© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


داؤد شمس

 

 

                                       


از داؤد شمس به زبان انگلیسی در ایالات متحده تازه منتشر شده است:
Democracy’s Dilemma: The Challenges to State Legitimacy in Afghanistan
(ISBN: 978-1-4357-1101-3)



                                             دموکراسی و افراط گرایی


تأثیر تندروی که مثلاً، نژادش را، یا دینش را، یا زبانش را، و یا در مجموع عقایدش را برتر از دیگران میپندارد، برنظام دموکراسی چیست؟ عقاید افراط گرا با اساسات حکومت مردمی در تضاد قرار دارد. این تضاد ریشه در ایمان به برتریت افکار او بر اندیشه های مخالفین و رقبا دارد. به اساس همین باور است که او نمیتواند مساوی بودن حقوق دیگران را با حقوق خویش پذیرا شود. او آزادی فکر را تا زمانی شایسته میداند که افکار دیگران در مغایرت با عقایدش قرار نگیرند. ایده های مخالف باید حق تبارز را نداشته باشند، و اگرهم تبارز کردند شکست داده شوند. مباحث باید به سود افراط گرا خاتمه یابند، و تصامیم نیز بر طبق میل او اتخاذ شوند. طرفدار این اصول تنها خود را مستحق و بر حق میداند، و همین حس حقانیت مطلق، او را زود به خشونت و خصومت وامیدارد. لحاظا، تیزرفتاری از جانب تند رو میتواند باعث گرایش میانه رو نیز به تندروی گردد. در صورتی که واکنش میانه رو مقابل خشونت بر آشفته گی همگونه باشد، این واکنش ناملایماتی را در میان جانبین به بار خواهد آورد. پس، اگر رقابت سیاسی را تشدد و ناسازگاریء مبنی بر افراط گرایی فراگیر شود، حکومت مردمی به تزلزل دچار، و در معرض خطر و حتی نابودی قرار میگیرد.

آنچه که تندرو را با دیگران درگیر میسازد احساس برتریت او نسبت به افرادی که چون او نمیاندیشند، و یا همنوع او نیستند، است. این ایمان به برتربودن و حق بودن است که بر اساس آن برتراندیش، حق مفکوره و حتی هستی خود را والاتر از حقوق انسانی و حتی هستیء آنانی که دیگراندیشند میداند. این حقیقتیست که در جوامع مختلف آشکار بوده است، و منحصر به کشور ما نیست. جنایات استوار براساسات عقیده وی یی را که ستالین، هیتلر، تیتو، و میلوسوویچ مرتکب شده اند، میتوان از جمله مثالهای تاریک تجربیات بسا دردانگیزبشریت با افراط گرایی شمرد. بدبختانه که در موجودیت گروه های نژاد پرست، زبان پرست، شخصیت پرست، و عقیده پرست نیز جهان ما کمبودی نداشته است. از سازمانهای ک،ک،کء امریکا، ناتزیء جرمنی، ملی گرایان سربیا، و القاعده که ادعای اسلامی بودن را دارد، میتوان به عنوان مشتی ازخروار این گروه ها یادآوری کرد.

کشور ما هم از سهم قابل توجه ای از تندروی و افراط برخوردار بوده، وهم اکنون نیزضرری چندان به کمیت و کیفیت این پدیده در اجتماعات فرهنگی و سیاسی ما وارد نشده است. حتی میشود ادعا کرد که حوادث سیاسی و اقتصادیء پنج شش دههء اخیر، این خطه را زمینه ای ساخته مناسب برای ایجاد و نمو، و میدانی آماده برای رزم و زورآزمایی میان افراطیون چپ و راست. مشکل است از موجودیت تند روان چپی در احزابی چون خلق و پرچم و شعلهء جاوید (ساما) انکار کرد. در جناح راست نیز شاید یادآوری از جنبش طالبان در تنداندیشی و تیزرفتاری مثال بدی نباشد. و هم هستند فراوان تعداد اشخاصی در احزاب اسلامیء جهادی که تعریف تندرو برافکار و کردارشان به صراحت صدق میکند. به عبارهء دیگر، هر چمنی را سمنیست و هر گلی را خاری.

باید به یاد داشت که حکومت مردمی بر بنیادهای آزادی و مساوات استوار است، که هم در معنی و هم در عمل متضاد اند با افراط گرایی. در سیاست، آزادی حق عمل است مبنی بر خواست، اما نه خارج از چوکات قوانین. آزادی حق مسلم است، اما مطابق به شرایط مشخص که بر اساس قواعد اخلاقیء اجتماعی تعیین شده باشد. پس آزادی حقیقتیست توأم با مسؤلیت اجتماعی. نظام دموکراسی آزادیء استفاده از توانمدیهایی چون بیان، انتخاب، رأی، و رقابت را به طور مساویانه بین تمام اعضای اجتماع، بدون ترجیح، تبعیض، و تعصب محافظه و به مثابهء حقوق انسانی توجیه میکند. آزادیء مساویانه در استفاده از این حقوق، زمینه را برای تصمیم گیریء جمعی مهیا و مساعد میسازد. زیرا ایجاد حکومت مردمی وقتی ممکن و قابل رشد است که آزادیء سیاسی میان همه اعضای جامعه به طور عادلانه وهمسان تضمین گردد.

اما برای افراطی قبول آزادی سیاسی، و آنهم به طور مساویانه، مشکل و حتی ناممکن است. چه او یافتن افکار ناسازگار یا متفاوت دیگران را با باورهای خویش دردناک و نا قابل قبول میداند، وشکست عقایدش را توسط نظریات، به قول او، باطل مخالفین حتی دردناکتر. پس باخت سیاسی اش را شکست حق مقابل باطل میپندارد، و آرمانهای والاترین از همه اش را هم قربانیء آرزوهای ناجایز رقبا.

این در حالیست که هر که در این بازی سیاسی سهم میگیرد، خواه ملا خواه مکتبی، باید امکان شکست را منحیث یک حقیقت غیر قابل انکار بپذیرد. در نظام حکومت مردمی، معمولاً برنده و بازنده وجود دارد. قبول و احترام به این اصل وقتی امکان پذیر است که بازیکن بازیء دموکراسی عقایدش را، هر چند بر حق، برتر بر قواعد بازی نداند. اما، همین ناتوانی در قبول مساوات، و سخت اندیشی در حقانیت خودیست که نمیگذارد تندرو قوانین بازی را مورد احترام قرار داده به شکست اش صادقانه اعتراف کند. برای او پذیرش باخت سیاسی، که یک پدیدهء عینی دموکراسی است، بسی مشکل و حتی ناممکن است. این امر باعث ناسازگاری او با نظام و مشترکین آن شده، سهم گیریء افراطی را در این روند با مشکل مواجه میسازد.

به طور عموم، افراطی تنها یک جانب مسأله را مورد نظر قرار میدهد، و آن غالباً جانبی است که ادعای بهتر بودن عقیده اش را استحکام بخشد. او فقط و فقط به حقایقی میاندیشد که در برگیرندهء امتیازاتیست برای او و گروهی که خود را عضو آن میداند. مثلاً، اگر حقیقت مکعبی باشد که از شش جهت بتوان آنرا مورد مطالعه قرار داد، افراط گرا مربعی بیش اش نشمرده، و چشم عقلش تنها از یک جهت آنرا به ملاحظه مینشیند. او نمیخواهد، و یا نمیتواند مسایل را از ابعاد مختلف به بررسی و تحلیل بنشیند. پس به خاطراینگونه راحت اندیشی، زود به قضاوت میان حق و باطل میپردازد. از اینرو، برای تندرو که تسلیم به غرور، پای در بند عقیده، و سوار بر توسن سرکش احساس است، صرف یک حقیقت وجود دارد – و آن حقیقتیست که تنها او میداند و فقط او میپذیرد. پس به ضم او، مشکلات میتوانند راه یا راه های حلی داشته باشند، اما همان یا همانهایی که او میشناسد. اما، مبنی بر اصول آزادی و مساوات جمعی، برای انتخاب فردی و تصمیم شخصی در نظام مردمی جایی نیست. مسایل باید مورد مباحثات گروهی قرار گرفته، تصامیم هم با تصویب اکثریت آراء اتخاذ گردند، نه مطابق به خواست یک فرد یا گروه مشخص. این نماییست از دموکراسی که افراطی را در تضاد با روال این نظام قرار میدهد.

تندرو میتواند دانشمند و صاحب کمال و تحصیل باشد، اما روشنفکر نه. چه همان ایمان به برتربودن و حق مطلق بودن است که چراغ روشن فکر او را به خاموشی میگرایاند، و در او مقابل آنانی که با او موافق نیستند، تعصب و حتی نفرت نیز ایجاد میکند. کسی که آرزوی روشن فکری به سر دارد باید به فانوس حق این فرصت را بدهد تا افکارش را از جوانب مختلف روشنی بخشد - نه از جانبی که او خود سودمندش توجیه میکند، و یا نه به خاطر اینکه بر او تحمیل شده باشد. پس دانشمند تندرو را نمیتوان روشنفکر خواند. دانایی چیزیست و روشنفکری چیزیست دیگر. تعصب و کوتاه نظری از قدرت و موثریت اشتراک فرد، هر چند دانا و با تجربه هم که باشد، در فرایند سیاسی صلحجویانه به طور قابل ملاحظه میکاهد.

میشود ادعا کرد که تندرو میتواند به آسانی از چوکات فضای دموکراتیک بیرون شود، از همکاری با دیگران دست بکشد، و حتی به ستیزه گری نیز بپردازد. با مقایصه به میانه رو، امکان اینکه تندرو رقبا و یا مخالفانش را با الفاظ ناملایم و نامناسب مورد خطاب قرار دهد بیشتر است. او با جملات مملو از خشونت و حملات لفظی، به آسانی احساسات مشترکین در نظام را جریحه دار ساخته و آنها را در موقف دفاعی قرارداده میتواند. اما، فضایی که در آن یک جانب به حمله بپردازد، و جانب دیگر مجبور به اتخاذ موقف دفاعی شود برای سازش و رسیدن به توافق سودمند به نظر نمیرسد. یعنی سخت اندیشی، سخت گفتاری، و سخت کرداری شاید به خشونت مشابه یا بدتر در لفظ و عمل نرم اندیش نیز منجر شود. پس، طوفان خشم خوی تندرو میتواند امواج نسبتاً آرام بحر سیاست را به طغیان آورد. اینجاست که قایق دموکراسی در معرض غرق شدن میان امواج مطلاطم از تشنج و خشونت قرار میگیرد. تاریخ ما بر این حقیقت گواه است. چنانچه، یکی از دلایلی که (دلایل دیگری هم وجود داشته) کامیابیء نسبیء نظام مشروطهء شاهی به ناکامی گرایید همانا خونگرمی مبارزین جوان چپ و راست بود. دیدیم که سر انجام، مبارزات سیاسی آنها به نبردهای خونین و طولانیء نظامی مبدل گردید که جز مصیبت چیزی به بار نیاورد.

خلاصه، بنا بر دلایل فوق، تاریک فکر برتراندیش آزادی را تا زمانی میپذیرد که سنگ مخالفت را سد راهش قرار ندهد. همچنان، او تواناییء قبول مساوی بودن حقوق اش را با سایر افراد جامعه ندارد. از این سبب، تابعیت تندرو از قوانین دموکراسی، که ریشه در اصل های آزادی و مساوات دارد، مشکل و حتی ناممکن است. عقاید افراط گرا بیشتر تکیه بر احساسات، و آن هم احساسات خودخواهانه دارد، نه تحلیل و تجزیهء مسایل. احساس اش او را مجبور به دفاع از موقفی که او برحق تمام و از آن خویش میداند میکند. عموماً، در ثبوت ادعایش سخت و از دوراندیشی به دور سخن میراند، و در نتیجه عامل آزار خاطر رقبایش میگردد. احتمال زیاد میرود که این کار او جوانب مختلف سیاسی را، به جای تلاش برای سازش و رسیدن به موافقه، به سوی ناسازگاری و مجادله بکشاند. پس تندرو به آسانی میتواند در فضای دموکراتیک تشنج ایجاد کند، و با افراط در عقیده و عمل کشش و تنش، و حتی فاجعه بیافریند.

                                                                                                                              


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول