© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

کاندیدای اکادمیسین سیستانی


                                          افغانستان مرکزثقل بازی بزرگ
                                         علت اصلی بحران جاری چیست ؟
                                              (یک بررسی تاریخی )

                                                   (قسمت ششم)



مضمون جدید بازی بزرگ:
اصطلاح «بازی بزرگ» برای بار اول ازطرف کپلينگ نويسنده نامدار انگليسی در۱۸۳۷ ميلادی در مورد رقابت ميان دو قدرت استعماری اروپائی يعنی روس و انگليس برسر تصرف کشورهای آسيای ميانه بکار برده شد. و اين هنگامی بود که انگليس به بهانه حفظ سرحدات هندوستان از خطر روسها برافغانستان لشکرکشيدند و آن را از قندهارتاکابل و جلال آباد در جنوب هندوکش اشغال نمودند(۱۸۳۹)، ولی درسال ۱۸۴۱ با قيام ملی مردم افغانستان روبرو شدند و تمام قشون انگليسی مستقر درکابل پس از تخليه کابل در بين راه کابل- جلال آباد به استثنای يکنفر از ميان برده شدند.
چهل سال بعد از تجاوز اول ، انگلیسها برای بار دوم برافغانستان تجاوز کردند(۱۸۷۹)وبا سرنوشت مشابه تجاوز نخستین خود روبروشدند.
تاريخ گاهى بر خلاف ميل و نظر برخى از ايديولوگ هاتکرار میشود. يکصد سال پس ازدومین تجاوزانگليس بر افغانستان تاريخ در کشور ما تکرار شد و اين بار استعمار شوروى با هميارى وهمکاری رهبران( جناح پرچم) حزب دموکراتيک خلق با قشون يکصد وبیست هزار نفرى خود ، مجهز با عصرى ترين جنگ افزار هاى روز برکشور ما هجوم آوردند وتالى «شاه شجاع» را بر تخت کابل نشاندند وظرف چند هفته سراسر افغانستان را تا مرز هاى جنوب اشغال کردند(٢٧ دسامبر ١٩٧٩) در همان زمان ، يک ديپلومات امريکائى بلادرنگ به واشنگتن اين مطلب را مخابره کرد:« بالاخره روس ها بازى را بردند.» (۹۲)
درنخستین سالهای دهۀ ۸۰ قرن بیستم فقط چند قدم ديگر مانده بود که آرزوهاى دوصدساله روسها بر آورده شود و قشون سرخ چکمه در آبهاى گرم هند باز کند و خود را برنده دايمى و آخرين اعلام کنند، اما تقدير چنان رقم زده بود که روس ها پس از ده سال کشتار هاى دست جمعى و تخريب کشور ما ، سر شکسته و خجالت زده تر از انگلیس از افغانستان خارج گردند ، ولى بازى همچنان ادامه يابد، فقط با اين تفاوت که بازيگران اين بازى بزرگ ديگرتنها روس و انگليس نیستند بلکه دست پروردگان ومیراث خوران استعمارروس و انگليس نیز در این بازی شرکت جسته اند.امریکا، پاکستان، هند، ایران، ترکیه، عربستان سعودی وکشورهای تازه به استقلال رسیده آسیای میانه بشمول انگلیس همه در رقابت باهم کشورما را مورد سوء استفاده قرارداده، آنرا تختۀ سطرنج برای یک بازی بزرگ جدید ساخته اند.
قابل یاد آوری است که بازی بزرگ جدید از لحاظ مضمون خود با بازی بزرگ قرن ۱۹ فرق دارد. مضمون بازی بزرگ درقرن ۱۹ از نظر روسها پیشروی وتصرف سرزمینهای بیشتربخاطر رسیدن به هند ودست یابی برثروتهای افسانوی آن بود،وتلاش انگلیس از پیشروی بسوی آسیای میانه ، حفظ سرحدات هندوستان از خطر روس ها بود. مرکز کشش وجاذبۀ هردو امپراتوری، افغانستان بود..درحالی که محتوا ومضمون بازی بزرگ جدید، تسلط برچاه های نفت وگاز اسیای میانه است وافغانستان کوتاه ترین راه برای رسیدن به این چاه ها پنداشته میشود.
تحليلگران بدين باوراند که «آسيای مرکزی ممکن است خاورميانه بعدی باشد. فقط يک کشوريعنی ترکمنستان، ۲۱ هزار ميليارد مترمکعب گاز دارد، که سومين ذخيره بزرگ گاز در جهان است . همسايه ترکمنستان يعنی ازبکستان نيزدارای مقاديرمشابهی گازاست . ذخاير نفت قزاقستان و آذربائيجان آن قدر است که «افسانه های صنعت» ناميده شده اند و بنابرهمين مساله بود که يونوکال خود را در همان موضعی قرارداد که «سيا» طی دوران جنگ عليه روسها داشت.»( ۹۳)


دانشمند افغان داکتر روستار تره کی در مقالتی بس مهم در مورد اهمیت ژیوپولیتیک افغانستان چنین اشاره میکند:" موجودیت گاز در ترکمنستان . طلا در ازبکستان . پنبه در قرغزستان . گاز، طلا و مس دربلوچستان. یورانیوم ، گاز ، مس ، زمرد و لاجورد در افغانستان به منطقه اهمیت ایدیال ژیوپولتیک بخشیده است
حوزه بحیرۀ کسپین که افغانستان مدخل ستراتژیک آن به شمار میرود ، دارای ۲۷۰ ملیارد بیرل تیل [۲۰٪مجموع ذخایر جهانی ] و ۲۰ میلیون متر مکعب گاز[۲۰هزارمیلیارد مترمکعب گازدرست است] (۱بر۸ حصه ذخایر جهانی )میباشد . در آسیای مرکزی که پس از شرق میانه عربی دارای ذخایر بزرگ تیل و گاز است ، پس از سقوط امپراتوری شوروی خلاء قدرت بمیان آمد . این امر موجب ظهور زمینه های بالقوه و بالفعل بی ثباتی سیاسی گردید .امروز پر کردن خلاء قدرت و کنترول بر ذخایر طبیعی آسیای مرکزی و حوزه کسپین از طریق دفع نفوذ رقبای منطقوی در صدر اجندای سیاست خارجی کشور های غربی بخصوص امریکا قرار گرفته است . "(۹۴)
بقول احمد رشید ، ژورنالیست وتحلیل گر مسایل افغانستان، در پیشاپیش بازی بزرگ جدید هم دوامپراتوری درحال انقباض ودرحال توسعه قرارگرفته است. روسیه که اکنون دریک موقعیت ضعیف قراردارد و اقتصاداً ورشکسته شده است، تلاش میکند آسیای میانه را بازهم سرحدات خود تلقی کره برجریان وانتقال نفت منطقۀ کسپین از راه لوله های که از خاک روسیه میگذرد، کنترل داشته باشد. و امریکا حضور خود را درآسیای میانه بیشتر ساخته میخواهد از اعمار وتمدید آن لوله های انتقال نفت وگاز حمایت نماید که از خاک روسیه نمی گذرد. ایران، ترکیه وپاکستان هم به نوبه خودسعی دارند روابط خود را با منطقه نفت خیزآسیای میانه برقرارکرده و نشان دهند: خاکهای شان بهترین مسیرتمدید لوله های انتقال بسوی شرق ، غرب و یا جنوب بوده می تواند. چین مصمم است در ایالت سنگیانگ که نفوس آن مسلمان است ومتعلق به نژاد های مسلمانان آسیای میانه می باشند،ثبات وامنیت را مستقرگرداند تا بتواند انرژی طرف ضرورت انکشاف اقتصادی سریع خود را بدست آورد ونفوذ سیاسی خود را برمنطقه توسعه دهد. جمهوریتها و کشورهای تازه به استقلال رسیدۀ آسیای میانه در رقابت هم قراردارند واز خود اولویتهای سیاسی واستراتیژیکی دارند. بالاتر ازهمه، حرص وآز ورقابت شدید بین شرکت های بزرگ نفتی امریکائی، اروپائی وآسیائی منطقه را فرا گرفته است.
