© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


طنز

نوشته: بصیریقین

 

 



                                            داکتر مرده شور!

 

                                          


در شهر ما زن و شوهری زنده گی میکردند که کار هردوی آنها مرده شوری بود. آن زن و شوهر تنها مرده شور های شهر بودند بناء آن هردو با در آمدی که ازین مدرک داشتند از زنده گی مرفهی برخوردار بودند..
جالب اینکه با گذشت هر روز، مرد ها بیشتر از زن ها جان می دادند و می مردند واین تناسب بیشتر شده میرفت. بناء حسادت آن خانم مرده شور به شوهرش هم هر روز بیشتر می شد. او گاهی به شوهرس می گفت:
« خوبست که تخم شما مرد ها کنده شده میره. روزی خواهد رسید که تو بیکار بمانی یا مانند دیگر مرد ها به جهنم بروی»

مرد مرده شور که روزانه از مدرک شستن حد اقل دو مرده، پول خوبی بدست می آورد سر حال به نظر می رسید.
او گاهی در پاسخ خانمش می کفت:
« اوزن نیتت را بد نکو، خدا هرکسه به اندازه نیتش میته.»

ما بچه ها، آن مرد مرده شور را از روی احترام « کاکا مرده شوی» خطاب می کردیم. ما هر روز وقتی اورا در کوچه می دیدیم در حالیکه با دیدن او در دل ما ترس و وحشت ایجاد می شد می گفتیم:
« السلام، کاکا مرده شوی »
اما او بسوی ما با چشمان کشیده بد بد می دید و هیج نمی گفت. بعضا ما از او می گریختیم و گاهی هم از یک جای پنهانی صدا میکردیم که:
« اوهوی مرده شوی!»
آن مرده شور در هر مراسم عزاداری پس از تدفین، شرکت می کرد. او ضمن آنکه از مرحومی با سخنان خوب یاد میکرد، حتما می کفت:
« من اگر بجای این داکتر های نالایق می بودم فلان دوا را توصیه نمی کردم ویا فلان دوا را حتما سفارش می کردم...»
همه حاضرین هم سر جنبانده سخن اورا تایید می کردند.

روزی، پس از یک مراسم عزاداری حدود هزار نفر تصمیم گرفتند تمامی معاینه خانه های داکتر ها ی شهر را آتش بزنند و بجای آن، آن مرد مرده شور را به عنوان یگانه داکتر شهر به رسمیت بشناسند.
مردم این کار را کردند. سپس همه دست بهم داده یک معاینه خوبی برای مرده شور آماده کردند. . لوحه یی که بالای معاینه خانه اش نصب کردند به این نام بود:
« داکتر مرده شوی – متخصص تمامی امراض – صد فیصد گرانتی»

در تمام شهر جارچی ها به جار زدن پرداختند که:
« های مردم! برای تداوی مریض تان نزد مرده شوی بروید. »
داکتر مرده شور که مصروفیتش بسیار زیاد شده بود تمام روز و تا ناوقت های شب، هم مرده می شست و هم به معالجه مریضان می پرداخت.
او در نخستین روز های کار جد ید ش حد اقل چهار مرده را در یک روز می شست. این تناسب به شش و بالا تر ازین رسید.
اودیگر در مراسم عزاداری ها از سفارش ها و توصیه های قبلی هیچ یاد نمی کرد. اما همیشه می گفت که:
« من در سیمای مرحومی، هنگامیکه به معاینه خانه می آمد آثار جنت را می دیدم. بناء من هم برایش دعا میکردم که آخرتش خوب باشد!»

داکتر مرده شور بخاطر سهولت و جلوگیری از دست پاچه گی در هنگام فوت مریض، پس از معاینه و اخذ فیس از مریض، په او می گفت که:
« اگر مایل باشید می توانید فیس شستن مرده خودرا همین اکنون بپردازید»
و دلیل می آورد که بسا اوقات دبده شده که فرزندان مرحومی بخاطر صرفه جویی، از شستن مرده والدین شان، صرف نظر می کنند.
ا وبه این ترتیب، مریض ها را وادار به پیش پرداخت اجوره مرده شوری میکرد.
داکتر مرده شور چون آدم با دیانتی بود پس از شستن مرده ها، پولی که به این مناسبت به او پیش می شد نمی پذیرفت اما در عوض می گفت:
« نه، حاجت نیست. من ازین پس بطور رایگان مرده می شورم. عاید معاینه خانه برایم کافی است.»
روز و روز گار و عاید خانمش نیز ازین مدرک بهتر شد. و حتی گب به حدی رسید که ان هردو به شستن مرده ها رسیده نمیتوانستند.
بناء داکتر مرده شور تصمیم گرفت یک کلینیک مرده شوری باز کند. مردم شهر هم ازین نظر او استقبال کردند. مکانی به اجاره گرفته شد. وسایل و نجهیزات خوبی جابجا شد. آب گرم وسرد در چندین اتاقهای مرده شوری تامین شد. دهها نفر درین کلینیک به کار گماشته شدند.
در شهر، همه مردم از دیانت خوب داکتر مرده شوی، از امکانات موجود برای مرده ها، زمینه های کار یابی برای بیکاران و رسیده گی به مریضان سخن می کفتند و به او شادباش ها می گفتند.
د یری نگذشت که عکس های داکتر مرده شور و بانوی او همراه با شرح مفصلی از کار کرد های آنها در جراید وروزنامه ها چاب شد.
من هم که دیگر پسر بچه نادان نبودم عکس بزرگ اورا چوکات کرده بالای دروازه خانه نشیمن ما آویختم.

 

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول