© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر اکرم عثمان



                                    آشار يک مجموعهء زيبای داستانی
                                            از عبدالواحد رفيعی

چند روز پيش « آشار» مجموعهء داستانهايی زيبای عبدالواحد رفيعی به ادارهء فردا رسيد که سخت شاد کننده و بشارت برانگيز بود. از زندگينامهء کوتاه او که درج صفحهء نخست « اشار» شده بود بر می آيد که آقای رفيعی از نظر سن و سال دوران شباب را ميگذراند اما از محتويات يکايک آن داستانها بر می آيد که اين هموطن باريک انديش و صاحب قلم ، راه صد ساله را يک شبه پيموده و در رديف بهترين های داستاننويسی ما قرار گرفته است.
در اوضاع و احوال موجود که انواع بحرانهای اجتماعی و روحی، گريبان مردم ما را گرفته است و هر يک به سنگ راه و خار چشم يکديگر مبدل گشته ايم ، پرداختن به کار عاطفی و معنوی امری بی اندازه دشوار است.
چه بسيارند آدمهايی که نه تنها شگفتن يک گل را در باغستان ادبيات ما ديده ندارند بلکه چون صاعقهء آسمانی و صرصر خزانی به جان گلها می افتند و قبل از شگوفا شدن پرپر شان می کنند.
عرض صميمانهء من به برادر ناديده ام جناب آقای رفيعی اين است که سختکوشی و مداومت را از ياد نبرد و بدون ترس از سنگ اندازی معاندان و حاسدان به جايگاهی که سزاوار قلم و قدمش می باشد خود را برساند و بر چکاد هنر داستان نويسی فراز آيد.
من از مطالعهء تمام داستانهای «آشار» لذت فراوان بردم و باور کردم که در جامعه ما استعدادهای بزرگی در حال درخشش می باشد و بدون تعارف آقای رفيعی يک از چهره های شاز می باشد.
سالها پيش در کتابی خواندم که « برنارد شاو» يکی از بزرگان هنر نمايشنامه نويسی هزار روز چرکنويس های نوشته هايش را در باطله دانی انداخت تا اينکه به مراد دل رسيد و بهترين درامه های روزگارش را نوشت.
از ديد من داستاننويسی نيز اعم از دراز، ميانه و کوتاه، گونهء نماز گزاردن است. اگر نويسنده ای با شفافيت و خلوص نيت کامل به اين مهم نپردازد به جايی نميرسد و در نيمه راه از نفس می افتد. اميدوارم جوانهای ما اين گلهای سرسبد باغ زندگی ما هر گاه که دست به قلم ميبرند بايد توجه کنند که به کاری سخت و خطير و مهم دست ميازند و حق اين وجيبهء شريف ادا نمی شود مگر اينکه خود طاهر و طيب باشند و با طهارت و صفای باطن و پاکيزه گی ديده و دل به نماز بايستند ورسالت اجرای يک وظيفهء جليل و جميل را ازياد نبرند.
ديگر اينکه از برادر صاحبدل جناب رفيعی التجا دارم که از اين پس آثار ارجمند شانرا از طريق پست به آدرس فردا يا صاحب اين قلم بفرستد تا آسانتر، مطالعهء مطالبش امکان پذير گردد.
شايان ذکر است که در اين مجموعه داستانهای آتی را ميخوانيم:
ـ بازگشت سليمان
ـ آشار
ـ مادر آل
ـ راز آسياب ما
ـ نذر شاه مردان
ـ غزنی ولا
ـ معلم صاحب
ـ يکدانه مرواريد
ـ پنج تا ده روپيه
ـ تيشه
ـ برف باد
ـ نيلو
برای قلم و قدم اين برادر دانشور دعا ميکنم و کاميابی های افزونترش را آروز ميبرم.

         
                    

 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول