© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

احمد میربچه

                                  شنگری


سال دوهزارو چهار بود که متنی را زیر نام شنگری خواندم. بعدها برایم روشن شد که آن متن پیشنویس رمان شنگری بوده است.
متن کامل رمان شنگری را مدتی پس از چاپ و نشر آن در جنوری سال دوهزارونه میلادی از سوی انتشارات شاهمامه به دست آوردم.
شنگری قصۀ دختریست که پیش از تولدش نامزد مردی از دهکده مادریش شده است. نویسندۀ رمان شنگری با تکیه بر شگردهای شرقی قصه در قصه و آمیختن روایت با افسانه ها و اسطوره جلوه های جالبی آفریده است:
باستانشناسان در جایی که نشانه های قدیمترین تمدن زیرخاک خفته را میجویند، با مردمی مواجه میشوند که برای موتر سرویس به تصور حیوان بزرگی کاه می آورند. و همین گونه برای محکوم شدن انسانی در جامعه غرق در خرافات و سنت کافیست که کسی پشت ناخن کودکی را بخواند و به سادگی حکم صادر کند. نه دادگاهی در کار است و نه دادخواهی.
چیزی را که برای نخستین بار در یک رمان با آن مواجه شدم به کار گیری نمادین نامها بود. تقریباً در کل داستان نامهای مردان بیانگر قدرت، اقتدار، شاهی و فرمانروایی اند و نامهایی زنان فقط و فقط زینتی.
نویسنده رمان شنگری از اسطوره های فارسی چون اثاث خانه خودش استفاده میکند وبا لهجه های متفاوت فارسی بیانش را رنگینی میبخشد.
گل افروز همه جا از خانه خودش گرفته تا خانه شوهر و محیط پر از فراز و نشیب غریب است و آرا از غربت دردبار برون به غربت بی سرانجام دیگری در وطنش پناه آورده است. شیروخسرو در ایران به جرم هیچ اعدام میشوند و زینت در سرنوشت بی سرنوشت هزاران غریب وآواره گم میشود. روایتگر شنگری پرگو نیست. او عشق، ایثار،جنگ، مقاومت، تجاوز و خشونت را باایجاز بیان می کند و سری به گوشه های مختلف جامعه خودش میزند بی هیچ حکم مطلقی. در شنگری قوم و ملت خوب و بد نمیتوان یافت، نه مقاومتگران خوب مطلق استند ونه حتا عساکر تجاوزگر بد مطق.
وقتی پس از خواندن، کتاب را به زمین گذاشتم، روشنترین احساسم این بود که سنت، خرافات مذهبی و تقابل ایدیالوژیها رنگهای تابلوی بربادی اند.




 

          

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول