|
صا لحه ( ر شیدی )
از شب می ترسم زندگی من همچوشب تار غصه ها در شب است تکرار ، تکرار شب ها درانتظارصبحدم شفق ندمید از طالع من بی خبر از سر زمین بخت من فرار کرد شب همچو سا یه به د نبا لم هراسان وسرگردان می تپد از روزنه امید د ل کند م خسته و نا گزیر از شورو غوغا و نا امنی ها به آغوش شب پناه برد م مآ نوس شد م با شب تیره وتار وپیام داد از سکوت و آرامش شب را بهتر یا فتم ز صبح غم انگیزوپر از ما جرآ صبح حا دثه ها وانطارها وبمبارد ها صبح سوگوارشد ن به مرگ هموطنان
7 / 12 / 2008
«»«»«»«»«»«»
|