© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
نجیب الله دهزاد
najibdehzad@yahoo.com
  

 

 

تولد در تابوت! 

یکی از خبرنگارانی که  بیست و هشتم اسد امسال موفق شده بود به محوطه وزارت دفاع نفوذ نماید، "استقلال افغانستان" را دیده که در پای منار اش به حالت مغموم نشسته است، به قول خبرنگار،  حالت اغمام استقلال مان بحدی بوده است که بوی اکلل رییس جمهوری هم نمیتوانسته او را بحال خود بیاورد. باوجود این، استقلال افغانستان به چند پرسش خبرنگار  مذکور پاسخ داده است:

 

خبرنگار: امیدوارم سن زیاد باعث افسرده گی تان نگردیده باشد، ممکن است بفرمایید، دقیقاً چند سال دارید؟

استقلال: مطبوعات که همه از هشتاد و نه حرف میزنند؛ اما این شش یازده سال اخیر مربوط من نمی شود. عمر مفیدم زیر هشتاد است.

 

خبرنگار: همین حالا که تعدادی بخاطر شما دول میزنند و سرنی پوف میکنند، خودتان  چه احساسی دارید؟

استقلال: هیچ نوع احساسی ندارم، فقط به این می اندیشم چرا مستر شرارد اینگونه زیر چشمی نگاه ام میکند! سفیرانگلیس که پیش ها جرآت نفس کشیدن درمقابلم را نداشت! حالا خوش است و پوزخند هم میزند، شاید به این نکته پی برده است که شهید و غازی افغانستان دوباره برنمیگردد، حتی وزیر اکبر خان!

 

خبرنگار: شما را به چه دلیلی اینجا آورده اند، مگر پایتخت عیدگاه نداشت، بالاحصار نداشت، پغمان نداشت، بگرام نداشت؟!

استقلال: شاید نمی خواستند لااقل در همین یک روز، رویم به روی  انگلیسی های  ائتلاف بخورد! سال قبل که برگزارم کردند، عساکر ملکه بود که امنیت غازی استدیوم را تأمین میکرد، البته خودمان اگر حالا مرد میدان نداشته باشیم، مرد خانه که داریم.  معلوم نیست به چه دلیل بیشتری ناتو های آنروز دور و برم انگلیسی های مونث بودند!

 

خبرنگار: چرا غازی امان الله خان ابتدا شما را آزاد کرد و بعد به امان خدا گذاشت و رفت؟

استقلال: او شجاع بود، خیلی شجاع، و در عین حال خوش باور.  فکر میکرد مادران افغانستان تا که دنیا بناست مثل او میزایند.  از جینتیک دیموکراسی آگاهی نداشت. حالا اگر میدانست جین های شاه شجاعی هم میتواند به نسل های بعدی او منتقل شود، قطعاً شاه غازی افغانستان ملکه معظم انگلیس را آزرده نمی ساخت که مرا مسترد سازد.

 

خبرنگار:  چند فرزند دارید؟

استقلال: تعداد شان زیاد بود مثل وزیر اکبرخان، ملالی جان، ناهید جان، شاه مسعود، شاه امان الله و... خوب است که بدانید حالا هیچ کدام از فرزندان باغیرتم زنده نیستند!

 

خبرنگار: ازملالی جان گفتید، او از جمله دختران پرشور و فعال شما بود، احوالش را دارید؟

استقلال: بلی، همیشه آرزو میکنم جایش بهشت برین باشد، همین که در عصر ارتباطات حتی یک ایمیل خشک و خالی به برادران اش روان نمیکند، و از"غیرت افغانی" اش نمی نویسد، از پیش اش آزرده ام!

 

خبرنگار: امروز- اگر دقت کنید- در این محوطه کوچک نظامی از شما تماماً کسانی تجلیل میکنند که اهل شیرپور  هستند،  اساساً آیا رابطه یی بین شما، شیرپور، انگلیسی ها و دولتی ها وجود دارد؟

استقلال: با مرور این بخش از تاریخ افغانستان، بقلم احمدعلی کهزاد، این رابطه خود بخود ظاهر میگردد:

"از ٧ اگسـت ۱۸۳۹ تا ۶ جنوری ۱۸٤۲ قریب دو نیم سـال کامل که انگلیس ها بنام حمایت شـاه شـجاع کابل را اشـغال نموده بودند مرکز عمده قوای آنها خارج از حوزه شـهر به طرف شـمال متصل سـاحۀ شـرقی سـرکی افتاده بود که از شـهر به صورت خط مسـتقیم به دهکده بی بی مهرو وصل می شـد و آن قلعۀ بزرگ مسـتطیلی بود که معمولاً آنرا چونی می گفتند. بعد از عصر امیر شـیرعلی خان که در منطقه جنوب غربی تپه بی بی مهرو شـهری بنام شـیرپور بنا کرد و در جوار آن معسـکر سـاخت. در زمان جنگ دوم افغان و انگلیس کلمه شـیرپور شـهرت و عمومیت یافته بود.... "

 

خبرنگار: چرا در این روز بزرگ در خاک نشسته، و چهره ای تان را زیر بیرق افغانستان پنهان ساخته اید، آیا ما لیاقت دیدن تان را نداریم؟!

استقلال: شما لیاقت دیدن مرا دارید؛ اما من تحمل دیدن بعضی ها را ندارم. هر وقت که آنها( اشاره به سفیر انگلیس و امریکا) از این محفل رفتند، به پای خودم می ایستم و صورت بی عرقم را از طریق تلویزیون ملی نشان تان میدهم.

 

خبرنگار: بسیاری ها در افریقا و حتی همین آسیای خودمان آرزو میکنند بجای داشتن "آزادی" خشک و خالی فقط یک کمی سیر باشند، و امنیت داشته باشند. حق این گونه آرزو ها  را چرا ما نداشته باشیم؟

استقلال: چه کسی مدعی است که مصرف روزانه هر سرباز آیساف تأمین امنیت تان  ۵۳۱ دالر نباشد، و باز کی فرموده که تا سبزشدن گندم قراردادی پاکستان، علف هرزه نخورید. شما که امنیت سراسری دارید، ذخایر استراتیژیک دارید، دموکراسی تروریستیک دارید،  آرزوی دوباره برای چه؟!

 

خبرنگار: در این روز تاریخی( ۲۸ اسد) تمام جاده های اطراف محل برگزاری شما را مسدود کرده کرده اند، طبق خبر، تنها از منطقه مرادخانی دو زن حامله را تا شفاخانه رابعه بلخی توسط تابوت انتقال داده اند که یکی آن در راه ولادت کرده است. بزرگوار، ملت ما تا کی آن طرف دیوار باشد و شما اینطرف؟!

استقلال: تا وقتیکه چند نسل این کشور در تابوت تولد نشود، ملت تان مکلف است در پس هر دیواری تاوان جشن اسارتم را بپردازد!

 

کابل، ۲۸ اسد- روز بی برق سال ۸٧

 

 

 

 

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول