© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نوشته داکتر محمد اکرم عثمان
 

            محمود طرزی و محمد ولی خان دروازی دووزيرخارجهء
                             تاثير گذار در دوره امانی

 

پيوسته به گذشته

مورخين حلقات اطراف شاه را به سه گروه تقسيم کرده اند . گروه اول عبارت از راديکال ها بودند که استقلال طلب و ضد انگليس بودند و می خواستند با شدت عمل و سرعت اصلاحات را تطبيق کنند. گروه دوم محافظه کاران استقلال طلب به سرکردگی برادر امير سردار نصر الله خان نائب السلطنه بود که مرد متشرع ، کاردان، عنعنه گرا و به شدت مخالف استعمار انگليس بود. او شماری از سردار ها ، شعرا و ادبا را در حلقهء خاصش گرد آورده بود و در مواردی هوا خواهی شهزاده عنايت الله خان معين السلطنه را با خود داشت.

گروه سوم خانوادهء « مصاحبان» مرکب از محمد نادر خان و بردارانش ـ محمد عزيز خان، محمد هاشم خان ، شاه محمود خان و شاه ولی خان بودند که بعد از سالها اقامت در « دهيره دون» هندوستان در کابل اقامت اختيار کرده بودند و از مقربان امير شمرده می شدند. آنها قسماً در مدارس هند برتانوی درس خوانده بودند و به مبادی آداب غربی و زندگی مدرن آشنايی داشتند.

به گفتهء داکتر عبدالغنی ، انگليس ها به همراهی امير محمد يعقوب خان ، نزديکان او از جمله سردار يحيی خان و پسرانش را نيز به هند بردند و در « دهيره دون» ( Dera Dun) نشيمن دادند، اينان در آن جا بودند تا آنکه عبدالرحمن آنان را به کابل فراخواند و يحيی خان و فرزندانش در 1319 ق ـ 1901 م به کابل باز گشتند و يحيی خان در اوايل دوره امير حبيب الله خان درگذشت. فرزندان و نوادگان سردار يحيی خان که مدت درازی در هند به سر برده بودند و به خانواده « مصاحبان » يا يحيی خيل آوازه يافتند. ظاهراً روابط نيکويی با انگليسيان داشتند. از اينرو ، بعد ها در دورهء امان الله خان ( 1337 ق ـ 1297 شمسی ـ 0713  ش ) بر خلاف محمود طرزی و هواه خواهان او ، که مشروطه طلب و ضد انگليس و متمايل به ترکيه بودند، در پيش گرفتن را پيشرفت از شيوه ء هند انگليس جانبداری ميکردند.

چنانکه بعد ها خواهيم ديد « قوماندان عمومی محاذات پاکتيا سردار محمد نادر خان سپهسالار بود. ...وقتيکه او در 24 اپريل 1919 وارد شهر گرديز شد و عزم رزم با دولت انگليس را آشکار نمود در سراسر پکتيا غريو عمومی برخاست و جنبش مردم شروع شد.

با اين اشارهء مختصر پی می بريم که از شما ر برداران مصاحبان، محمد نادر خان چه در زمان امارت امير حبيب الله خان و چه در دوران سلطنت امان الله خان به مقامات بلند رسيد و در شمار رجال درجه يک به حساب آمد.

و اراکين بلند رتبه را که در رکاب امير بودند بدست آورد.

اما در کابل شهزاده امان الله عين الدوله که معمولا در دوران مسافرت های پدر ، از امور سلطنت سرپرستی ميکرد بالمقابل اعلان سلطنت کرد.

طوريکه ميدانيم امان الله خان در بين روشنفکران نفوذ فراوان داشت و از دير گاه، به عنوان شخصيتی کاردان، فعال ، دلسوز و مردمدوست شناخته ميشد. در طول ماه هايی که پدرش در کابل نميبود او با دقت و انصاف تمام به عرض و داد مردم ميرسيد و کفايتش را در کشور داری به اثبات ميرسانيد.

به گفت مورخ نامدار مير محمد صديق فرهنگ : شکی نيست که تصرف پايتخت با نيروی نظامی موجود در آن ، و خزينهء پول و انبار آلات و مهمات حربی اين ادعا را از نظر مادی به پيمانهء کافی تقويت ميکرد. اما از نظر روانی و تبليغات نيز در نظر گرفته شد:

1 ـ متهم ساختن نايب السلطنه و همراهان او به شرکت در دسيسهء قتل و اعلان خونخواهی شاه سابق.

2 ـ اعلان استقلال تام افغانستان به شمول استقلال در مناسبات خارجی.

3 ـ افزايش تنخواه افراد اردو به ميزان پنج روپيه در ماه.

اين اقدامات که با فعاليت بی سابقهء توسط يک عده از جوانان از جمله شجاع الدوله در بين افراد اردو در جلال آباد تبليغ گرديد در رقابت بين کاکا و برادر زاده ، کفهء اين اخير را سنگين ساخت بطوری که غند نظامی موجود در جلال آباد بنام « غند دارلسلطنه» برهبری يکنفر از صاحب منصبان جزء ، بنام « غلام رسول » از مردم هرات به طرفداری امان الله خان قيام نموده امام جامعه را وادار ساخت که خطبهء روز جمعه را بنام امان الله خان بخواند محمد نادر خان سپه سالار را به شمول محمد حسين خان مستوفی المالک وعدهء ديگر از بزرگان را مقيد و محبوس به کابل فرستاد.

نايب السلطنه چون اوضاع را چنين ديد از مقامش استعفا داد و با ساير سرداران بطرف کابل روانه شده سر راست به ارگ رفت و به امان الله خان تسليم شد.

اما الله خان که علاوه بر جرئت و فعاليت ، دارای استعداد جلب قلوب و افکار هم بود در سيزدهم اپريل نطق با حرارتی در محضر عام ايراد نموده، طی آن با اعلان استقلال کشور، مردم را به اصلاحات فراخواند.

در ارتباط با داوری های بالا، چند سوال پاسخ طلب به ذهن ميگذرد. يکی اينکه آيا برای شخصيتی چون شاه امان الله که اس اساس عقايد سياسی اش را دشمنی با استعمار تشکيل ميداد ميسر بود که با خصم خونی و ديرين کشورش بريتانيای کبير خصومت نورزد؟

شادروان مير محمد صديق فرهنگ در صفحهء 354 تأليف ارجمندشان « افغانستان در پنج قرن اخير» اين مسأله را چنين بر ميکشد: در جون 1922 محمد ولی خان از مسافرت دو ساله اش به خارج ، به کابل بازگشت و به جای محمود طرزی به عنوان وزير خارجه مقرر گرديد و اين اخير به صفت وزير مختار به پاريس رفت.

محمد ولی خان به تعقيب از روش محمود طرزی سعی کرد در سياست خارجی افغانستان توازن لازم را در بين دو همسايه نيرومند حفظ کند. اين سياست از جانب دولت شوروی که در آن هنگام در برابر حريفان غربی  اش ضعيف و ناتوان بود با خوشی تأئيد گرديد، چنانکه دولت مذکور راضی شد که به درخواست افغانستان از تأسيس قونسلگری هايش در قندهار و جلال آباد که انگلستان بر آن اعتراض داشت صرف نظر کند... معذالک نمی توان گفت که ذهن حکومت افغانستان از ناحيهء شوروی و نيات آن به کلی آسوده بود. اين مطلب را شخص شاه در ملاقات محرمانه با « همفريز» وزير مختار برتانيه اندکی پس از امضای معاهدهء فوق ابراز داشته چنين نتيجه گيری کرد که « مقصد من به هر نحوی که در ظاهر تعبير گردد در واقع اين است که اگر انگلستان موقع بدهد قدم به قدم به آن نزديک شوم و تنها مناسبات حسن همجواری را با روسيه حفظ نمايم... اما دولت انگليس و مقامات هند برتانوی از مساعی افغانستان برای حفظ توازن بطور شايسته استقبال نکردند.. اگر اين ادعای نويسندگان رسمی انگليس که دولت مذکور می خواست بعد از تصديق استقلال افغانستان روابط دوستانه و عادی با کشور داشته باشد مقرون به حقيقت باشد بايد گفت که کارکنان آن دولت در انتخاب اولين وزيرمختار شان در کابل ، اشتباه بزرگی را مرتکب شدند، زيرا با وصف تأسيس وزارت مختاری افغانستان در لندن واضح بود که به علت تمرکز اداره و صلاحيت در افغانستان می بائيست مسايل سياسی در کابل بين وزارت خارجه افغانستان و وزارت مختاری برتانيه حل و فصل شود. بنا بر آن حفظ مناسبات نيکو بين دو کشور ايجاب ميکرد تا چنان شخصی به عنوان وزير مختار در کابل تعين ميشد که می توانست مناسبات را بطور مستقل و مجزا از روحيهء استعماری عمال آن دولت در هند بررسی نموده بهبود و تقويت آنرا وظيفهء اولی و اصلی خود بشمارد. متأسفانه « فرانسيس همفريز» اولين وزير مختار برتانيه در کابل از نظر طرز فکر و سوابق خود برای اجرای اين کار آمادگی نداشت. وی ساليان دراز را در هند سپری نموده و قبل از مقرری در کابل در « اجنسی خيبر» به صفت « پوليتکل اجنت» يا مامور سياسی اجرای وظيفه ميکرد و بحکم اعتياد ذهن ، مسايل مربوط به افغانستان را از نظر سياست استعماری حکومت هند که چنانچه بار ها در همين تأليف ديديم بر اعمال نفوذ در افغانستان از طريق زور و زر بنا يافته بود بررسی ميکرد. بنا بر آن چون به کابل آمد به جای آنکه به جلب اعتماد شخص شاه که ادارهء کنندهء اصلی سياست خارجی بود و همکاران نزديک او چون محمود طرزی و محمد ولی خان بپردازد، محرم راز يک تعداد از درباريان محافظه کار که در باطن با سياست اصلاحات شاه مخالف بودند قرار گرفت و طبيعی است که اين وضع نمی توانست به اعاده اعتماد بين دو کشور کمک کند.

از فحوای بررسی های شادروان فرهنگ به دنبال اشارات ممتع بالا بر می آيد که به رغم مساعی جميلهء وزارت خارجهء افغانستان در رعايت خاطر مقامات انگليسی در کابل، بازهم وزير مختار برتانوي دست از تفتين برنميدارد و ميکوشد از راه جذب عناصر محافظه کار دربار که مخالف اصلاحات شاه بودند اوضاع را به زيان استقرار امن و ثبات در افغانستان تغيير بدهد چنانکه قراينی در دست است که در شورش منگل همان طيف محافظه کار دربار که مناسبات حسنه با همفريز داشتند می کوشيدند آتش بلوا را تند تر گردانند.

ـ در مرحلهء نخست دولت از در مصالحه پيش آمده عده ای از روحانيون از جمله فضل عمر مجددی حضرت شور بازار را برای مباحثه با ملايان و قناعت دادن شورشيان به خوست فرستاد اما نور المشايخ که در باطن با شورشيان همراه بود ايشان را در خفا تشويق نمود و چندی بعد به عنوان حج بيت الله از کشور خارج شده در هند برتانوی اقامت اختيار کرد و مخالفت خود را با دولت علنی ساخت.

در عين حال محمد نادر خان وزير حربيه از قيادت قوا عليه شورشيان استنکاف نمود و از وظيفه اش به عنوان سپه سالار ووزير حربيه استعفا داد( يا بر طرف شد) . معروف است که چون امان الله خان در مجلس وزرا رهبری اردو را در جنگ عليه شوروی عليه شورشيان به او تفويض کرد، سپه سالار در جواب گفت اين وظيفه را به شرطی می پذيرد که دولت از تطبيق قانون جزا و قانون خدمت نظامی معروف به هشت نفری در سمت جنوبی صرف نظر نموده به او اجازه بدهد که با آنها صلح کند اما شاه آنرا نپذیرفت، نتيجتاً نادر خان مستعقی شد.

نتيجتاً بايد گفت که هم محمود طرزی و هم  محمد ولی خان دروازی در يک بستر تاريخی پرورده شدند اگر نوسانات غير مهم را در سياستهای آن دو سياستمدار جدی نگيريم بايد ادعا کنيم که هر دو از يک زهدان تاريخی به دنيا آمدند. محمود طرزی عمدتاً يا ناسيوناليست با گرايش های اصلاح طلبانه اسلامی بود. به بيان ديگر او به تقليد از آموزه های استادش سيد جمال الدين افغان چشم اميد به احيای جهان اسلام دوخته بود. البته در متن اين تمايل ضديت شديد با استعمار انگليس و روس بود. بديهيست اين گرايش به معنی نفی تمدن غرب نبود که از تأسيس جهان مدرن و مبتنی بر عقلانيت خبر ميداد.

طرزی برغم سنگ اندازی عمال داخلی امپراتوری انگليس ، می کوشيد سياست حفظ موازنه بين ابر قدرت وقت، امپراتوری بريتانيا و روسيه تزاری و بعداً اتحاد شوروی با دقت تمام مراعات کند. مع الوصف مواردی را در آن برهه سراغ داريم که خبر بی موازنگی سياست خارجی افغانستان ميدهد که بآنهم بزودی برطرف شد.

محمد ولی خان دروازی نيز که بعد از محمود طرزی به مقام وزارت خارجه رسيد همان سياست را دنبال کرد.

گفتنی است که او به عنوان اولين سفير حسن نيت افغانستان به کشورهای مهم اروپايی شايستگی فراوان در مذاکرات با رهبران اروپايی از خود نشان داد و زمينهء را برای شناسايی افغانستان توسط آن کشور ها فراهم کرد.

به پنداشت اين قلم در پسين سالهای سلطنت امان الله خان شگردهای متفاوتی در رفتار آن وزير خارجه به نظر رسيد. محمود طرزی به خاطر انتصابش به سفارت پاريس از دامادش دل آزرده بود و حتی در شماری از شعرهايش اين شکوه ها را آشکار کرد. و محمد ولی خان نيز راست يا دورغ متهم به فعاليتهايی به ضد پادشاه وقت شد که در برخی از کتابها درج است.

از آنجا که بررسی پهلو های موافق و مخالف ديدگاه های آنها در مسايل داخلی ، خارج از اين مبحث است آنرا به مجال ديگر احاله می کنيم.

 پايان

            

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول