© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

گل احمد «حکیمی».

 

                                              "ده در کجا و درختها در کجا؟" !.

                          یک ایستگاه فکری و تامل بر وضیعت رسم و رواج ها
                             و رخداد های سیاسی – فرهنگی در سرنوشت کشور:

 

آنانیکه اهل مبارزه هستند و از حقایق زندگی و پیامد های نا گوار آن اطلاع میدهند و از آن دفاع مینمایند این واقیت را هم میدانند که دفاع از حقا یق همیشه با تهاجم سرو کار دارد. اما دفاع چیست؟، دفاع خوب و دفاع بد کدام است؟.

با استناد به مجموعه فاکتور ها میتوان جواب سوالات خود را بطور زیر دریافت کرد:

تجمل زدائی: 

خوب زندگی کردن و لذت بردن از زیبائی های زندگی، حق مثلم هر انسان است. بشرط آنکه زمینه های فراهم شده، از مجرای طبیعی آن باشد. آسیب آن به دیگران نرسد، ریائی نباشد و رنگ تذویر را به خود نگیرد.

از طعنه ای بجا و خوب یک رکلام شروع میکنیم:

مردی دهاتی افغا نی را که بالای مرکبی سوار است و در دستش موبایل دیده میشود و با دوستان و یا اعضای خانواده اش صحبت میکند بیانگر آنست که پیشرفت علم تکنالوژی در جهان امروز ما و عقبماندگی های کشور ها در دنیای امروز که ناشی از بی عدالتی های اجتمایی و صدور جنگها در این کشور ها می باشد زندگی را در یک تضاد اجتماعی – اقتصادی و سیاسی قرا ر داده است. 

امروز در کنار ده ها نابرابری و بی عدالتی در افغانستانی که تا هنوز هم مردم نان خوردن شان را ندارند، عده ای بخاطر انجام مراسم "شهر گشت" عروس و داماد از موتر های «لیموزین» استفاده مینمایند و مهمانان هر چه زر و زیور دارند به سر و صورت شان می آویزند. در حالیکه گشت و گذار و نشستن در عقب جلو موتر های «لیموزین»، تنها کار روز مره سرمایه داران آمریکایی میتواند باشد، هیچگونه مطابقطی با درآمد ماهوار افغانها ئیکه از راه شرافتمندانه زندگی مینمایند نداشته و با وضیعت موجود اقتصادی جامعه در تضاد قرار دارد. جای تعجب است که این زیاده روی ها در کشور جنگ زده و فقیری صورت میگیرد که آرزو های هزاران پسر و دختر جوان قربانی فقر و تنگدستی شده و بنا بر مشکلات اقتصادی تا هنوز نمیتوانند ازدواج نمایند.

وضعیت رسم و رواج ها ی افغانها در کشور های اروپا و آمریکا از این هم "متحیر کننده" تر شده است. بطورمثال:

بخاطر انتقال عروس از یک محل به محل دیگری، دیگر نه از موتر های «لیموزین»، بلکه از طیاره های هلیکوپتر استفاده میگردد و دختران و پسران جوان در محافل "سه" دست و "چهار" دست لباس قیمتی می پوشند و خود را به "نمایش" میگذارند، که اصلا مفهوم مراسم عروسی و "فیشن شوو" از هم فرق شده نمیتواند. ما نمیدانیم دنیای امروز ما بکدام سمت روان است و چه توقعی ما از  نسل های آینده خود داریم و آنها شخصیت های شانرا چگونه بر دیگران تعمیل خواهند کرد؟.

باید گفت که تقلید کورکورانه از زندگی غربی ها کار را به جایی نمی کشاند، بلکه اینها همه بدور از واقعیت های عینی زندگی مردم و رسوم و عنعنات جامعه ما می باشد. اینها خود بیانگر "سردرگمی" و "وامانده گی" مردم ما در شناخت خودی و حفظ هویت ملی شان در داخل و خارج مرز های کشور میباشد.

امروز در خارج مرز های کشور با هر کسی که صحبت میکنی و میگوئی:

"من یک افغان هستم!"، جز اینکه سرشان را به علامت طعنه از وضع موجود در داخل افغانستان شور بدهند و باحرفهای نیشدار در مورد هویت ملی و اقتصاد عقبمانده کشور ما چیز های بگویند، انتظار دیگری نمیتوان از آنها  داشت.

بگونه مثال:

اگر یک خارجی از شما بپرسد که "رخصتی های تابستانی را به کجا میخواهید بروید!؟." و شما برایش بگوئید که: "میخواهم به افغانستان بروم!"، آنگاه حتما از او اینرا نیز خواهید شنید که برایتان بگوید:

" پس یک کیلو همرایت بیاری!". * اشاره تمسخر کننده بطرف "هیروئین" است.

