© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

عزیز علیزاده 
azizullah41@yahoo.com

 

 

 

واقعۀ 11 سپتمبر 2001 در نیویارک و واشنگتن نقطه عطف و چرخش عظیم  سیاسی ـ نظامی در جهان محسوب میگردد.

 

آیا چنین واقعۀ از روی تصادف بوده است و یا اینکه جهانگشایان امروزی طرز جدید تاخت و تاز بالای کشورهای ضعیف را زیر نقاب مبارزه با تروریزم جهانی طراحی و در مرحلۀ  اجرا قرار داده اند ؟

 

به این همه تردید و  پرسش، نبشتۀ خالد زمائیگـُف نویسنده و ژورنالیست کشور روسیه، پاسخ خواهد گفت.  نامبرده دراین نبشته تحقیقات مستند زیادی را  باذکرمنابع مؤخذ آن انجام داده که پرده از روی بسیاری پوشیده ها برداشته و چهرۀ دیگری از 11 سپتمبر به تصویر می کشد.

این نبشته ای تحقیقاتی از زبان روسی به زبان فارسی برگردان و طی چندین بخش به شما خواننده گان سایت وزین فردا اهدا خواهد شد.

 

باحرمت

  

 

 

چه کسی پنهان از تروریزم جهانی حمایت میکند ؟

" بررسی وقایع 11 سپتمبر 2001 "

http://zhurnal.lib.ru/h/halid_z/politika-1.shtml  

 

" بخش نخست "

 

" تروریزم دشمن کسی نیست، بلکه وسیله ایست بخاطر رسیدن به هدف. اگر شما آرزو دارید در پیشبرد کارتان موفق باشید، باید بدانید که، تروریستها چه کسانی  اند و از کجا سربلند نموده اند."

 

" ز. بژیزینسکی اپریل 2004 واشنگتن "

 

 

 

"همه چیز جهان درحال تغییر است"

 

از شروع عملیات ضد تروریستی که بوسیلۀ امریکا در سرتاسر جهان پس از حادثه مشهور" 11 سپتمبر" آغاز شد بسیاری از تحلیلگران و سیاستمداران به این نکته پی بردند که چه آیندۀ را میتوان پس از اعلام عملیات ضد ترورستی امریکا در سراسر جهان انتظار داشت.

 

رهبران حکومت های مختلف با دید های سیاسی گوناگون، دیکتاتورها، خوانین، رئیس جمهوران و منشی های عمومی همه با همین سلاح مسلح شده اند، در حالیکه هزاران انسان فقیر و بیچاره از گرسنگی رنج میبرند و هیچ کسی جرئت آنرا ندارد تا در مورد چیزی بگوید.

 

برای خود امریکایی ها و چهره های برسراقتدار آن  وقوع حادثه تروریستی در امریکا کاملاً به میل شان بود. طوریکه بسیاری از ناظرین را به این اندیشه واداشت که شاید افرادی از نزدیکان چهره های بر سر اقتدار دولت امریکا در این دسیسه دست داشته اند.

 

یکی از این اندیشه های جالب را بخوانش میگیریم :

 

 موضعگیری "ژولیت کیز" ژورنالیست و سیاستمدار ایتالیائی که  نویسندۀ چند کتاب درمورد افغانستان است در روزنامه ادبی بتاریخ ( 3ـ9 اپریل 2002) ص. چهارم به نشر رسیده است.

 

"... امریکا خودش چنین شرایطی را بوجود میاورد که طالبان بتوانند وجود داشته باشند. بدون کمک امریکا و پاکستان چنین چیزی غیرممکن می نماید. حکومت طالبان زیر سایه حکومت امریکا و بعضی از صاحبان کمپنی های نفت تأسیس گردیده بود ..."

 

" ... بمباران نمیتواند یگانه راه مبارزه با تروریزم باشد. باید به مداوای جهان از آن همه بدبختیهای پرداخت که تروریزم را میافریند. یک بر سه حصه نفوس جهان زیر خط فقر زندگی مینمایند ..."

 

" ...  صد سال دیگر هم اگر بگذرد، ما نخواهیم دانست که چه کسانی آن انفجار ها را سازمان داده بودند..."

 

" ... دلیل آنکه ما هرگز نه خواهیم دانست که چه کسانی سازماندهی آن انفجار ها را به عهده داشته اند، میرساند که این یک تروریزم دولتی است. من فکر نمی کنم  که بتوان همه چیز را به اسامه بن لادن شیطان نسبت داد. این یک فکر احمقانه و دروغ محض خواهد بود. آیا می شود باور کرد که یک  گروپ چند هزار نفری تروریست، طی چندین سال روی چنین عملیاتی کار کرده باشند و آن همه از چشم تیزبین سازمانهای مخفی ایالات متحده پوشیده مانده باشد ؟ ..."

 

مردمی که بدون چون و چرا از سلطه جویان تابعیت نمی نمایند  نیز خلاف گفته های حکومت می اندیشند. نه تنها مردم، بلکه تعدادی از منسوبین بلند پایه نیروهای مسلح و وزارت دفاع نیز برداشتهای مبنی بر دخیل بودن تروریزم دولتی درماجرای یازده سپتمبر دارند.

 

برعلاوه، رقبای جورج بوش، پس از واقعه 11 سپتمبر او را متهم نمودند که از جریان آمادگیها بخاطر عمل تروریستی درخاک ایالات متحده کاملا ً آگاهی داشته است. معلوم نیست که نتیجه چنین تحقیقاتی به کجا خواهد انجامید. اما یک موضوع  کاملا آشکار است که درمبارزه ایکه به خاطر احراز قدرت میان طرفداران و مخالفین سیاست بوش بالا گرفته، بسیاری مسایل مبهم در ارتباط با تروریزم و اجرا کننده گان اصلی آن، آشکار و دست داشتن دولت بوش در آن  ثابت خواهد گردید.

 

اما، ما تحقیقات خود را ازهمینجا و از اسناد و شواهدی که در دسترس ما قرار دارد، آغاز می کنیم :

 

طبق گزارش بعضی از منابع خبری غیروابسته، هنگام سفر ولادمیر پوتین رئیس جمهور روسیه در ماه نومبر 2001 به امریکا، او به رئیس جمهور امریکار مستقیم و یا غیر مستقیم فهماند که آنها ( روسها ) اطلاعاتی در اختیار دارند که تعدادی از مقامات کاخ سفید مستقیم و یا غیرمستقیم در وقایع 11 سبتمبر دست داشته اند. بخاطر خاموش نگهداشتن روسها، امریکایی ها مجبور شدند روی بعضی مسایل جیوپولیتی سازش نمایند. از منطق به دورخواهد بود اگر دراین سازش موضوع چچین و گرجستان دخیل نباشد. درغیر آن، این موضوع همیشه و در تمام ملاقات ها و گردهمایی های مهم ازجانب دیپلوماتهای روسیه مطرح بحث میبود. راجع به چه موضوعی آن دیپلوماتها حرف میزدند، درصورتی آگاه خواهید شد که این نوشته را تا آخر بخوانید.

 

 

بخش نخست:

 

زبیگنـیُف بژیزینسکی و تختۀ  شطرنجش

 

به منظور درک بهتر نقشی را که آن مرد بازی نموده و تأثیراتی را که او بالای وقایع 11 سپتمبر انداخته است و درمجموع هدفی را که امریکا به خاطرگسترش قدرتش در جهان پیش رویش قرار داده است، لازم میدانم تا به کتاب بوب بودورد " اقرار رئیس سرویس اطلاعات"، که توسط اوئیلم کیس رئیس سابق سیا چاپ و عرضه گردیده است، مراجعه شود.

 

در این مجموعه که در میان انگلیسی زبانان جهان بنام "پیلینه" یاد میشود، جنگ مخفی سیا در سالهای 1981ـ1987 و روابط میان دستگاه جاسوسی مرکزی امریکا، شورای امنیت ملی و کانگرس امریکا برملا میگردد.

 

بوب بودورد  نویسندۀ کتاب، از وقایع و مواردی پرده برمیدارد که درجریان آن مهمترین تصمیم گیریهای سیاست خارجی امریکا به تصویب رسید و رول عمده را در پذیرش این مصوبه و طریقه های عملی آن در دستگاه جاسوسی امریکا برعهده داشت.

 

برخی از جزئیات آن مصوبه را عملیات سیا در خاک ایران، لبنان، نیکاراگوا، گرینادا و بعضی از کشورهای دیگر تشکیل میداد.  بودورد اسناد زیادی را با مثالهای زنده درمورد عملکرد سیاست خارجی امریکا ارائه میکند.

 

در کتاب "اقرار رئیس سرویس اطلاعات"  بوب بودورد، درمورد میکانیزم مصوبه های مهم  به نفع امریکا ازجمله دست زدن به عملیات مخفیانه برضد دشمنانش، دراینجا برای نخستین بار با نام بژیزینسکی برمیخوریم که "با رغبت تمام ازعملیات شیطان صفتتانۀ سیا حمایت مینماید".

 

بازهم درهمان کتاب می خوانیم :

 

 " تینیر (مدیر سیا درسالهای 1977ـ1981) چندین بار پشنهاد عملیات مخفیانه را ارائه نموده بود. باری به ابتکار خودش، بدون مشوره با قصر سفید، تینیر باهدف کشف نمودن، یاد داشتی را به معاون مدیریت اوپراتیفی فرستاد، در آن یاد داشت او پرسیده بود:

 

" چه باید کرد تا سه رهبرخارجی که برای امریکا مشکلات ایجاد مینمایند را ازمیان برداشت؛ آن رهبران عبارت اند از:

ـ فیدل کاسترو رهبرکوبا، آیت الله خمینی رهبر ایران و معمرلـقذافی رهبر لیبیا. جواب معاونش چنین بود: خواهشمندم، ضرورت به چنین کاری نیست."

 

دراین چند سطر هیچگونه علایمی مبنی بر اینکه او موجودیت مخالفین خودش را دیده بتواند، به چشم نمی خورد.

 

در آخرین تحلیل، "سیا" جنبش های ناشناخته شده، چه احزاب سیاسی باشند و یا افرادی از میان شان را بخاطر رسیدن به اهداف خودش مورد استفاده قرار میدهد.

 

با نوشتن این نامه "تیرنیر" درجستجوی راه های مختلف مخفی به منظور رساندن کمکهای اقتصادی وسایرکمکها برای گروپهای مشخص و یا چهره های مشخص در سه کشور بود.

 

سوء قصد به جان افراد به حیث یک راه کار، گرچه از سوی رئیس جمهور فورد طی فرمانی در سال 1976غیر قانونی شناخته شد و کارتر هم آنرا تائید نمود و تیرنیرهم موافقت کامل خود را اعلام نمود، اما چنین فرمانی کارمندان اوپراتیفی را به وحشت انداخت. آنها فکر میکردند که چنین فرمانی ایشان را به راه خطرناکی هدایت خواهد کرد. تیرنیر با خودش فیصله کرد که این موضوع را بررسی نماید، مهم این بود که دستیارش در بخش عملایات مخفی اورا درک نماید.

 

کارمندان اوپراتیفی از اینکه در امور کشورهای دیگر دخالت میکردند از نتایج چنین دخالتی در آینده، احساس ناراحتی مینمودند، گرچه وظیفه شان هم همین بود. آنها مقداری پول به یکی از گروپهای ضد خمینی که درخارج از ایران بسرمیبرد، هدیه دادند. چنین پولی به منظور رنجاندن آیت الله تخصیص داده شده بود و اینکه در صورت وقوع انقلاب ضد خمینی بتوانند با افراد مطلوب  خود ارتباط برقرار نمایند.

 

باری تِرنر به گروپ اوپراتیفی پیشنهاد نمود تا پلان عملیات محدود و مخفیانه ای را طرح ریزی نماید، تا براساس همان پلان در کشور گواتیمالا به جستجوی سیاستمداران میانه رو بپردازند و برای شان کمک اقتصادی نمایند و حتی برخی از ایشان را درلست معاشات دایمی  "سی آی ای" درج  نمایند.

 

رشد جنایت سیاسی در کشور گواتیمالا،  همچنان وضع ناگوار سیاسی در سراسر امریکای لاتین  .

 

درآن سالها صدها نفر درآنجا به قتل میرسیدند. به عقیده تِرنیر این همان حالتی بود که سیاستمداران میانه رو بخاطر حصول منافع امریکا، عمل مینمودند. سیاستمدارانی را که آنها انتخاب مینمودند، اکثرا در مورد شان کمتر چیزی میدانستند. اگر کسی را که آنها درجایگاه رهبر معتدل انتخاب نموده بودند کارگر نمی افتاد و یا مانند فرانکشتاین فرد خونخواری میبود و یا اینکه اگر آنها شخصی را برای اجرای رهبری می گماشتند و او کارش را آغاز میکرد و رئیس جمهور کارتر و یا کدام رئیس جمهور دیگر میخواست که از راه دیگری پیش برود.

 

اشتباه کردن خیلی آسان است. موج نارضایتی ها آنقدر شدید بود که بِرنرنیز جرئت نکرد تا پلان دست داشته اش را به قصرسفید پیش کند.

 

ادامه دارد...


                                        

                                                                                                    
 


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول