|
يک نفـر باز صــدا زد: سـهـــراب! کـفـشـهـايم کـو؟ [][] سـپهري
کـفـش نگـاريهـای شـامگـاهی اگـر وبلاگ مـيداشـتم، نامـش را مـيگـذاشـتم: "کـفـش نگـاريهـاي شــامگـاهي"، و برخــي سـرگـردانيهـاي روزانه ام را در آن چـنين مـيپيمــودم. نگـارهء نخـسـت: به گـفـتهء همســايه "پا توي کـفـش شـعــراء" به ياد سهــراب سـپهــري
به سـراغ مـن اگـر مـي آييد به ياد احـمـد شـاملـو
کـفـشي به دسـتم باز هم به ياد شــاملو
گـلوله
به ياد نادر نادرپور
پيزارهـا در آينه هـا نعـره
مـيکـشـند
به ياد ســـيمـين بهـبهـاني
چـون درخـت فـروردين پر شگــوفه
شــد جـانم
به ياد ليلا فـروهــر
مـن تو رو قـد خـودت دوسـتت
دارم
به ياد ازهــر فـيـضيار
اگـر بهـار بيايد، ترانه هـا
خواهـــم خـواند
به ياد کاظــم کاظــمـي
چو "زيدي" در قـفـس جــرم ساده
خواهم رفت
به ياد حافظ شـــيراز
در عـــراقـم تل پاپوش تو در
ياد آمد
به ياد مــولانا رومـي
ديدم "نگـار" خود را مـيگـشـت
گـرد خانه
نگـارهء دوم: پس از پرتاب کـفـشـهـاي مـنتظــر الـزيدي به روي بوش، در فــروشـگاههـاي جهـان چـــه مـيگذرد؟
خـريدار: آقا! کـفـش خـوب
داريد؟
خـريدار: آقا! کـفـش
مـيخواهــم.
خـريدار: کـفـش مـيخواهـــم. فـروشـنده (با شــادماني): آقاي مـنتظر! رونق فـروشگـاه از شـماسـت. آقاي مـنتظر! قـدمهـا تان روي ديده. آقاي مـنتظر! هــر چــه مـيخــواهــيد رايگـان برداريد.
نگـارهء ســوم: تازه ترين گفت و شــنودها
پرسـش: آقاي بوش! کدام
نويســنده را زياد دوسـت داريد؟
پرسـش: و کـدام نويسـنده زياد
بد تان مـي آيد؟
پرسـش: آقاي بوش! کـفـش مـنتظر
الزيدي در گوش تان چه گفت؟
پرسـش: آقـاي بوش! مـنتظــر
الـزيدي چــرا چـنان کـرد؟
پرسـش: آقــاي بوش! از نگـاه
شــما بهــترين گـوشــهء جهـان کـجـاســت و چــرا؟
پرسـش: آقــاي بوش! از کـدام
جـانور خـوش تان مـي آيد و چــرا؟
نگـارهء چهــارم: اگـر رهـبران کـاخ ســپيد نويســنده شوند، چه خـواهـند نوشـت؟
بل کلنتون: پاپوشهـاي
مــونيکايي که نمـيشـناســـم!
نگـارهء پنجــــم: چـند اگـر ديگــر .... اگـر محـمـود احـمـدي نژاد دوسـت جــورج بوش مـيبود، مـيگـفـت: بايد فــروشگـاه کشـفـهـاي مـنتظـر الزيدي از نقشـهء جهـان نابود شــود! اگـر جـورج بوش پيزارفــروش ميبود، هــر که کـفـشـهـايش را به پا ميکــرد، او دسـتهـايش را از پشـت ميبسـت. اگـر ويليام شـکــسـپير زنده مـيبود، نام کتاب تازه اش را ميگـذاشــت: To Shoe or Not to Shoe اگـر پيزارهـاي منتظــر الـزيدي به هــدف ميخــوردند، جـورج بوش به جـاي "مـدال" شـاه امــان الله، از حـامـد کـرزي مـرهـم زبان سگ دريافـت ميکـرد.
نگـارهء شـــشم: دورانديشــي ارتش ناتو (پس از چهــاردهم دســمبر 2008)
هــزارپايي به ســوي فـروشگـاه
پيزار فـروشي مـيرفت.
نگـارهء هــفتم: دورانديشــي ســيلويا پلات اين بانوي بزرگ، نزديک به نيم ســده پيش در ســرود بلند "Daddy" نوشــته بود: A boot in the face
نگـارهء هـشــتم: در لوحـهء يکي از ليلامـي فـروشــيهاي شهــر کابل نوشــته بود:
_ بوت آهــو براي روي دونالد
رمســفيلد
نگـارهء نهــم: و در پاياني کـه پايان مـباد... "کـفـش نگـاريهـاي شامگـاهي" را با پارهء زيرين که کــوچکترين پيوندي با چهـــرهء جــورج بوش و پيزارهاي منتظـر الـزيدي ندارد _مگــر آنکــه کـج برده شــود_، به دوسـت گـرامـي نجـيب دهـــزاد پيشکـش مـيدارم: هــزارپايي کـه از درخـت افـتاده بود، ســه مــاه آزگـار ميگـفـت: آخ پايکــم! واخ پايکــم! آخ پايکــم! واخ پايکــم! .....
[][]
ريجـاينا (کـانادا)
«»«»«»«»«»«»
|