گرچه این، یک شوخی تلخی تلقی میشود. اما نباید فراموش کرد که: "در سهم هر شوخی یک اندازه واقعیت هم وجود دارد!". در حالیکه در عقب تجارت "هیروئین" دستهای خود آنها نیز تا به آستین غرقه در خون است، تبلیغات منفی آنها در رابط با تجارت مواد مخدر نیز تا اندازه زیادی اثرات منفی خود را بر چهره هویت ملی ما گذاشته و آنر کریح جلوه میدهد. چنانچه امروز هویت ملی ما در نظر جهانیان در دو کلمه: "هیروئین فروش!" و "طالب!" خلاصه میگردد. افغان. یعنی همین (هیروئین فروش و طالب) و بس. نه چیزی دیگری!.

از اینجاست که "تجمل پرستی" یک مساله دردناک و یک پدیده منفی در زندگی مردم ما تلقی میگردد زیرا چنین اضافه روی ها در شرایط فعلی نمیتواند پرده روی فقر جامعه و چهره اصلی زندگی مردم ما بکشاند و واقعیت آنرا پنهان نماید، بلکه تنها نماینگر عقبماندگی خود آدم ها میباشد. به قول معروف: "آنانیکه تجمل پرسترند، عقبمانده تر اند". 

این عمل از یک طرف تناقض کلی با شیوه زندگی ما افغانها دارد و از طرف دیگر در یک ضدیت قوی با طرز تفکر، فهم و درک و درایت هموطنان سالم اندیش ما قرار میگیرد. البته انسان هاییکه مردم و وطن شان را دوست دارند، آرزو دارند تا مردم شانرا در خوشبختی و خوشی ببینند و طرفدار زیبا جلوه کردن جامعه و مردم خود شان نیز هستند، اما بشرطیکه جامعه هم واقعا روند تکامل طبیعی خود را پیموده باشد، نه آنکه " گذار خورده" و نمایشی باشد. 

همه پس از سی سال جنگ متداوم انتظار آنرا داشتیم تا، روزی آرامش و نظم به کشور ما باز گردد، مردم بیدار شوند، و همه خوب وبد شانرا را تشخیص دهند. در حالیکه زمامداران فعلی افغانستان با همه امکانات سیاسی، دیپلماتیک و پشتیبانی "مهمانان نظامی ناتو" از سی کشور جهان که با توپ و تانک شان در سرزمین ما لنگر انداخته اند و "حما یت" آنها را در پشت خود دارند، دیده میشود که با پرداخت اینهمه قربانی ها ما تا هنوز هم در پیاده نمودن سیاست های خود موفق نیستیم. هر روز خون صدها هموطن بیگناه ما به بهانه ای "عملیات نظامی ضد طالبان و تروریزم"، در گوشه وکنار کشور، به زمین می ریزد. گراف جرایم در سر تا سر افغانستان بالا بوده، در کنار فقر، بیسوادی، مرض، فلاکت و جنگ، هزاران مشکل تازه دیگری چون مرض "ایدز"، معتادین مواد مخدر، تجاوز دسته جمعی جنسی کودکان، سوختن زنان و.... بر سر راه مردم سبز کرده است.

دموکراسی "نمایشی" بدرد مردم ما نمیخورد. دمو کراسی واقعی در یک جامعه وقتی بمیان خواهد آمد که شعور اجتماع همگام با آن رشد یابد.

درست است که برای رسیدن به هدف های استرتیژیکی، ما راه طولانی را در پیش داریم و مبارزه با پدیده های منفی در شرایط امروزی افغانستان زمان زیادی را در بر میگیرد تا مردم و جامعه از این فاجعه المناک نجات یابد و جامعه تکه و پارچه شده ما، در مسیر درست آن قرار گیرد. اما این دیگر نباید به یک وسیله ای برای انجام جرم و جنایات دیگری مبدل گردد، بلکه لازم است تا با گذاشتن سنگ تهداب یک زیر بنای قوی و مطمئین اقتصادی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دست به کار شویم و انرژی بیشتر مانرا در این راستا صرف نمائیم و به یک "انقلاب" دیگری بیندیشیم.

بناء: در چنین شرایطی شتاب زده گی ها، سؤاستفاده از سرمایه های ملی، همکاری با مجرمین جنگ از هر قماشی که باشد، تفرقه های قومی، لسا نی، ملی و مذهبی و.... از جمله مسائلی اند که ارتباط مستقیم با زندگی و سرنوشت آینده ی مردم دارد و ما حق نداریم مردم خود را ازیاد برده و بر آنها ستم روا داریم!. زیرا آهی را که بیگناهان از سینه های شان بر میکشند، سوزش آن سراسری بوده و روزی دامن همه را سخت خواهند گرفت!.

 

05 سپتامبر 2008  هالند.  

 

          

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول