© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سمع حامد 



وطن من و چتر

در فرودگاه کوپن هاگن ، هنگام سفر به سوی ستوکهولم ، این سرود و ترانه را نوشتم. گفتم هدیه یی ببرم برای دوستان نازنینم همایون مروت و فرید اروند.
سرود را به مروت مهربان پیشکش میکنم و ترانه را به اروند عزیز:


وطن ِ من!

زنده ست به هر جای به جان ِ تو تن من
یک لحظه جدا نیستم از تو ، وطن من!
باغ ِ عسلم! هر غزلم عطر تو دارد
از طنطنهء توست طنین ِ اتن من
هر دکمهء من هست کلید ِ غزلی نو
جاری شده آهنگ تو در پیرهن من
من تلخترین شاعر تنهایی ام اما
شیرین شده از بردن ِ نامت سخن من
سرما چه کند با من و گرما چه تواند؟
دارد ز هوای تو حرارت بدن من
صد بار اگر کشته شوم زنده بمانم
آخر وطن ِ من ! نفس توست من ِ من

چتری

دختر ِ ایستاده در باران،
بود مانند باده در باران
چتر خود را برای من بخشید
رفت پای پیاده در باران
رفتم از خویش مثل یک رویا
چتر را چرخ داده در باران
گام در گام من به دنبالش
رقص میکرد جاده در باران
عشق در عشق از نفس ماندم
سر به سنگی نهاده در باران
دو نفر خامُشانه میگفتند :
یک نفر اوفتاده در باران
چتری کاغذی مگر دارد
مورد ِ استفاده در باران؟

 

 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول