© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


محمد اسحاق فياض

 



                                                آيا زن رهبر مي شود؟
                                      (بررسي رهبري زن از منظر اسلام و حقوق بشر)



جان استوارت ميل :
زير دست قرار دادن يك جنس به طور قانوني براي جنس ديگر، اشتباه محض است كه به يكي از موانع اصلاح انسان تبديل شده است.
(انقياد زنان ص 427)

مقدمه
اين نوشته «رهبري زن » را به بحث مي گيرد و اين سئوال را مطرح مي كند كه مسئله رهبري زن چيست؟ آيازن رهبر ميشود؟
سئوال دوم تنه اصلي نوشته است و مراد از سئوال اول مشاركت و حضور زن در قدرت سياسي و قبضه كردن راس هرم قدرت در جامعه مي باشد كه از آن به رهبري سياسي مي توان تعبير كرد.
هرچند كه واژه«رهبري»مفهوم گسترده اي را دربر دارد كه مي تواند علاوه بر رهبري سياسي شامل رهبري ديني و مذهبي نيز گردد. رهبري ديني در گذشته شامل اجتهاد در شيعه و مقام افتاء در مذاهب اهل سنت مي گرديد اما با گسترش جنبش هاي اسلامي و پيروزي آن در برخي كشورهاي مسلمان، عملا رهبري سياسي و ديني با هم ممزوج گرديد ه است، هردو مفهوم مباحث گسترده اي را به همراه دارد كه سعي مي گردد به اندازه گنجايش اين نوشته بدان پرداخته شود. به هرحال منظور از رهبري زن، كسب قدرت سياسي و بدست آوردن بالاترين هرم قدرت سياسي در جامعه است. واين سئوال را پاسخ مي دهد كه آيا زن ميتواند به چنين مقامي دست پيدا كند يانه؟
مشاركت زنان در قدرت سياسي پديده تكراري و حل شده در جوامع غربي به شمار مي رود، زيرا آنان پس ازرنسانس و پذيرش اومانيسم، تفاوتي بين زن و مرد قايل نيستند، هر چند كه مشاركت سياسي زنان در غرب با فراز و نشيب ها و چالشهاي فراواني روبروبوده است و جنبش آزادي زنان (فمينيسم) بعد از رنسانس پابه پاي گسترش علم و توسعه صنعتي، رشد يافته و قدم به قدم با صبر و حوصله، اهداف فمينيستي خود را دنبال كرده اند، اما با كمال تاسف بايد اذعان كرد كه زنان در اين كشور ها نيز از شانس كمتري براي كسب قدرت سياسي برخوردار بوده اند و در عين حال مشاركت زنان در قدرت سياسي و حضور در دولت در كشور هاي غربي كاملا پذيرفته شده و از نظر تئوريك چالشي را فراروي خود احساس نمي كنند.
برعكس آن در كشورهاي اسلامي، مسئله رهبري زن با چالشهاي فراواني روبروست، علما و روشنفكران مسلمان برداشت هاي متفا وتي از متون ديني در مورد رهبري زن ارايه داده اند.آراء و نظرات آنان بجاي اينكه گره از مشكلي بكشايد خود كلاف سردرگم ديگري را بوجود آورده و قضيه «تئوريك رهبري زن» را در پرده ابهام فروبرده است، از اين جهت رهبري زن در جامعه اسلامي هيچگاه از شفافيت لازم بر خوردار نبوده بلكه آراء و نظراتي كه در مورد رهبري زن ارايه گرديده در تقابل هم قرار دارد. دو ديدگاه چند سده است كه هميشه با هم تقابل داشته اند و آن دو عبارت است از« ديدگاه روشنفكرانه» و نوانديشانه نسبت به اسلام و امور زندگي و« ديدگاه سنت گرايانه» از دستورات اسلام و اين خود پارا دوكس«كهنه» و « نو» را در جوامع اسلامي پديد آورده و چند سده است كه مسلمانان نتوانسته اند خود را از چنين چالش فكري برهانند، در فرايند چنيين پارادوكسي است كه عده اي از اسلام گريزان شده و در برابر مظاهر تمدن غرب سرفرود آورده و تسليم بي قيد و شرط گرديده اند و نيز عده اي از سنت گرايان با فهم متحجرانه از دين، اسلام را دين شمشير و خشونت تفسيركرده اند و از تروريزم سر در آورده اند.در اين ميان گروه سومي را نيز در جوامع اسلامي ميتوان يافت كه با بهادادن به عقل و توجيه عقلاني برخي از متون ديني، راه براي تمدن جديد و زندگي مدرن امروز بازكرده اند، آنان تلاش دارند تا متون ديني را با زمان تطبيق بدهند. تطابق دين با زمان مباحث گسترده اي را به دنبال دارد كه در ميان چهار شيوه معرفت ديني«عقل» فربهي بيشتري به خود مي گيرد و تمدن جديد را با آن توجيه مي كند،از ميان اين ديدگاه ها «سنت گرايان» زن را نه تنها لياقت رهبري نمي دانند بلكه بر انسان بودن او همانند يك مرد شك دارند و نوانديشان غرب گرا با رد متون و منابع ديني به رهبري زن نگاه اومانيستي دارند و با اين منظر همه حقوقي را كه مردان به عنوان انسان دارا مي باشند، زنان نيز از آن بر خوردار مي باشند و ديدگاه سوم با استفاده از متون ديني و توجيه عقلاني، سعي دارد تا راه را براي رهبري زن در دنياي مدرن امروز باز كند.
اما از آنجاييكه جوامع اسلامي خود با چالش هاي متعددي دست به گريبانند، روشنفكران ديني كمتر به قضيه رهبري زن پرداخته اند،آنان سعي دارند در قدم اول زنان مسلمان را از دام سنت ها برهانند و از آداب و رسومي كه مانع رشد و آگاهي آنان مي شود و هيچ ربطي هم به دين ندارد برهانند و سپس سعي دارند زنان مسلمان را به حقوق اسلامي و انساني آنان آگاه سازند تا با آگاهي لازم بتوانند از حقوق خويش به دفاع بر خيزند، آنان يك رستاخيز زنانگي را انتظار مي كشند كه زنان مسلمان با آگاهي كامل از حقوق و آزادي هاي شان، از اسارت سنت و آدابي كه آنان را به اسارت مي كشانند، رهايي يابند.
در كشورهاي جهان سوم، بويژه در كشورهاي مسلمان، تفاوت ديگري با كشورهاي پيشرفته نيز وجود دارد، زنان در كشورهاي جهان سوم با آنكه آبشخور در سنت دارند، از نظر آمار بيشتر از كشور هاي غربي در راس هرم قدرت قرار گرفته اند از قبيل خانم ها «اينديرا گاندي » و« سونياگاندي» درهند «حسينه واجد» و «خالده بيگم» در بنگلاديش« بينظيربوتو» در پاكستان و «كورازون اكينو» و« گلوريا آريو» در فليپين و...حضور آنان در راس هرم قدرت، نه از بستر اومانيسم و قوانين رسمي دموكراتيك در كشورشان بوده بلكه ريشه در سنتهاي رايج خانوادگي دارد. سيطره ي سلسله يك خانواده در يك كشور آنان را تا نوك هرم قدرت بالا برده است، از اين جهت آنان نتوانسته اند تحول اجتماعي را به نفع زنان در كشورهاي شان بوجود آورند. در همين كشورها سنت گراياني نيز با حكومت آنان به مخالفت برخواسته اند و اين حاكمان زنانه بدون آنكه پاسخ قانع كننده به آنان بدهند سركوب شان كرده اند.
اذعان دارم اين نوشته نمي تواند به طور كامل مسايل و چالشهاي رهبري زن را در جهان امروز و بويژه در كشورهاي اسلامي، بيان كند اما مي تواند تصوير كوچكي از نظرات، چالشها و راهكارهايي را ارايه دهد و براي دانش پژوهان وخوانندگاني كه به دنبال آزادي و حقوق زنان در جامعه افغاني هستند، مفيد باشد.
پس از سقوط نظام طالبان و پايه ريزي نظام دموكراسي در كشور، حقوق و آزادي هاي زنان و مشاركت سياسي آنان در قدرت، يكي از مسايل روز در افغانستان به شمار مي رود، زيرا قانون اساسي جديد كشور براي مشاركت سياسي زنان افغان در قدرت زمينه هاي فراواني داده و نهاد هاي بين الملي نيز بر مشاركت زنان در مقامات سياسي كشوري، تاكيد مي كنند. اما ايا ساختار هاي اجتماعي وباورهاي سنتي چنين حقوق و آزادي هايي را بر مي تابد؟
براي حل چنين پارادوكسي چه بايد كرد؟ اين نوشته با بررسي دو ديد گاه اسلام و حقوق بشر نسبت به مشاركت سياسي و رهبري زنان، سعي دارد پاسخي هر چند كوتاه به اين سئوال بدهد.
محمد اسحاق فياض
17 قوس 1383- كابل

 

 

 


رهبري زن از ديد گاه اسلام


طرح اين موضوع نياز دارد تا در قدم اول جايگاه زن را در تصوير ذهني فقها و مفسران سنتي روشن سازيم.

جايگاه زن در تصوير فقهاي سنتي
ازديد گاه فقها و حكيمان سنتي مسلمان، زن موجودي نا قص العقل ، احساساتي و بي خرد است است. از آنجاييكه عقل نقش اساسي در كمال انساني دارد، علماء و فقهاي سنتي به راحتي بر كامل بودن انسانيت زن ترديد كرده اند و مردان را بر زنان به دليل كمال عقلي شان، برتري داده اند، حتي دانشمند و فيلسوف مشهورمسلمان آقاي ملا صدرا در كتاب اسفار خود زن را جزء چارپايان و حيوانات دانسته كه صورت انساني به خود گرفته است.شارح اين كتاب به تفسير اين نكته پرداخته و بر درايت ملاصدرا آفرين گفته و توضيح داده كه حقا زن جزء حيوانات است، اينكه به زن صورت انساني داده به خاطر آن است كه مردان بتوانند از آنان بهره لازم جنسي را به نيكويي ببرند..
طبيعي است كه در فرايند چنين تصويري وحشت ناك از زن هيچ گونه نقشي از زن در جامعه نمي توانيم بيابيم، چه رسد به اينكه موضوع رهبري زن و مشاركت او را در قدرت سياسي به بررسي بگيريم.
همين تفسير از شخصيت زن در گذشته سبب شده است تا زنان از قضاوت، شهادت،اجتهاد،افتاء،رهبري ومشاركت سياسي در جامعه اسلامي محروم بمانند. متاسفانه متون فقهي و تفسيري ما بر اساس چنين بر داشتي از شخصيت زن نگاشته شده و قرون متمادي را در بر گرفته است.به قول آيةالله شيخ فضل الله لبناني مجتهد شيعي:«سنت ها و عادات ما،فرهنگ جامعه را پديد مي آورد و اين فرهنگ خودرا بر مردم تحميل مي كند و بستري را به وجود مي آورد كه افكار و آراء مردم بر اساس آن شكل مي گيرد،زيرا عادات و سنت ها هويت اجتماعي آنان را تشكيل مي دهد. »
بدين ترتيب ناقص العقل بودن زن در گذشته ميان فقها و مفسران سنتي به يك فرهنگ و هنجار ديني تبديل شده بود كه همه چيز را با آن مي سنجيدند.
شيخ طوسي(460-385هق):« هيچ كس نمي تواند قاضي شود مگر اينكه سه شرط اصلي را دارا باشد: علم،عدالت و كمال» در مورد شرط سوم مي گويد:« قاضي بايداز دو جهت كامل باشد، يكي در خلقت و ديگري در احكام، كمال در خلقت اين است كه بينا باشد و كمال در احكام بدين معناست كه بالغ و عاقل، آزاد و مرد با شد، زن به هيچ وجه نمي تواند قاضي شود.»
ابن قدامة از علماء اهل سنت مي گويد:« زن ناقص العقل و ضعيف الراي است، اهل حضور در مجالس مردان نيست و شهادت زنان حتي اگر هزار باشد، تاوقتي كه شاهد مردي همراه آنان نباشد، پذيرفته نيست.»
ابوالحسن ماوردي (450هق)از فقهاي اهل سنت مي گويد:« زن نيز نمي تواند قاضي شود، چون براي احراز مرتبه ولايت نقص دارد، هر چند بر خلاف نا بالغ بر گفته هايش تر تيب اثر داده مي شود.»
استد لال اين بزرگواران فهم تفسيري است كه از متون برخي از آيات و روايات دارند كه بعضي آنها عبارتنداز:
«الرِّجَالُ قَـوَّامُـونَ عَـلَـى النِّـسَـاءِ بِـمَـا فَـضَّـلَ اللّهُ بَـعْـضَـهُـمْ عَلَى بَعْـضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ» مردان سر پرست و نگهبان زنانند به خاطر بر تري هايي كه خداوند براي بعضي نسبت به بعض ديگر قرار داده است بخاطر انفاق هايي كه از اموال شان (در مورد زنان شان) مي كنند.
امام علي در خطبه 80 نهج البلاغة مي فرما يد:« معاشرالناس! انّ النساء نواقص الايمان، نواقص الحضوظ، نواقص العقول ... و اما نقصان عقولهنّ فشهادة امرائتين كشهادة رجال واحد.» مردم! زنان ناقص الايمان، نابرد بار و ناقص العقل هستند، اما اينكه ناقص العقل هستند چون شهادت دوزن به جاي يك مرد است.
و در نامه 14مي فرمايد:« ولاتهيجوا النّساء و ان شتمن اعراضكم و سببن امراءكم فانّ هنّ ضعيفات القوي و الا نفس و العقول.» بااذيت و آزار زنان را به هيجان نياوريد اگر چه آنان به شما دشنام بدهند و متعرض آبروي شما گردند و به اميران تان بد گويي كنند، زيرا نيروي جسمي، روحي و تعقل آنان ضعيف است.
ابوبصير از امام صادق(ع) نقل مي كند كه آن حضرت فرمود:« ابن عباس گفته است، به حوا خطاب شد كه اي حوا، اكنون از بهشت بيرون برو!فقد جعلتك ناقصة العقل و لم اجعل من كنّ حاكما و لم ابعث من كنّ نبيا.»به اين دليل از بهشت بيرون برو چون كه عقل ترا كم قرار دادم و از شما زنان كسي را حاكم قرار نمي دهم واز ميان شما پيامبري بر نمي گزينم.
از اين گونه احاديث زياد است كه بسياري آنها از نظر سند ( طبق معيار هاي اسناد روايي اهل سنت و شيعه) ضعيف است. اما مهمترين دليلي كه مرد را برزن بر تر مي دانند آيه «قوام»است كه علماء و مفسران از متن آن برداشت هاي زير را كرده اند:
مرحوم طبرسي (548هق):« الرّجال قوامون علي النساء، يعني مردان حاكم و مسلط بر زنان هستند، در تدبير، ادب،سخت كوشي و دانش اندوزي، به خاطر «بما فضل الله بعضهم علي بعض»(به دليل برتري بعض بر بعض ديگر) هما نا خداوند مردان را بر زنان ولايت داده اند به دليل آنكه مردان فضل بيشتري نسبت به زنان به دليل دانش و عقل ونيك نظري و اداره، دارند.»
شيخ طوسي(460-385هق) از علماء بزرگ شيعه:« الرجال قوامون علي النساء به دليل ادب و تدبر بر مردان است، بر آنچه كه خداوند مردان را بر زنان در عقل و راي برتري داده است».
زمخشري از علماء بزرگ اهل سنت:« مردان سر پرست و آمران و ناهيان زنانند، چنانكه حاكمان بر رعاياي خود حكومت دارند».
و خرد مردان را چنيين ذكر كرده اند‌«‌‌‌به دليل خرد و تدبر،اراده،توانايي جسمي، شجاعت و تير اندازي، كه از جمع مردان انبياء و دانشمندان بر خاسته اند و آنان رهبري كبرا و صغرا و جهاد و اذان و خطابه و اعتكاف را به عهده دارند».
امام فخر رازي فيلسوف، مفتي و مفسر پرآوازه اهل سنت معتقد است:« بدان كه بر تري مردان بر زنان از جهات زيادي بدست مي آيد كه بعضي آن صفات حقيقي و بعضي ديگر احكام شرعيه اند، در مورد صفات حقيقيه فضايلي وجود دارد كه حاصل آن به دوچيز بر مي گردد، علم و قدرت، شكي نيست كه خرد و دانش مردان بيشتر است و شكي نيست كه توانايي آنان بر كار هاي سخت كامل تر است، پس به اين دو سبب بر تري مردان بر زنان ثابت شده است».
رشيد رضا از علماء بزرگ اهل سنت است كه به دليل معاصر بودن اندك تغييري در انديشه او پيدا شده است:« سبب برتري، در مديريت بدان سبب است كه خداوند در اصل خلقت مردان را بر زنان بر تري بخشيده، ازنظر دقت نظر، تيزبيني و هم چنين نيروي بدني، بنا بر اين تفاوت احكام به سبب تفاوت در فطرت و استعداد است و سبب ديگر هم كسبي است و آن انفاق زنان بر زنان خويش مي باشد ....اين تفضيل و بر تري مربوط به جنس بر جنس ديگر است، نه مربوط به جمع افراد مردان بر همه زنان، زيرا چه بسيار زناني كه در علم و عمل بر شوهران شان بر تري دارند، بلكه گاه در قدرت و نيروي بدني و توانايي كسب در آمد».
شايد رشيد رضا برتري مردان را بر زنان فقط در مورد خانواده مي داند، اما اينكه مرد در اصل خلقت از زن برترباشد نشات گرفته از همان ذهنيت و تصويري است كه علماء سنت گرا اززن در ذهن شان دارند.
و بالاخره خانم مجتهده امين، يكي ازمجتهدان زن شيعه است كه صاحب فتوا و اجتهاد بوده است، او نيز همين تصوير ذهني را نسبت به زن دارد، هرچند كه او اين برتري را كلي منطقي يا كلي بر كلي مي داند :« برتري خداي تعالي مردها را بر زنها از جهت قوت عقلي و نيروي بدني بطور كلي بر كلي است، نه بطورشمول بر تمام افراد، زيرا چنانچه كه معلوم است خيلي از زنهايي بوده و هستند كه در تدبير و عقل ، بلكه در قواي بدني، بربعضي از مردها فضيلت دارند».
علماء شيعه و سني درگذشته و بعضي از عالمان معاصر از متن آيه قوام، برتري مطلق مردان بر زنان را فهميده اند و دليل آن را «بما فضل الله بعضهم علي بعض» دانسته اند و بر اين اساس است كه زن را از امتيازات بزرگ اجتماعي محروم ساخته اند، زيرا انسان دون پايه كه حتي برخي بر انسانيت او شك كرده اند، نمي تواند رهبري جامعه اي را به دست بگيرد و مردان برتر از اوست، طوري كه اگر هزار زن شهادت بدهند بدون مردي شهادت شان پذيرفته نيست.
آقاي سيد محمد حسين طباطبايي از مفسران بزرگ معاصر شيعه مي گويد:« اين علت برتري در مردان، مخصوص خانواده و همسران نيست، بلكه اين حكم براي همه مردان در برابر همه زنان است، در تمامي اموري كه زندگي اين دو صنف به آن مرتبط است، مانند مسايل حكومتي و قضاوت و مانندآن، به سبب بر تري عقلي مردان،مديريت و رهبري به عهده آنان است.»
آقاي جمال الدين قاسمي مي نويسد:« به اين آيه استدلال شده كه زن نمي تواند، قضاوت و امامت را بر عهده بگيرد، چرا كه مردان قوام و سرپرست آنها هستند و بر آنان جايز نيست سرپرست مردان شود».
مرحوم آية الله سبزواري مي نويسد:« مردان قوام و سرپرست زنانند در مسايل اجتماعي وحفظ شئونات جامعه، همانند... و اداره جنگ و مانند آن، خداوند پذيرش اين امور را تكليف مردان قرار داده».

 

 


                                        

                                                                                                    
 


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول