سید فریدون ابراهیمی
چف
تا بوسه یی ازش طلبم اف کند صنم
با فحش و ناسزا طرفم تف کند صنم
مضمون کند مرا و بخندد، به ریشخند
... و یک پیاله چای تعارف کند صنم
از شرم آب آب شوم زیر پا شوم
آنگاه باز گشته تاسف کند صنم
گاهی به طعنه نیش زند بر دل و گهی
الحمد خواندو به دلم چف کند صنم
یک دفعه تیز تیز رود دور... بعد هم
گامی عقب نهاده توقف کند صنم
□□□
این طالع منست که طغیان نموده است
من خاک خاک گشته ام و پف کند صنم
10 آگست 2008
پیشاور
«»«»«»«»«»«»
ادبی ـ هنری
صفحهء
اول
|