درست مثل قرن نزدهم، عدم ثبات افغانستان وشدت حملات طالبان یک بعد جدید رقابت جهانی را برانیگیخته وافغانستان به حیث محور عمده و مرکزثقل "بازی بزرگ جدید" عرض وجود کرده است.(۹۵)
از نظريات تحليلگران ميتوان استنباط نمود که مبارزه با تروریسم ودهشت افگنان القاعده و طالبان و ديگرافراطیون بنيادگرا و پاک سازی آنان از کشورما و از منطقه يک بُعد «بازی بزرگ جدید» است و اين امرتارسيدن به بُعد ديگرش يعنی فراهم آمدن شرايطی که تسلط امريکا را برذخايرگاز و نفت آسيای ميانه و حوزه خليج کامل سازد و زمينه ترانسپورت آن را بطور مصئون از طريق خليج و يا از دريای خزر و آذربائيجان از مسیرگرجستان به مديترانه برساند، حضور نيروهای امريکا را در خليج فارس و در کشورما و آسيای ميانه و قفقاز برای تأمين امنيت ترانسپورت نفت تا دراز مدت ضروری ميسازد.و اين گفته ژنرال فرانکس،قوماندان عمومی قوای امريکا در شرق ميانه و آسيای ميانه وافغانستان توجيه پذيراست که روز ۲۷ نومبر۲۰۰۳در ميدان هوائی بگرام در افغانستان گفته بود: «... امريکا بر رغم آنکه دست آوردهای زيادی در افغانستان بدست آورده، اما تا زمانيکه ايجاب کند، در اين کشور باقی خواهد ماند. نبايد به تروريست ها و دهشت افگنان اجازه داد تا دوباره افغانستان را اشغال کنند و وضع قبل از سرنگونی طالبان بار ديگر بوجود آيد.» (۹۶)
بقول تحلیلگر مسایل ژیوپولیتیک افغانستان دکتور روستار تره کی:" نصب آخرین سیستم رادار امریکا در پولیند و چک موجب برافروختگی روسیه گردیده است. نزدیکی بیشتر روسیه با ایران وکشور های آسیای مرکزی و دامن زدن آتش جنگ در شمال افغانستان از پی آمد های احتمالی موضعگیری جنگی امریکا در اروپای شرقی است .
از قراین بر می آید که کشور های آسیای مرکزی نیز مانند روسیه به شکست امریکانیان در افغانستان معتقد شده و برای معاملات بزرگ انرژی به استقامت ماسکو توجه معطوف کرده اند : در حالیکه امریکا بخش عمده امکانات خود را در جنگ بکار انداخته و بدلیل فقدان امنیت در جنوب افغانستان در تمدید نل(خط لولۀ) گاز ترکمستان ، افغانستان ، پاکستان ، ناکام مطلق است ؛ روسیه ابتکار عمل تمدید نل گاز ایران ، پاکستان و هندوستان را بدست گرفته است . به این منظور کمپنی « گاز پروم » روسیه سرمایه گذاری ۷ملیارد دالر را متعهد شده است . لوله گاز ۲۷۷۵کیلومتر طول خواهد داشت و کار آن در سال ۲۰۰۹ به پایان خواهد رسید . ترکمنستان نیز پیوستن خود را به این پروژه اعلام نموده است. اگر این پلان متحقق شود قصه تمدید لوله گاز ترکمنستان از راه افغانستان بکمک امریکا مفت میشود."(۹۷)


رقیب جدید در بازی بزرگ:
به نظرمیرسد که چین نیزیکی از رقبای امریکا در بازی بزرگ منطقه است . رشد سریع اقتصادی وبرجستگی تکنولوژی نظامی آنکشور، امریکا وجهان را دچار بهت وحیرت کرده است. بگفتۀ دکتورروستار تره کی: « رشد سریع اقتصادی(۱۱٪)، ضرورت رو به تزاید به منابع انرژی و افزایش سالیانه بودجه نظامی(۱۷،۸٪ درسال ۲۰۰۷) چین را بیک هیولای غیر قابل کنترول برای امریکا تبدیل کرده است .
امریکا در امتداد خطوط اکمالاتی چین از شرق میانه و افریقآ تا شرق دوریعنی در اندونیزیا ، مالیزیا و سنگاپور غالبآ تحت نام مبارزه با تروریزم حضور نظامی دارد . دو تنگه بزرگ یعنی« هرموز » و « ملکه » ( ملکه ۸۰ ٪ واردات پطرول چین را تآمین میکند ) توسط قوای امریکا کنترول میشوند . امریکا به بهانه مبارزه با تروریزم به بیش از ۱۰ پایگاه هوایی آسیای مرکزی دسترسی پیدا نموده و در پایگاه نظامی قرغزستان عسکر دارد . پس از ۱۹۹۳ تنظیم مانور های مشترک نظامی ناتو با قزاقستان و سایر کشور های آسیای مرکزی به نگرانی چین افزوده است .
چین نه تنها از حضور دوامدار نظامی امریکا در افغانستان در اندیشه است ، بلکه پیوستن افغانستان را به سازمان ناتو که گاهگاهی مسنولین حکومت کابل ازآن ازسر نا آگاهی ، حرف میزنند ، زنگ خطر برای خود تلقی مینماید .
بنابرین چین برای درهم کوبیدن حلقه معاصره ، در جبهات مختلف اقدام کرده است . از جمله :
ـ کسب عضویت فعال سازمان همکاری « شانگهای » که در ۱۹۹۵ تاسیس شده است .
ـ تثبیت حضور نظامی چین در آسیای مرکزی در سال ۲۰۰۱ با ایجاد یک مرکز ضد تروریزم در تاشکند ، بعداً انجام مانور های نظامی در۲۰۰۲ و۲۰۰۳ با قرغزستان وسپس ادامه مانور های نظامی با سایر کشور های عضو سازمان شانگهای منجر شد . در۲۰۰۵ کشور های دیگری چون پاکستان و ایران به صفت ناظر به این سازمان دعوت گردیدند که هر دو در بسی مسایل منطقوی ، موضع مشترک با چین دارند . بر خلاف ، هند و مغلستان به چین بدیده شک مینگرند .
- چین پیوند های اقتصادی و نظامی را با متحد قدیمی خود یعنی پاکستان از طریق کمک به اعمار بندر « گوادر » بلوچستان تجدید کرده است . اخبار تازه حاکی است که مسابقه تسلیحات فضایی که پس از ختم جنگ سرد متوقف شده بود ، با حضور امریکا در افغانستان و منطقه ، بار دیگر از سر گرفته شده است : تخریب یک قمر مصنوعی هواشناسی امریکائی در مدار زمین ، توسط چین، تکنولوژی نظامی چین را وارد مرحله جدید و در عین حال خطرناک برای امریکا ساخت . این راکت با حمل کلاهک اتومی میتواند ، اهداف خود را در فضاً در فاصله(۸۵۰ ) کیلومتر [ زیاده تر از موقعیت بسیاری از اقمار نظامی امریکا در فضآ ] نشانه گیری کند و سیستم کامپوتری شبکه ارتباط نظامی امریکا را مختل بسازد . در ۲۳ جنوری ۲۰۰۷ « الیزابت اکونومی » متخصص مناسبات بین المللی نوشت : « قیام پر قدرت چین در سطح جهان نگران کننده و خطر ناک است . ده روز پس از آزمایش راکتی چین ، مطالبه واشنگتن از پولیند و چک برای نصب راکت های ضد راکت امریکایی در قلمرو های شان ، امر تصادفی نیست » . (۹۸)

عمق استراتیژیک پاکستان، بُعد جدید بازی بزرگ :
اشغال افغانستان توسط شوروی سابق در دسمبر۱۹۷۹در واقع پاکستان را در خط اول جبهه متحد ایالات متحده آمریکا قرارداد.رژیم نظامی پاکستان برای شکل گیری مقاومت افغانستان از میان اردوگاه های پناهندگان در اطراف خط دیورند دست باز پیدا کرد. پاکستانیها نمی خواستند که جنبش مقاومت افغانستان از میان ناسیونالیست های افغانستان در خاک شان ساخته شود و بنابرین از برسمیت شناختن تبعیدی های که در حکومت های گذشته افغانستان کار نموده بودند، امتناع ورزیدند. ازینرو کمک های آمریکا، عربستان سعودی ، اروپای غربی، چین و همچنان سرمایه های سخاوتمندانه شخصی اعراب کشور های خلیج برای اسلام گرایان سرازیرشد.
جنرال ضیاءالحق جهاد را برضد شورویها در افغانستان بمثابه بخشی از اولویت برای رژیمش انکشاف داد. وی همچنان باتشویق و ترویج افراط گرائی مذهبی میخواست به رژیمش مشروعیت ببخشد. در نتیجه این روند مناطق مرزی را به مرکز پرورش افراطیون اسلامی مبدل نمود که امروز درد سر بزرگ برای خود پاکستان و افغانستان وهندوستان شمرده میشوند.
از زمان ایجاد مدارس دینی اسلامی تا مسلح ساختن اسلام گرایان داخلی، پاکستان دگرگونی خیلی بزرگ را در حیات کشورش تجربه کرد. پاکستان در اوج جنگ سرد، جنگ های موفقانه را در داخل و خارج افغانستان به راه انداخت. همچنان بعد از ختم جنگ سرد، جنگ های داخلی در افغانستان و جنگ علیه تروریسم را بحیث ابزاری در خدمت منافع امنیت ملی خود بکار گرفت. اسلام آباد هندوستان را که هشت برابر پاکستان نفوس و منابع اقتصادی دارد، برای منافع ملی اش تهدیدی برای خود می شمارد. از نگاه پاکستان نخبگان سیاسی هندوستان مشروعیت پاکستان را بحیث یک کشور مستقل تا هنوز بطور کامل به رسمیت نه شناخته اند.
پاکستان در راستای نیل به "عمق استرتیژیک" خویش چندی قبل مجاهدین افغان را در مقابله با شوروی و بعداً طالبان را در مقابل مجاهدین حمایت کرد تا مطمئن شود که در صورت جنگ با هندوستان، افغانستان در حمایت از پاکستان خاک و فضای هوایی خود را در اختیار این کشور قرار خواهد داد.طراحان نظامی پاکستان این را در واقع تلاش در راستای « عمق استراتیژیک» می شمارند. مشابهت ها میان سرحدات سه طبقه یی با تلاش ها در راستای تبدیل افغانستان به عمق استراتیژیک در واقع بیانگر تداوم سیاست استراتیژیک بریتانیا درین منطقه است.
پاکستان گروه های اسلامی تندرو افغانی بخصوص حزب اسلامی گلبدین حکمتیار و بعد ها طالبان را بخاطری حمایت کرد که می خواست حکومت خود را بر کابل تحمیل کند وازین کشور بحیث عمق استراتیژیک و ثبات در مناطق مرزی اش استفاده نموده و هرگز جای برای حضور هندو ستان در افغانستان باقی نگذارد.
به بیان دیگر پاکستان تلاش کرد در افغانستان یک رژیم دست نشانده را به قدرت بنشاند که در صورت عقب نشینی در جنگ با هندوستان از خاک افغانستان استفاده نماید. این سیاست پاکستان در واقع تداوم سیاست بریتانیا در شرایط دیگر بود که از افغانستان بحیث کشور حایل در حوزه منافع امنیتی اش در جنوب آسیا استفاده میکرد.
مرز های باز و غیر قابل کنترول و مناطق قبایل سرحدی خود مختار در میان دو کشور افغانستان و پاکستان بستر خیلی مساعد را برای ایجاد شبکه جنگ افروزی بدست پاکستان به مقصد دست یابی به اهداف استراتیژیک در دو جبهه یکی در کشمیر علیه هندوستان و دیگری علیه افغانستان فراهم ساخته است. این در حالیست که پاکستان خود را در زیر چتر اسلحه اتمی محفوظ از تهدید ها قرار داده است. چنانکه این سیاست بی ثبات سازی دوبار به شدت این دو کشور اتمی را در مقابل هم قرارداد: یکی در سال ۱۹۹۹ در نتیجه مداخلات پاکستانی ها در کارگیل، در مناطق کشمیر تحت تسلط هندوستان و بار دیگر در سال ۲۰۰۲ درحمله به پارلمان هند توسط تروریست های مستقر در خاک پاکستان .
تلاش های پاکستان در افغانستان و تبدیل این کشور بحیث عمق استراتیژیک از طریق ایجاد حکومت طالبانی بیشتر کاپی سیاست« فارورد پالیسی» بریتانیا از سده نزدهم است. سیاست بریتانیا بر این بنیاد استوار بود که در افغانستان یک رژیم دوست بر سر قدرت آید که قادر باشد مخالفین را با زور اسلحه و پول در تحت کنترول خود داشته باشد. افزون بر آن این رژیم تضمین کند که نیرو های دشمن عمدتا روسیه و نیزایران نتوانند در آن جای پای داشته باشند. پاکستان نیز از رویکرد های سابق بریتانیا استفاده کرد، چنانکه در هنگام ایجاد پاکستان به عنوان دولت مستقل در شبه قاره هند از روحانیون افغان بر اصل اتحاد نظامی و مسجد، استفاده شد. استفاده از روحانیون افغان برای ایجاد دولت پاکستان در سر زمین نیم قاره هند چندین اهداف را در خود داشت: یکی اینکه از معتقدات اسلامی آنها بر علیه هندوستان سکولار بهره گرفته شود و دوم اینکه ناسیونالیست های پشتون و رهبران قبایل دو طرف خط دیورند را نیز با خود داشته باشند.
موضع گیری پاکستان در جبهه ائتلاف جهانی « جنگ علیه تروریسم» منجر به تنش میان اتحاد اسلامی- نظامی در رابطه با دستگیری رهبران القاعده و حمایت از ایالات متحده علیه طالبان و ملیشه های محلی گردید. این در حالیست که ستیزه جویی اسلامی تا هنوز بحیث سلاح خیلی موفق علیه عظمت طلبی منطقوی هندوستان ، بشمول نفوذ در افغانستان بکار گرفته شده است. اما هندوستان با ارائه ۶۵۰میلیون دالر کمک در عرصه های اقتصادی و نظامی به حکومت کرزی، موقعیت خود را در افغانستان با افتتاح دوقونسل گری در قندهار وجلال اباد در سرحدات پاکستان محکم نموده است.
پاکستان بطور فزاینده از نفوذ هند در افغانستان نگران است وقونسل گری های هند را متهم به حمایت از ناسیو نالیست های بلوچ از طریق مرز هایش با جلال آباد و قندهار می کند. پاکستان نفوذ هند در افغانستان را برای خود یک شکست استراتیژیک می بیند و سالها سرمایگذاری ها بر سر رژیم اسلامی در کابل که هندیها را دور از مرز هایش نگهدارند، برباد رفته می بیند.(۹۹) مگر هند تاکيد ميورزد که هدف از تمام اين فعاليتها منفعت هاى اقتصادى از طريق دسترسى به بازار هاى کشورهاى آسياى ميانه بوده است .
ويکرام پرکاش، عضو موسسه «گروه بين المللى بحران» ميگويد :« اين سياست نه با اهداف اقتصادى، بلکه بيشتر با اهداف جيو پوليتيک پيش برده مى شود. تاسيس قونسلگرى هاى هند در قندهار و جلال آبادغير ضرورى و تحريک کننده و البته قدرى موفقيت آميز بوده است.» مقام هاى افغانى ميگويند: صدهاتن ازافراد مؤثر طالب هم اکنون در پاکستان بسر مى برند و از حمايت ISI( سازمان استخبارات نظامى پاکستان) بر خوردارند.( اتهامى که پاکستان همواره آنرا رد کرده است.) پرويز مشرف در تحت فشار امريکا، پس از حملات ١١ سپتمبر، دست ازحمايت طالبان گرفت ،ولى از حضور و نفوذ ايتلاف شمال (که به حيث دشمن پاکستان تلقى ميگردد)، از حکومت کابل نا راضى است .
«پرکاش» مى افزايد: يک رژيم تحت الحمايه روسيه، هند و ايران در کابل از نگاه استراتيژيک براى پاکستان، نامطلوب تلقى ميشود. قدرتهاى بزرگ جهانى و همسايگان از يک قرن به اينسو در تلاش اند تا در افغانستان نفوذ داشته باشند و اينک پس از سقوط طالبان، از امريکا گرفته تا روسيه ، و از ازبکستان تا ايران به شکلى از اشکال در افغانستان مداخله دارند. آنان گروه ها و جنگ سالارانى را که از منافع شان دفاع ميکنند، حمايت مى نمايند. اين يک بازى بسيار خطر ناک است و بخصوص اگر پاکستان و هند اختلافات خود را حل نه نمايند، ميتواند چون گذشته ، کشور را دچار بحران و حتی پارچه پارچه نمايند.(۱۰۰)
به عقيده ناظران، هند و پاکستان بحيث قدرت هاى داراى سلاح ذروى در جنوب آسيا، مصروف يک بازى بوکس بسيار خطر ناکى در افغانستان استند.در مورد جنبش بلوچ باید اشاره شود که .از تاسیس پاکستان در۱۹۴۷ به این سو ، ناسیونالیست های بلوچ لااقل سه جنگ را در مقابله با فوج پاکستان تجربه کرده اند. بلوچ ها خواستار خود مختاری بیشتر اداری و توزیع عادلانه ثروت های طبیعی قلمرو خود هستند . ازده سال به این سو قرارداد استخراج طلآ و مس به مبلغ ابتدایی یک ملیارد دالر با کمپنی های کانادایی و چلی امضا شده است . طبق پیش بینی ازین معادن سالیانه دوصد هزار تن مس وچهارصدهزار اونس طلا تولید خواهد شد . سه هزارشغل ایجاد خواهد گردید و سهم حکومت محلی بلوچ از مجموع عواید ۲۵ فیصد خواهد بود.
چین با رشد سریع اقتصادی خود در این اواخربه استفاده وسیع از بندر « گوادر » چشم دوخته است . این کشور تا حال ملیون ها دالر برای اعمار بندر مصرف کرده است . ازین گذشته بلوچستان معبر ومسیر طبیعی خطوط لوله های گاز و نفت آسیای مرکزی به بحر هند به حساب می آید .
امریکا به بلوچستان به مثابه حلقه مهم زنجیره تطبیق پلان های ژیوپولتیک خود ، در منطقه نگاه میکند وآنرا درب دخول به افغانستان میداند . بلوچستان با داشتن موقعیت پر اهمیت ژیوپولتیک عرصه رقابت پنهانی به قصد توسعه نفوذ میان امریکا و چین را در منطقه تشکیل میدهد . قوت رو به افزایش جنبش ملی بلوچ به بغرنج شدن وضع افزوده است . درین میان پاکستان در عقب جنبش ملی گرایی ، دست خارجی(هند) را میبیند و برای ایجاد وزنه مقابل ، پیوند های ستراتژیک را با چین هرچه بیشتر تقویت میکند .(۱۰۱)
باقیدارد



                                        

                                                                                                    
 


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول