© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 داکتر اکرم عثمان

 

 

                              محمود طرزی و محمد ولی خان دروازی
                           دو وزیر خارجهء تأثیرگذار در دورهء امانی


دربارهء تاریخ معاصر افغانستان سخن فراوان رفته است. موءرخان داخلی و خارجی از زوایای مختلفی این مهم را برکشیده اند که روایت های متفاوت از فراز و فرود حوادث سدهء متلاطم اخیر در کشور ما می باشد.
بزرگمردانی چون ملا فیض محمد هزاره، میر غلام محمد غبار، احمد علی کهزاد، عبدالحی حبیبی، میر محمد صدیق فرهنگ با روغن جان و خون جگرشان تاریخهای پارو پیرار ما را رقم زدند که نخستین آگاهی های ارجدار در باب چونی و چرایی رویدادهای مهم زندگی سیاسی و اجتماعی ما بودند.
ما با بهره گیری از آن دستنوشته ها، دریافتها و داوری ها رویهمرفته پی بردیم که در کجای تاریخ و جغرافیا قرار داریم و تاریخ راستین ما چه می باشد. اما اتخاذ یک مشی کارساز بدون تشخیص و تثبیت موضع دقیق ما در پهنهء جهان و منطقه میسر نیست و راه به منزل مقصود نخواهیم برد، بنابر آن و از همین جا درراه رسیدن به عضویتی بهتر و ارگانیکتر باید مراحل تازه ای از درک نظری و شعور سیاسی را تجربه کنیم و بکوشیم که نظریه های تازهء توسعهء اجتماعی و شناخت روندهای حرکت تاریخ را نیک دریابیم.
متأسفانه درسی چهل سال اخیر کسانی تحت تأثیر« نظریهء خطی تاریخ» و همکاسه کردن اوضاع و احوال تمام کشورها در ظرف واحدی، در حق واقعیت های تاریخی مرتکب اشتباهات جبران ناپذیر شدند. آنها هم خود به بیراهه رفتند و هم کثیری از روشنفکران هواخواه شانرا به بیراهه بردند. آثار چاپ شده از سوی آنان بیش از توجه به عوامل درونی که اصل و مبنای دگرگونی های اجتماعیست. اسباب و علل خارجی را مبنا قرار دادند و در آئینهء دیگران صورت خود و وطن شانرا تماشا کردند، از جمله نهضت مشروطه خواهی در افغانستان را عمدتا متأثر از انقلابات و رویدادهایی تلقی کردن که خبر از بی خبری، خودکوچک بینی، از خود بیگانگی و استحاله در و جود دیگران میداد. پس بی آنکه عوامل بیرونی را نادیده بگیریم لازم است بخود برگردیم و در انبوههء این همه کتاب، رساله و نظریه های تحول اجتماعی سرفصل تاریخ معاصر ما را که باب ورود مقدماتی به دوران جدید است معین کنیم.
این قلم دراین زمینه، باکسانی همنظراست که نهضت مشروطه خواهی در افغانستان را اس اساس جنبشهای ملی و مترقی در وطن ما میدانند و آنرا به عنوان قرائتی نوین از تحول اندیشه تاریخ برسمیت می شناسند.
قبل از بیان هر مطلبی این پرسش در ذهن متبادر می شود که خاستگاه مشروطه خواهان ما در برگیر چه آرمانهای بود؟
در پی مقید و مشروط کردن چه چیزی بودند؟ آیا آنچه را که طلب میکردند موانع اعتقادی و نظری بوده یا موانع مرئی و مادی؟
بیگمان پاسخ پرسش اول در متن آن پرسش نهفته است. با این توضیح که قدرتی قاهر، نامحدود، لجام گسیخته، تاریخیت یافته، فعال ما یشاء و ناملتزم به هیچ شرطی، پیشگامان آن جنبش را به چالش میخواند که در وجود سلطنتی مطلقه تبلور یافته بود.
از بدو تأسیس حاکمیت سیاسی در کشور ما یا درستر بگویم در منطقهء ما، نظام حاکم ما حول این قاعده می گشت:
ـ تأمین امنیت به شرط استقرار حکومت استبدادی.
ـ برهم خوردن امنیت و نظم و نسق امور به شرط برانداختن آن حکومت استبدادی.
ـ تأمین مجدد امنیت به شرط احیای آن حکومت استبدادی.
دور باطل تاریخ مارا همین حرف و حدیث مختصر تشکیل میدهد که در جغرافیا، هم در روابط معاشی و هم در اعتقادات ماورأ طبیعی ما ریشه داشت و برغم نارضایی ها و شورش های بی شمار ، تودهء مردم درونش را نشگافته بود و نمیدانست که چگونه افسونش را بزداید.
عقلای قوم در گسترهء حوزهء زندگانی ما و دیگر سرزمین های اسلامی به قدر توان کوشیده اند آن حصار هفت لا و بی دریچه را با تیشه و تبر و قلم و قدم بشکافند و راهی به فضای باز و آزاد بکشایند اما بخاطر سلطهء مطلق تک اندیشی و تهدید و تخویف شهنه و شیخ راه به منزل مقصود نبردند.
چنان وضعيتی تا نطفه بستن افکار مشروطه خواهی در وطن ما دوام آورد و بی ترديد نخستين کسانی که آگاهانه آن فارمول را زير سوال بردند طلايه داران جنبش مشروطه بودند. از همين سبب تاريخ ما را به دو دوره ميتوان تقسيم کرد:
ـ دورهء پيش از مشروطه خواهی
ـ دورهء بعد از مشروطه خواهی
به همين حساب به قول شادروان محمد صديق فرهنگ موءلف تاريخ ارزشمند «افغانستان در پنج قرن اخير» جريده سراج الاخبار که زبان گويای مشروطه خواهان بود و زير اداره منور و ماهرانهء محمود طرزی نشر ميشد به پيمانه قابل اعتنا از آزادی انتقاد بهره مند بود.
در ساحهء سياست خارجی ، جريده، صريحاً با انگليس و استعمار آن مخالف بود، چنانچه حکومت های هند و روسيه هر دو ورود آنرا به کشورهای شان ممنوع قرار دادند، و انگليس ها نسبت به لحن ضد انگليسی آن به امير شکايت نمودند، معذالک امير اين آزادی را سلب ننمود و اين پديدهء عجيب را که در يک کشور تحت نفوذ بريتانيه يگانه جريدهء رسمی بطور پيگير عليه آن دولت نشرات ميکرد دوام داد.
اگر قبول کنيم که امير حبيب الله خان پادشاه باسوادی بوده و از درجهء بالای فهم سياسی برخوردار بوده است به خوبی ميدانسته که در سراج الاخبار چه نشر می شود. بنا بر آن چشم پوشی و تجاهل سياسی او را می توان تا حدودی نشانه سعهء صدر و روحيهء مسالمت جوی او تلقی کرد، هر چند در سالهای پسين حياتش ، دلبستگی او به مدارا و مساهله به شدت نقصان پذيرفت.
به هر روی بعد از ازدواج شهزاده عنايت الله معين سلطنه و شهزاده امان الله عين الدوله با دختران محمود طرزی موقف ناظر و گردانندهء سراج الاخبار تحکيم بيشتر يافت و از قرب و منزلت افزونتری در دربار برخوردار شد.
با اينکه طرزی پيوسته مشغول دادن آگاهی سياسی و تنوير جوانان و حلقات استقلال طلب و مشروطه خواه بود، مع الوصف بايد اين برهه از زندگانی او را برههء ترصد و انتظار ناميد. در آن آوان طرزی مراقب تيز بين قضايايی است که در گرد و نواح دربار ميگذرد. از هر فرصتی در اشاعهء و تبليغ افکارش بهر ميبرد ولی در برابر سلطنت هميشه جانب احتياط را مراعات می کند. به تفاريق در شماره های متعدد جريده اش به هدف خوشنودی خاطر شخص اول مملکت ، امير را بزرگترين جانبدار و مشوق ترقی و تمدن در کشور معرفی می کند و وانمود می نمايد که تمام برنامه های ترقی خواهانه در ظل حمايت امير صورت می گيرد.
شايسته تذکر است که توضيح دهيم کانونهای قدرت در اطراف امير، حول چند محور می چرخيدند: محور اول گروه محافظه کار دربار بودکه با تمام قواء از موسسهء سلطنت و سنن متداول در مملکت دفاع ميکرد. مرز پشتيبانی اين گروه از اصلاحات، محافظه کارانه و مسالمت آميز بود . همچنين آنها طرفدار حفظ وضع موجود يا ( statusquo ) بودند، نه هوا خواه تحول اجتماعی نه علاقمند تحصيل استقلال کامل افغانستان.
اما شخص محمود طرزی زندگی پر فراز و نشيب داشته است. او بعد از يک تبعيد طولانی در شام و ترکيه ، با استفاده از فرمان عفو امير حبيب الله خان سراج الملته والدين که تمام تبعيدی های دوران امارت پدرش امير عبدالرحمن خان را به عودت بوطن دعوت کرده بود خانوادهء طرزی نيز به وطن برگشت.
دانشنامه ادب فارسی به سرپرستی انوشه دربارهء او چنين آورده است:
محمود طرزی پسر سردار غلام محمد خان ، پسر رحمدل خان درانی متولد شهر غزنه مورخ 1244 هجری قمری ، و متوفی شهر استانبول 1312 هجری شمسی ، روزنامه نگار، شاعر، نويسنده، جغرافيه دان، مترجم و دولتمرد افغانستان در خانواده اديب و آزادی خواه زاده شد.
پدرش سردار غلام محمد خان طرزی شاعری توانا و اديبی آزادی خواه است.
در سال 1299 هجری قمری که امير عبدالرحمن خان او را به هند تبعيد کرد، محمود طرزی با پدرش همراه بود.
آموزش او پيش از تبعيد به کمک دو استاد از قوم پشتون ملا محمد اکرم هوتک و پدرش آغاز شده بود.
وی در نخست با استفاده از متون کلاسيک که اشعار مولوی جلال الدين محمد بلخی نخستين آنها به فراگيری زبان و ادبيان فارسی اهتمام ورزيد. پس از آن به فراگيری دستور زبان عربی و فلسفه پرداخت.
پس از آن محمود طرزی به همراهی پدرش راهيی کراچی و دمشق پايتخت سوريه بغداد و استانبول شد. او در اين سالهای دور از ميهن، زبان های ترکی و فرانسوی را نيز فراگرفت و با دانش های نوين ، پيشرفت ها آثار ادبی غرب آشنا شد.
در دمشق سلطان عبدالحميد دوم امپراطور عثمانی به غلام محمد طرزی و خانواده اش اجازهء اقامت در آنجا را داد. سالهای تبعيد که دو دهه طول کشيد محمود طرزی در مدارس دمشق و قسطنطنيه با فرهنگ و نهادهای اروپايی تماس حاصل کرد. با جنبش ملی احياگری عثمانی و ديدگاههای پان اسلاميستی سيد جمال الدين افغانی آشنا شد. او همچنين با کار در ادارهء بلديه عثمانی در دمشق تجارب اجرايی بدست آورد....
او توجه امير را ضعف های عمده کشور در زمينه های تعليم و تربيت، ارتباطات و صنعت جلب کرد. و اثرات نامطلوب انزوای سياسی ، فرهنگی و فکری را خاطر نشان ساخت. طرزی به رياست دفتر ترجمهء دربار منصوب شد و وظيفهء اصلی او اين بود که امير را در جريان حوادثی که در جهان اسلام و اروپا رخ ميدا قرار دهد.
در اثر تلاشهای خستگی ناپذير طرزی و حمايت عنايت الله خان بزرگترين فرزند امير ( سرپرست ادارهء تعليم و تربيت و چاپخانه دربار) افغانستان صاحب نشريه شد. اين نشريه با نام « سراج الاخبار» با حمايت امير منتشر ميشد.
هدف عاجل طرزی آن بود که نشريه ای را که به نظر او يکی از مهمترين ابزار تمدن جديد به شمار ميرفت برای افغانستان به ارمغان آورد. او اظهار ميداشت که به جز قبايل بدوی ووحشی هيچ جامعهء سازمان يافته ای بدون رسانهء خبری وجود ندارد. با اين هدف ام هم اخبار خارجی و هم داخلی را منتشر میکرد. اين اخبار هم از مطبوعات انگليسی، اردو ، ترکی، و عربی و هم از روزنامه و مجلات فارسی ترجمه و نقل ميشد. او همچنين در مجله اش عکس و طرح می گنجانيد و البته برای آن آرزوهای بلند در سر می پروراند.
سراج الاخبار تحت سردبيری طرزی از نوگرايی و ناسيوناليزم حمايت ميکرد و عهده دار آموزش سياسی و اجتماعی طبقهء حاکم افغانستان بود...
در کشور های که تقریبا نيمی از جمعيت آن به لحاظ قومی افغان (پشتون) نبودند آنان مجبور بودند واژهء افغان بر مبنای دين و جغرافيا تعريف کنند و بدين ترتيب به همه غير افغانها اطمينان خاطر دهند که نوگرايی به تقويت حاکميت پشتونها بر کشور نخواهد انجاميد. وظيفهء مهم ديگر ، متقاعد ساختن حبيب الله خان بود که تغيير اجتماعی اقتصادی افغانستان ، مداخله و تسلط خارجی را به بار نمی آورد و به تضعيف سلطنت و خاندان سلطنتی منجر نمی شود.
مورخین حلقات اطراف شاه را به سه گروه تقسیم کرده اند. گروه اول عبارت از رادیکال ها بودند که استقلال طلب و ضد انگلیس بودند و می خواستند با شدت عمل و سرعت اصلاحات را تطبیق کنند. گروه دوم محافظه کارانه استقلال طلب به سرکردگی برادر امیر سردار نصرالله خان نائب السلطنه بود که مردی متشرع ، کاردان، عنعنه گرا و به شدت مخالف استعمار انگلیس بود. او شماری از سردارها، شعرا و ادبا را در حلقهء خاصش گرد آورده بود و در مواردی هوا خواهی شهزاده عنایت الله خان معین السلطنه را با خود داشت.
گروه سوم خانوادهء « مصاحبان» مرکب از محمد نادر خان و برادرانش محمد عزیز خان، محمد هاشم خان، شاه محمود خان و شاه ولی خان بودند که بعد از سالها اقامت در « دهیره دون» هندوستان در کابل اقامت اختیار کرده بودند و از مقربان امیر شمرده می شدند. آنها قسماً در مدارس هند برتانوی درس خوانده بودند و به مبادی آداب غربی و زندگی مدرن آشنایی داشتند.
در صفحهء 1030 « دانشنامهء ادب فارسی در افغانستان » چنین میخوانیم:
به گفتهء داکتر عبدالغنی، انگیس ها به همراه امیر محمد یعقوب خان، نزدیکان او از جمله سردار یحیی خان و پسرانش را نیز به هند بردند و در « دهیره دون»
«Dera dun» نشیمن دادند و اینان در آن جا بودند تا آنکه عبدالرحمن آنان را به کابل فرا خواند و یحیی خان وفرزندانش در (1319 ق / 1901 م) به کابل بازگشتند و یحیی خان در اوایل دورهء امیر حبیب الله خان در گذشت فرزندان و نوادگان سردار یحیی خان که مدت درازی در هند به سر برده بودند و به خانوادهء « مصاحبان» یا « یحیی خیل» آوازه یافتند. ظاهراً روابط نیکویی با انگلیسان داشتند.
از اینرو، بعدها در دورهء امان الله خان ( 1337 ق / 1297 ش – 1307 ش)بر خلاف محمود طرزی و هواخواهان او، که مشروطه طلب و ضد انگلیس و متمایل به ترکیه بود، در پیش گرفتن راه پیشرفت از شیوهء هند انگلیس جانبداری میکردند.
چنانکه بعداً خواهیم دید قوماندانان عمومی محاذات پکتیا سردار محمد نادرخان سپهسالار بود... و قتیکه او در 24 اپریل 1919 شیر گردیز شد و عزم رزم با دولت انگلیس را آشکار نمود در سراسرپکتیا غریو عمومی برخاست و جنبش مردم شروع شد.
ادامه دارد


                                                                                                                               


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول