|
پوهنمل محمود نظری
حاضر جوابی یک فن خاص ادبی قسمت پنجم حاضر جوابی و داشتن يک ذهن آماده برای اظهار نظر و دادن پاسخ سريع يک استعداد و توانايی فوق العاده است که برخی از انسانها دارای آن هستند. گاهی آدم با يک سخن و اتفاقی مواجه می شود که درآن لحظه چيزی به ذهنش نمیرسد تا اظهار نظر کند و لی بعداً پاسخهايی به مخيلهاش خطور میکند که ديگرزمان اظهارش سپری شده. بنا بر اين داشتن خصيصه حاضر جوابی يک امتياز است. در اين مورد حکايات و خاطرات زيادی نقل شده که منجمله در مورد ملا عبدالرحمن جامی میگويند: ملا عبدالرحمن جامی موقعی که با کاروانی به مکه میرفت، هميکه به نزديکی سمنان رسيدند جمعی از دزدان به کاروان آنها هجوم آوردند؛ يکی از دزدان گفت: - ما حتی توی شلوار شما را میگرديم که مبادا چيزی در آن پنهان کرده باشيد. ملا فوراً فرمود: - بياييد بگرديد، هر چه در شلوارهای ماست مال شما.. *** نيز گويند: در هرات يک قاضی زشت رويی بود؛ روزی ملا عبدالرحمن از او پرسيد: - چرا به وطنت بر نمیگردی؟ قاضی گفت: - چون در محل ما خوک زياد است و میترسم که به من حمله کنند لذا بر نمیگردم، ملا بيدرنگ گفت: - ظاهراً بعد از آمدن شما آنها کم شده اند! ***
روزی چرچیل از کوچه باریکی که فقط امکان عبور یک نفر را داشت رد می شد که از روبرو یکی از رقبای سیاسی می رسد بعد از اینکه کمی زیر چشم با هم نگاه می کنند رقیب می گوید من هیچوقت خودم را کج نمی کنم تا این آدم احمق از کنار من عبور کند چرچیل در حالیکه خودش را کج می کرد وگفت ولی من این کار را می کنم ! ***
شاعری به ملا عبدالرحمن جامی گفت: - شب گذشته حضرت خضر را بخواب ديدم که آب دهان مبارکش را در دهان من انداخت! - اشتباه کردی، آن حضرت میخواسته تف بر ريش تو بيندازد اتفاقا دهانت باز بوده آنجا افتاده است! ***
یکی از پسرهای همکلاسی در جمعی از دانشجویان داشت از خودش تعریف می کرد و ضمن صحبت هایش گفت:" شخصیت و متانت همین طوری از من می ریزد." بلافاصله گفتم:" فکر کنم همه اش ریخته!!" ***
از
شيرين ترين هنرهای معشوق حافظ حاضر جوابي است و شيرين زباني .مناظره با
معشوق از دل نشين ترين فرازهای روابط اين دو است. برای هر پرسش حافظ،
معشوقش پاسخي دندان شكن آماده دارد وهرخواهش و تمنای او را با شيرين زباني
رد مي كند. گله ها و شكايت های حافظ را نيز با زباني نرم و طنزآميز به شوخي
مي گيرد و تلخ ترين پاسخ ها را با شيرين ترين كلمات و همراه با نمكين ترين
شكرخنده ها می دهد: ***
گويند شبي خيام نيشابوري روي مهتابي مشغول باده گساري بوده. ناگاه باد تندي وزيدن مي گيرد و کوزه ي شراب روي زمين مي افتد و مي شکند و انوقت خيام بر اشفته روبه اسمان کردفوراً مي گويد:
ابريق مي مرا شکستي ربي
بر من در عيش را ببستي ربي خاکم به دهن مگر تو مستي ربي؟
خدا او را غضب مي کند. صورت خيام سياه مي شود و دوباره مي گويد:
ناکرده گناه در جهان کيست؟ بگو
ان کس که گنه نکرده چون زيست بگو پس فرق ميان من و تو چيست؟ بگو! خدا هم او را ميبخشد و رويش درخشيدن مي گيرد و قلبش روشن مي شود ***
رحیم كودکی که گوسفند و شتر می چراند تا مخارج خانواده اش را تامين كند روزي "امير اسماعيل خان عامري "(حكم ران منطقه )با لشكريانش از آن جا عبور مي كرد كه به "رحيم"و همبازيانش رسيد همه كودكان فرار كردند مگر "رحيم " "امير" نامش را پرسيد و او به نظم پاسخ داد : ما مردمك "خور"يم از علم و ادب دوريم
"امير" از اين حاضر جوابي و طبع شعر "رحيم "خيلي خوشش آمد و از پدر "رحيم "يعني "حاج ابراهيم قلي"خواست تا فرزندش رابراي تعليم و تربيت به او بسپارد و "حاج ابراهيم "هم پذيرفت. این کودک شاعر مشهور به نام «یغما» شد ***
یکی را زنی صاحب جمال جوان در گذشت و مادر زن فرتوت] به علت کابین در خانه متمکن بماند و مرد از محاورت او به جان رنجیدی و از مجاورت او چاره ندیدی تا گروهی آشنایان بپرسیدنش آمدند یکی گفتا چگونه ای در مفارقت یار عزیز ؟ گفت: نادیدن زن بر من چنان دشوار نیست که دیدن مادر زن دیده بر تارک سنان دیدن خوشتر از روی دشمنان دیدن ***
حکایتی از ذوالنون مصری
***
از بخیلی پرسیدند: كدام آیه قرآن را بیشتر دوست داری؟ گفت: آیه" اموال خودتان را به دست بیخردان نسپارید."(نساء/5) ***
صوفی یی را گفتند : جُبه ی خویش بفروش . گفت : اگر صیاد دام ِ خود را فروشد به چه چیز صید کند ؟ ( جُبّه : قبا در اینجا دَلق ِ صوفیان .)
tebyan .net-1 gamshadzahi.persianblog.ir-2 futurama.ir-3 journalist.persianblog.ir-4 florencebaran.parsiblog.com-5
«»«»«»«»«»«»
|