© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


داکتر اکرم عثمان

                                                رسانه ها زير تيغ دموکلس!


صاحب اين قلم از زمره کسانی نيست که با استفاده از يک ميدان شغالی! بروتهايش را چرب کند و در هيئات يک ببر جگر آور و نترس به چپ و راست هجوم ببرد و با زمين و آسمان مصاف بدهد.
من از همين دور يکايک اربابان اقتدار ما مخصوصاً از جناب عبدالکريم خرم وزير اطلاعات و فرهنگ که از نظر جثه و قد و قامت در کلاس فوق سنگين قرار دارند سخت ميترسم و اعتراف می کنم احدی قدرت مقابله با آنها را ندارد چه رسد به اين مطبوعاتی حاضيه نشين که زورش به پشه هم نميرسد.
اما چرا پا از گليم فراتر گذاشته ام و مزاحم حضورشان می شوم. پاسخش اين است که نه به خاطر خدا و پيامبر و ائمه و چهار يار با صفا بلکه به خاطر خودم سياهه نويسی ميکنم تا مگر روحم قرار بگيرد و عقده به دل از جهان نروم.
سخن نه بر سر اين است که خدا نخواسته و هفت کوه سياه در ميان ـ وزير فرهنگ ما آدم بی فرهنگ می باشند. بروايت خودشان از فرانسه سند ليسانس دريافت کرده اند و در دوران جهاد در پيشاور تجاربی اندوخته اند ولی به قول معروف : ملا شدن چه آسان و آدم شدن چه مشکل!!
در « داملا!» بودن آقای خرم کوچکترين ترديدی وجود ندارد اما درجهء آدم بودن مردی را که انجام وظايف وزارت اطلاعات و فرهنگ را الزام کرده است بايد با کنش و منش او در گستره های تبليغ و تنوير سنجيد و بررسی کرد.
دو سه ما پيش به دستور ايشان سه چهار نفر اخبار نويس مظلوم متهم به کفر گويی شدند و امر اخراج وظيفه گرفتند. بعداً در برابر عکس العمل معترضان فرمودند که فقط آنها را کسر معاش کرده است! به اين ميگويند حسن استفاده از قدرت.
به دنبال آن رويداد در باغستان سبز و خرم جناب وزير، نوگل ديگری شگفت که همه را متحير کرد.
آقای خرم که از کوچه ـ پسکوچه های مطبوعات خيلی کم عبور کرده اند در بحبوبهء اوضاع و احوال مغشوش و غبار اندود و نا روشن فعلی دقيقاً نميدانند که چه شاهکاری انجام دهند. آنها ميکوشند اقدامات شان طنين وسيعی داشته باشد و اذهان را متوجه حضور يک وزير کاردان و فعال و متعهد در برابر مسايل اخروی و دنيوی بکند.
اين بار سريالهای هندی زير چوب تکفير افتادند و داغ ننگ ضد دينی و ضد ملی و ضد سنن انسانی وافغانی بر جبين شان حک شد.
چنين کاری واقعاً شاهکار بود و خبر از زيرکی ، حضور ذهن و موقع شناسی جناب وزير ميدهد. از آنجا که بازار مناقشات قومی و مذهبی گرم است و انواع و اقسام تقلب ، رندی و بازار تيزی خريداران زيادی دارد آقای خرم نيز در جدار آن تنور چندين کلچهء بی مزه و با مزه چسپاندند که واقعاً غوغا برانگيز بود و از باريک بينی و تيز هوشی شان حکايه ميکرد. از سوی ديگر به پاس تحکيم آن بازی، چندين مصاحبه و نمايش نيمه طالبانی و نيمه ناسيوناليستی در تالارهای تلويزيون به اصطلاح ملی براه افتاد که خبر از ضد حمله ميداد. دريکی از آن نمايش ها چندين بانوی محجبه بپاس دين دوستی و طرفداری از برنامهء وزير فرهنگ چون خانم های حرمسرانشين عربستان سعودی و امير نشين های خليج فارس چلتار بسته بودند که بی حد جالب بود و بدعتی در آرايش و لباس پوشيدن زنانه بشمار ميرفت. کالبد شگافی اين بازی ظريف ميرساند که سياست فرهنگی ما در خط طبيعی اش افتاده است. در عين زمان نيمرخی به دنيا و نيمرخی به آخرت دارد. نيمرخ ناسوتی اش اينکه با تمام قوا از مليگرايی نوع فاشيستی آن دفاع ميکند و نيمرخ لاهوتی آن اينکه هر اقدامی در جهت حرکت بسوی دنيای جديد را با مقياسهای قرون وسطی محک ميزند و راه تعالی و پيشرفت آنرا می بندند.
به اين ميگويند تصلب شرائين فرهنگ و پسرف بطرف قرون تاريکی که عقلانيت وآزادی انديش را رد ميکرد.
ليکن پروندهء فاجعه به همين جا بسته نمی شود . بعد خطرناکترش اينست که جناب خرم به تبع تمايلات تعصب آميزش ميکوشد از حکومت آخوندی ايران پيروی کند و تمام تنفس سياسی و معنوی روشنفکران را ببندد.
بديهی است ما در آن شرايط با نظامی سروکار خواهيم داشت که نه انتقاد را بر می تابد و نه آرمانهای دموکراتيک را.
به باور ما آقای کرزی قادر نيست که دو خربوزه را همزمان در يکدست بگيرد، هم دم از آزادی مدنی بزند و هم فرهنگ طالبی را رواج بدهد.
منطقاً اين دو بازی مانعته الجمع هستند و هيچ قدرتی قادر نيست که آنرا به سر منزل مقصود برساند

 

 


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول