخان بجایی نرسید. اجساد داؤودخان وبرادرش سردار محمدنعیم خان با چنان احترام وشکوهی تشیع وتدفین گردید که نظیر آن از هیچ یک از رهبران سیاسی دیگر دیده نشده است. پس از بخاک سپاری اجساد آن مرحومین مراسم یاد بود وفاتحه رسمی داودخان در کابل وتمام نمایندگی های سیاسی افغانستان درخارج برگزارگردید وضمن گرد هم آئیها در اروپا وامریکا از سوی افغانها، از کارکردهای داودخان درهر دومرحله (دوران صدارت ونیز دوران جمهوریتش) مورد ارزیابی وقدر شناسی قرارگرفت که اکثر این سخنرانیها از طریق تلویزیون آریانا افغانستان ازامریکا پخش گردید.

قابل یادآوری است که قبل از بخاک سپاری جنازه های داودخان وخاندانش، درتاریخ ۲۶ فبروری ۲۰۰۹، با ابتکار داکتر داودجنبش وآقای باز پسرحاجی بازمحمد،ناظر داودخان و بستگان داؤود خان همایشی در لندن تدویر یافت که تعدادی از همکاران وهواداران داودخان بشمول سفیرداودخان  درپاکستان دراین همایش سخنرانی نمودند.

سفیر داودخان چه گفت؟

داکتر شیرزوی سفیرافغانستان درعهد داودخان درپاکستان، در سخنرانی خود به مناسبت یاد بود شهادت داودخان در لندن در۲۶ فبروری ۲۰۰۹به نکات جالبی اشاره کرد که برای من بسیار دلچسپ بود. شیرزوی ضمن بیان شخصیت داودخان ازمسافرت باشأن وباوقار وی درسال ۱۹۷۷ به پاکستان یادآوری نمود واز احترام وپذیرائی فواق العاده ذوالفقارعلی بوتو صدراعظم پاکستان به داودخان سخن گفت و علاوه نمود که هنگام برگشت داودخان به افغانستان در میدان هوائی، ذوالفقار علی بوتو در حضور وزراء خود داودخان را پدر خواند واظهار کرد: هرفیصله ایکه برای رفع اختلافات میان دوکشور پدرم(داودخان) بکنند من آنرا قبول میکنیم و من متیقنم که او هرگز راضی نخواهد شد که پسرش  در برابرملت خود شرمنده شود.

شیرزوی افزود که طیاره افغانستان کمی دیرتر به میدان هوائی اسلام آبادمواصلت نمود وصدراعظم پاکستان به داودخان پیشنهاد نمود که تا رسیدن طیاره کمی در هوای آزاد قدم بزنیم.داودخان پذیرفت وهردو رهبر بقدم زدن پرداختند. شیرزوی علاوه نمود که صدراعظم پاکستان به داودخان گفت :من میخواهم برای نشان دادن حسن نیت حکومت پاکستان، فراریان افغانی درپاکستان را که دست به تخریب  واخلال امنیت افغانستان میزنند از قبیل: ربانی وگلبدین واحمدشاه مسعود وچند تای دیگر را به شما تسلیم کنم تا بکابل برده آنها را زندانی نمائید، ولی داودخان باکمال جوانمردی بجواب ذوالفقار علی بوتو گفت : که آنها فرزندان افغانستان اند، ومن نمیخواهم  ضرری به آنها برسد. بدینسان داودخان از خون دشمنان جنایتکار ملت افغانستان درگذشت.اما متاسفانه که از دست فرزندان نا اهل دیگروطن خود، خود و کشورش نابود گردید.

شهامت ودرسی که داودخان به افغانها داد:

 با یقین میتوانم بگویم که درمیان انقلابیون دو آتشه ودرمیان رهبران سیاسی چپ وراست  ونیزقوماندانان جهادی افغان در سه دهه اخیر،هیچ یکی را نمیتوان سراغ داد که مرگ را در یک قدمی خود احساس کند ولی به دشمن تسلیم نشود. مگر داوودخان، این رهبرشجاع وپرغرورومصمم افغان برای ۲۰ ساعت تمام در برابر بمباران طیارات وغرش زهره ترقان وطاقت شکن طیارات میک ۲۱کودتا چیان، از ساعت ۱۲ ظهر۷ ثور تاساعت  ۸ صبح فردای آن برسرپا ایستاد واز غرورش نکاست ودر آخرین دقایق حیاتش وقتی به او ابلاغ شد که اگر میخواهد زنده بماند،باید تسلیم شود، ولی او با شهامت وشجاعت کم نظیر افغانی گفت: "بجز خدا، هرگز به کمونیستان تسلیم نمی شوم." اگرچه جنرال امام الدین،(متهم به قتل داؤودخان) میگویدکه وقتی به داوود خان ابلاغ گردید که قدرت به حزب دموکراتیک خلق افغانستان انتقال یافته، تسلیم شود! مگرداود خان بدون آنکه حرفی برزبان آورد، با تفنگچه براو فیرکرد، ولی عقل سلیم چنین شهادتی را نمی پذیرد که داؤودخان هنگام فیر برامام الدین سخنی نگفته باشد.گیریم که داودخان بدون اظهار هیچ سخنی برامام الدین فیرهم کرده باشد، این خاموشی داؤودخان در برابر یک افسرکودتاچی (امام الدین)  آیا به این معنی نیست که او، این افسرپائین رتبه را همطرازخود (به عنوان قوماندان اعلی اردوی افغانستان) نمی دیده است،و بنابرین براو فیرکرده تا لب فروببندد ودستور تسلیمی به وی ندهد؟

اینست که داؤودخان یک جمله دلنشین بیان کرده وآن گفتن "بغیر ازخدا،هرگز به دشمن تسلیم نمی شوم." میباشد که خواسته با این جمله این درس وطن پرستی را به فرزندان دلیروآگاه افغان بدهد که در برابر دشمن عقیده وایمان خود  نبایستی زبون شد و نباید تسلیمی را بخاطر زنده ماندن در ذلت وخفت قبول نمود.

این نخستین بارنبود که داؤودخان در برابردیکته زورمندان، شهمات وغرور ملی خود را  تبارز داد، بلکه  او آن شخصيت آزاده و وطن دوست و مغروری بود که ديکته رهبرخودخواه اتحادشوروی (بریژنف) را هم در امور داخلی کشورش نپدیرفت. بقول عبدالصمدغوث،در آخرين سفريکه او به مسکو انجام داد، باری بريژنف ضمن مذاکرات رسمی از روش حکومت داری داوودخان ، مبنی بر افزايش کارشناسان کشورهای عضو ناتو در افغانستان انتقاد کرده، اظهار نمود تا آنان را از افغانستان خارج نمايد. داؤودخان در جواب بریژنف گفت: «آنچه همين حالا بوسيله رهبر اتحاد شوروی گفته شد، هرگز مورد قبول افغانها قرار نخواهد گرفت. از نظر افغانها اين اظهارات دخالت صريح در امور داخلی افغانستان است. ما هرگز به شما اجازه نخواهيم داد که به ما ديکته کنيد که چگونه کشور خود را اداره کنيم و چه کسی را در افغانستان استخدام نمائيم. اينکه چگونه و در کجا کارشناسان خارجی را استخدام کنيم انحصاراً و کاملا حق دولت افغانستان خواهد ماند. افغانستان اگر لازم باشد، فقير خواهد ماند، اما در عمل و تصميم‌گيری خود آزادی خود را حفظ خواهد کرد.» (کودتای ثور وپیامد آن درافغانستان، ازاین قلم، چاپ ۱۹۹۶، فصل چهارم(

اين مذاکرات در فضای صميمانه خاتمه نيافت و داودخان ناراضی از مسکو به کشور برگشت و متعاقباً به پاکستان سفر نمود. داود ميخواست افغانستان را از زيربار و نفوذ شوروی نجات دهد و کمک‌های کشورهای همسايه، ايران و پاکستان و عربستان سعودی و مصر و غيره را در جهت عمران کشور جلب نمايد. اما متاسفانه که گماشته‌گان شوروی که در اين سفرها، داودخان را همراهی ميکردند، جزئيات مذاکرات سفر داودخان را در کشورهای اسلامی منطقه به مقامات شوروی گزارش ميدادند و بنابراين دسايس شوروی بر ضد داود بکار افتاد و با اجرای کودتا خونين ثور ۱۳۵۷ (آپريل ۱۹۷۸) داود خان با ۱۷تن اعضای خانواده‌اش کاملا نابود گرديد. خون داودخان وکودکان معصومش، دامن کودتاچیان را گرفت ویکی دوماه بعد از پیروزی کودتا، شورشهای مردم برضد رژیم آغاز گردید وظرف یک دهه تمام سران کودتا یکی بعد دیگری سربه نیست شدند،چنانکه حتی قبر آنها هم برای کسی معلوم نیست
استقامت و پایداری داودخان در برابر بمباردمان وحشیانه کودتاچیان درهفتم ثور۱۳۵۷ وشهامت تسلیم ناپذیر وی به دژخیمان فاجعه هفتم ثور،واقعاً درتاریخ افغانستان بی نظیراست ومیتوان گفت داود خان نخستین شهید سر به کف افغان است که تا لحظۀ مرگ حاضر نشد  سرتسلیم به  دشمنان خود فرود آورد.ومرگ مردانه وشرافتمندانه را برتسلیم شدن وبه  اسارت درآمدن درچنگال ذلت رهبران وابسته به بیگانه، با گردن افراخته پذیرفت و نام خود وخانواده خود را در صف  دلیرمردان کم نظیرتاریخ ثبت کرد.

آقای سیاه سنگ در بخش بیست وششم (وآن گلوله باران بامداد بهار) از کتاب خاطرات دکتورعبدالرحیم نوین ازقول سروررنا،  نکات ذیل را بازتاب میدهد:

"در لحظاتی که غـرش جتهـای جـنگی و صـدای فـیر توپهـای کـمـونیسـتهـا در فضای کابل، مخصوصاً در مـناطق مـورد توجه شـان مـی پیچید، در حضور رهـبر [مـحـمـد داوود] و برادرش سـردار مـحـمـد نعـیم خـان نشـسـته بودیم و درباره اوضاع جـاری مذاکـره و تبادل نظر داشـتیم. قدیر وزیر داخله اصـرار میکـرد که باید سـران زندانی کـمـونیسـتهـا طی محاکـمـه صحـرایی فـوراً اعـدام شـوند، زیرا اوضاع به جـاهـای خطـرناک رسـیده اسـت. اگـر آنهـا نجـات یابند فجـایع غـیرقـابل تصور به وقـوع مـیپیوند و نجـات از آن ناممکن خـواهـد بود.

سـردار مـرحوم باعصبانیت فـرمـود: "چنین تصمـیم عجـولانه و غـیرمسـئولانه مـا را نه تنهـا در برابر مـردم افغـانسـتان بلکه در مقـابل جهـانیان جـنایتکار مـینمـایاند، از ســوی دیگـر، از چـند نفــر وطـنفـروش و نوکـر بیگانه، شـخصیتهـای بزرگ سـیاسـی مـیسـازد."

وزیر داخله داخله از اتاق برآمـد. چند دقـیقه بعد مـن نیز نظر به ضرورت، از مجـلس خـارج شـدم. دیدم قدیر در گوشـه دهلـیز با کسـی تیلفـونی صحبت میکـند. از آواز بلندش دانسـته مـیشـد که عصبانی بود. او مـیگفـت: "در این لحظه از سـردار امـرگـرفـتن مشـکل و حتا از ناممکنات اسـت. مـن به حـیث وزیر داخله امـر مـیکـنم هـمـه را اعـدام کنید. آواز مـرا به حـیت آمـر ثبت کن. هـمـینکه بیایم برایت تحـریری سند مـیدهـم." بعد از مکث مختصر، نمـیدانم از جـانب مقـابل چـه شـنید که با صـدای بلندتر و خشـمگینانه تر داد زد: "مـن امـر مـیکنم." و گوشـی را با عصبانیت گذاشـت. بعـد گفـت: "هـمـه وطـنفـروش، جـنایتکار و خـاین شـده اند." ....

سپس با سـردار نعـیم در باره این بدبختی و عـلتهایش صحبت مـیکـردیم. وزیر داخله با عجله از سـردار مـحـمـد نعـیم خـان پرسـید: در مـورد پیشـنهـاد ســفـیر فـرانسـه چه تصمـیم اتخـاذ فـرمـودید؟ سفـیر فـرانسـه پیشـنهـاد کـرده بود که اگـر به سفـارت پناه ببرند، محفـوظ خـواهند مـاند. سـردار نعـیم گفـت: "برادرم [مـحـمـد داوود] این پیشـنهـاد را نپذیرفـت و گفـت شـرم اسـت به حـیث سـرباز برای نجـات از مـرگ، در وطـن خـود به سفـارت خـارجـی پناه ببرم. مـرگ را هــزار بار ترجـیح مـیدهـم. امـا رفـتن دیگـران به شـمـول اعضای خـانواده را قبول کـرد و دسـتور داد آنجـا بروند. خـانمش نیز رفـتن به سفـارت را نپذیرفـت و گفـت در زندگی و مـرگ شـوهـرم شـریک مـیباشـم. در نتیجه هـمـه تصمـیم به مـاندن در ارگ را گـرفـتند

چنین بود شهامت داودخان وخانم ودختران وپسرانش که مرگ را درخانه خود ودرکنارهمدیگر قبول کردند،ولی ننگ فرار وپناه جستن به سفارت یک کشورخارجی را نپذیرفتند.

سیاه سنگ در بخش بیستم "و آن گلوله باران بامداد بهار" از زبان عبدالرحیم شادان صاحب منصب حزبی در گارد جمهوری حکایت میکند که "حـوالـی سـاعت چـهـار صبح هـشـتم ثور [۲۸اپریل۱۹۷۸] ســردار محـمـد داوود، صاحـبجـان، سـید جـان و عـبدالحق عـلـومـی را احضار کـرد و با توجه به نرسـیدن کـمک سـایر قـطعـات به ارگ و بیهـودگی مقـاومـت چنین هـدایت داد: "نمـیخـواهـم جـوانان تلف شـوند. برای اینکـه جـوانان بیشـتر از این تلف نشـوند، گـارد را تســلـیم دهـید. مـن تســلـیم نمـیشـوم، زیرا در تمـام وظیفه داری در پسـتهـای وزارت دفـاع، صـدارت و ریاسـت جـمـهـوری مصـدر خدمـات صادقـانه به مـردم و وطنم شـده ام. هـیچگـاه به افـغـانسـتان و مـردم افـغـانسـتان خـیانت نکـرده ام. اگـر مسئولـیت یا جـرمـی داشـته باشـم، مـرا در دادگـاه مـردم افـغـانسـتان محـاکـمـه کـنند." این هم اعتراف یک عضوحزب دموکراتیک خلق که براستقامت وشجاعت داودخان شهادت میدهد.

خلاصه داودخان از جمله آن شخصیت های شجاع و وطن پرست افغان است که می باید وی را درصف احمدشاه درانی ، وزیرفتح خان واعلیحضرت امان الله خان به حساب آورد.تلاش های  وطن پرستانه وی برای اعتلا وترقی کشور چه در دوره صدارتش وچه پس از تاسیس نخستین جمهوریت درافغانستان ، جای هیچ شک وشبهه نیست واقدام مدبرانه وانقلابی  اش درجهت آزادی زنان افغانستان از زندان چادری در۱۹۵۹، یکی از آن اقداماتی است که زنان کشور بایستی بیش از هرکس دیگری ازاو ممنون ومشکورباشند واو را حامی حقوق وآزادی های مدنی  خود  بدانند.

توجه خاص داؤودخان به عصری ساختن  اردوی ملی افغانستان وتعیین نام ها ورتبه ها ودرجات والقاب مختلف صاحب منصبان اردو از کارهای مهمی است که صاحب منصبان تحصیل کرده اردوی افغانستان بهتر از هرکسی دیگر آن را درک میکنند. داؤودخان شخصیتی وطن دوست بود که تعصب قومی ومذهبی نمی شناخت وآبادی وترقی افغانستان بزرگترین آرزوی او بود. هرخشتی که درگوشه یی از کشورمیگذاشت،برای عمران وابادی خانه مشترک افغانها می گذاشت. احداث شاهراه ها،اعمار بندهای آب،مراکز صحی وشفاخانه ها، پوهنتونها وپولی تخنیکها،ساختن میدان های هوائی بین المللی درکابل وقندهار، وشیندند هرات، اعماربندهای برق نغلو وماهی پر وبند درونته در ننگرها واحداث پروژه های انکشافی زراعت وآبیاری در هده وغازی آباد ننگرهار، هلمند و سرده غزنی، پروان وخان آباد وبندکوکچه، تاسیس شرکت قند بغلان وفابریکه روغن سپین زر درکندز ونساجی گلبهار و بگرامی و کارخانه کود و برق مزارشریف، فابریکه های پروسس میوه و پشیمینه بافی کندهار وتاسیس فابریکه نان پزی سیلوی مرکزی در کابل وقندهار، اعمارفابریکه خانه سازی درکابل وکارخانه سنگ رخام در لشکرگاه واز همه مهمتر تقویت اردوی ملی وتامین امنیت سرتاسری درکشور، از جمله های کارهای ماندگار حکومت این مرد وطن پرست است که همگی در دوره رژیم حزب دموکراتیک خلق توسط مجاهدین وقوماندانان جهادی وبه دستور سازمان استخبارات نظامی پاکستان(ISI) از بیخ وبنیاد منفجر ساخته شدند وسامان آلات آن ها به توسط مجاهدین صاحبان به پاکستان برده شد وبه نرخ کاه فروخته شد.

در عهد حاکمیت داودخان با وجودکاستیها وبی عدالتی های اجتماعی، همه  مردم از امنیت جانی ومالی برخورداربودند. عزت وشرف شان از تعرض مصئون بود. ناموس وحیثیت شان مورد تجاوززورمندان قرار نمیگرفت. خانه وملکیت های شخصی مردم در امان بود. کسی اگر میخواست هروقت شب میتوانست به تنهائی با پشتاره ای از پول ازکابل تا مزارشریف ویا هرات وقندهار وجلال آباد مسافرت کند، کسی نبود که راهش را میگرفت و یامیپرسید که چه باخود حمل میکند؟ خلاصه مردم اگر هیچ نداشتند، امنیت داشتند وامنیت مهمترین وبا ارزش ترین ارمغان دولت در یک کشوراست. متاسفانه با کودتای ثور مردم این با ارزش ترین نعمت زندگی یعنی امنیت خود را از دست دادند.

جای دارد که لقب "قهرمان ملی" یا "قهرمان جهاد" به داود خان، نخستین رئیس جمهور افغانستان ونخستین شهید جهاد داده  داده شود، نه به آنانی که دردوران جهاد ویا قبل ازجهاد درخدمت منافع بیگانه قرارگرفته  وتا روز مرگ خود درخدمت سازمانهای استخباراتیپاکستان، امریکا، روسیه، ایران، هند ، انگلیس وفرانسه وغیره قرارداشت ، واکنون از خیرات همان خدمات جاسوسی به عنوان قهرمان ملی؟ برشانه های ملت نجیب و پرحوصله افغان تحمیل  شده و پیوسته از پول بیت المال،برای او تبلیغ میشود.

واما شهید داؤود خان،این قهرمان  تسلیم ناپذیر، به تبلیغات هیچ کسی احتیاج ندارد. افغانان وطن پرست می بایستی در باره  این قهرمان جهاد وطن نام ولقب درخور شخصیت وشهامت واستقامت او جستجو کنند وپیشنهاد نمایند. ومن لقب «قهرمان ملی» را به شهـید داود خان، نخستین رئیس جمهور افغانستان ضمن یک محفل پرشکوه از صدمین  سال  تولد وی پیشنهاد مینمایم . صدمین سال تولد داؤودخان برابر است با۱۸ جولای ۲۰۰۹میلادی

 

نام ویاد آن شهید قهرمان همواره زنده وجاویدان بادا !

 پایان ۴ / ۵/ ۲۰۰۹

 

  

                                                                              

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول