© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نصیرمهرین


                                       در حاشیۀ سالگرد استقلال


اگرقراربرپذیرش اینگفته باشد، که نمیتوان بدون یادکرد وتبصره ویاابرازنظری از کناربرخی از روزهای تاریخی گذشت؛ سالگرد استقلال افغانستان نیزاز آن جمله به حساب میاید. واگربی گمان پذیرفته میشود که ویژه گیی است که روزهای تاریخی ومضمون سیاسی آن ها رادرمعرض بحث ونقد میگذارد، شاید به اشتباه نرفته باشیم که رویکرد به یادمان کسب استقلال ، ازآرزوی داشتن استقلال ومزیت های آن ناشی میشود.

مردم افغانستان ،سلب استقلال کشور شان را نکوهیده اند. وقتی مردم افغانستان میگوییم ،نباید پنداشته شود که هنوز هم دردام ذهنیت فاقد نقد وتکرار سخنانی هستیم که کلیت افراد جامعۀ خویش را بعنوان دوستداران استقلال ومخالف استعمار، درنظرداشته ایم.
نه ، برخی بدلیل وضع معرفتی وشعوری بی تفاوت مانده وبرخی در بهای فروختن استقلال جای خوشی برای خود بوجود آورده اند .

شاه شجاع وامیردوست محمد وامیرعبدالرحمان وامیرحبیب الله از آن نمونه ها هستند . ومردمی که نه از مضار نبود استقلال چیزی رافهمیده اندونه ازمزیت آن طعم چیزی را چشیده اند،نظاره گران ودرجای نشسته گانی را مانند که اگر شاه وسردار وامیری، برایشان خوب ویا بد بگویند ،آنها نیز ناگذیر به تایید آن بوده اند.

امیرعبدالرحمان وامیرحبیب الله بودند که با هندبریتانیایی پیمان بستند واز حق خود ارادیت و داشتن استقلال افغانستان منصرف شدند. ومردمی که آن پیمان های جابرانه وظالمانۀ استعمار را گردن نهادند نیز کم نبودند .
امیرامان الله خان ، آن طوق لعنتی را شکست وعطای دروغین استعماروایادی داخلی اش را که درمزیت برده منشی تبلیغ خفت بار کارشان بود، به لقایش بخشید. او بود که آمادگی نهفته برای کسب استقلال در مردم جامعه را به میدان عمل آورد.

حال اگرکسانی بیایند وبگویند که او این کار رانکرد ، بلکه" خلقها " و " توده ها " و"جبرتاریخ " و . . . این کار راکرد، افزون براحساس نیاز بحث بیشتر، یک نکته شایان یاد آوری خواهد بود که: در کشور ما وکشورهای مشابه ، تصمیم گیرندۀ خوب وبد همان شخصیت ها بوده اند. واگر درست است که تصمیم کسب استقلال به نفع مردم ووطن ما بود ( که صاحب این قلم به درستی آن تردیدی ندارد )،نقش امان الله خان را در اتخاذ چنان تصمیم باید شناخت . واین یاد آوری به معنی نادیده گرفتن نقش ده ها هزار انسان که آمادگی برای رفتن درجبهۀ نبرد گرفتند نیست . حتا نادیده گرفتن نقش چهره یی چون محمد نادرخان،نیز نباید تلقی شود که پسان ها خون بسیار وازجمله خون عزیزان آزادی دوست ومشروطه خواهان پیشین را ریخت.

پیشکسوتان استقلال خواهی، آن تصور را داشتند که با شکستن زنجیر اسارت استعمار،راه به سوی ترقی وتحول وتکامل جامعه بازمیشود.

پسان ها نیز این اندیشه با هرآمیزه یی که ازرنگ وبوی " ایدئولوژیک " ، تأثیر پذیری ازطرح های کشورهای دیگر ویا داخل جامعه گرفت، چه با نام ملی ودموکراتیک گفته شد وچه بدون آن ،چه شباهتی باهم داشت ویانه ،سعی کرد تمثیل همان آرزوهای درواقع برآورده نشده باشد. یعنی استقلال دوباره از دست رفته در بستر"استعمار نو" را باید بازآورد.

اگرازین بحث بسیار فراخ دامن، گوشه یی راهم بگیریم،ناگزیرهستیم ، به سرنوشت کسب استقلال برسیم. آن رابیابیم وبشناسیم وبدانیم که آیا پس از آن ما دارندۀ استقلال ماندیم ویااینکه زمانه وکارکردهای استعمار چنان عوض شد که به دادن استقلال ظاهری رسید ووابستگان سربفرمان آن طرح نیز، گردانندگان امور شدند.؟ این سوال تجربۀ جوامع وسیعی از امریکای لاتین افریقا وآسیا رابه بحث می کشد.

وقتی ما ناگزیرهستیم به سرنوشت استقلال بیندیشیم، مجبور میشویم پیدایش حضورِعوامل سیاسی واجتماعی پس ازآن را نیزبشناسیم .

درجریان ژرفتر شدن، به کسب استقلالی میرسیم که شاه امان الله ویاران هم اندیش اودر پناه آن ، استقلال از اوامروامرونهی ومحدودیت های پیشنۀ استعمار بریتانیه یافتند ، اما شاه وچند تن هم اندیش او،خودرایی خویش را نیزمقدم برهررأی وفکر دیگران نشاندند. ودرین عرصه شاه یکته تاز میدان بود.

در واقع افغانستان باکسب استقلال، راهی به سوی سهم دادن اقشار وکتله های وسیع مردم نبرد. تحول طلبان پیشین که در زمان امیرحبیب الله طالب محدودکردن حوزۀ مطلقیت امیربودند ، یابه کارمندان وپرزه های دولتی شاه امان الله تبدیل شدند ویا همزمان باکار دردولت، با سینه های دردمند وناراضی از خودرایی تاریخی وسنتی در حاکمیت که ممثل آن امان الله خان بود ، شاکی ونظاره گر باقی ماندند.

با مکثی برکارنامه های شاه امان الله ونتایج تجربه های پس ازاستقلال درزمانۀ قدرتمندی او؛ تصور میشودکه ذهنیت وکارکرد بینش سیاسیی استبدادمنور بوده است که در اریکۀ قدرت نشسته بود. این بینش میتواند صورت تحول یافته ویا تجدید سازمان یافتۀ همان استبداد ومطلقیت دیرینه وپیشینۀ کشورما وکشورهای منطقه درنظراید. وهمین بینش بوده است که با زهم در چهره های دیگری، خودرایی وانحصار قدرت رابه نمایش نهاده است .

هرباری که پای یاد ازاستقلال درمیان میاید ، حضور معضلات همان زمان با این بادکرد گره می خورد.

سالیان پیش را بیاد میاوریم .هنگامی که قوای شوروی در افغانسان بود، مخالفین وموافقین آن سالگرد استقلال را گرامی میداشتند . با این تفاوت شناخته شده که موافقین حضور قوای شوروی ، صلاحیتی را که شوروی در ادارۀ امور داخلی وخارجی افغانستان داشت وحتا نظیر آن را امیرعبدالرخمان خان وامیرحبیب الله خان نشان نداده بودند، نپذیرفتند( چنانکه هم اکنون نیز نمی پذیرند) که افغانستان استقلال ندارد.

حالانیزاگرچون سرزیربرف برده ها، به دنیای واقعی کشور ننگریم ومانند تنی چند با مغزکودک اندیشانه در توجیه تفاوت های نیروهای غالب وحاکم نباشیم ، بلکه معیار سنجش ما سهم ونقش نیروهای خارجی درادارۀامور باشد، بایدبسیار صادقانه بگوییم که استقلالی نداریم.

تشخیص بهره مندی یک کشورازاستقلال ویاعدم آن، تنها درنشان دادن حضور قوای خارجی بسنده نیست. بسیار مهم است آن کارکردهایی را نیزبشناسیم که دربستر زمان جاری، در راه تبدیل کر دن جوامع مواجه با مشکلات بسیار به دهکده های قدرت های بزرگ سیاست مشغول است . واین جریان از استخدام نخبگان بومی در راه تحقق امیال خودغافمل نیست.

از پاخصه های این چهرۀسلب استقلال این نیز است که اداره چی های دهکده های که توان تأمین امنیت دهکدۀ خویش راندارند، اما در موسسه ملل متحد میتوانند، نمایندگی داشته باشند. میتوانند،پس از انتخاب تعیین کنندۀ نخستین، از طرف مردمان " دهکدۀ "خویش تأیید آن انتخاب را بدست آورندوبرای ابن تاییدیه از کارابزار های بومی – تاریخی وسنت های مروج نیز بهره مند شوند .

ودرین زمینه حال و روزوروزگارآنانی که سالها درسایۀ جنگ وغربت ومصایب متعدد آن نشسته اند، بیش از همه تلخ وتار است .

هر باری که از کسب استقلال یاد میشود، آرزوی نسلی بیادمان میاید که ثمرۀ آن را نچشیدند. زیرا گروه کوچکی ودر راس آن شاه به خودرایی ادامه داد. وپس از این برداشت است که انتباه آن در صورت درخواست سهمگیری ومشارکت مردم مطرح می شود. واین سهمگیری لازمه اش هموار کردن راه برای دانستن مردم است. زیرا آنانی که ندانند که حق شهروندی دارند ؛بویژه که نخبگان ایشان مسخ شدگانی باشند که در تداوم وظایف امیرعبدالرحمان عصر حاضر قدم بگذارند،هرچند بار دیگر استقلال خویش را ازدست میدهند.
ما برای داشتن آن گهروالابها به مردم آزاده خوی ، به نخبگان وسیاسی اندیشان وارسته ونقادان نهادهای ظلم آمیز وبیداد گستر نیازداریم.

یکی از پیام های که بایست استقلال را همراهی میکرد ونکرد وانسان های متعددی آرزوی آن را بخاک بردند، همین پیام است .


18 اگست2008
 


                                        

                                                                                                    
 


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول