© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

 
کاندیدای اکادمیسین سیستانی

(قسمت پنجم)
افغانستان مرکزثقل بازی بزرگ
علت اصلی بحران جاری چیست ؟
(یک بررسی تاریخی )


پیشروی انگلیس در سرحدات جنوب وشرق افغانستان:
چون قضیه حدود افغانستان وروسیه در ۱۸۸۵ تا ۱۸۸۷ حل شد،و دولت روس در داخل سرحدات جدیدخود متوقف گردید، دولت انگلیس نسبتاً مطمئن وازشدت احتیاج او به همراهی دوستانه افغانستان کم گردید،لهذا باز برسر سیاست پیشروی در افغانستان آمد ودر عوض نرمش، خشونت گذشته را تجدید کرد. خصوصاً که راه آهن او از کویته و پشین به کوتل خواجه عمران پیوست ومستقیماً قندهار را زیر تهدید قرارداده بود. انگلیس میخواست موقعیت نظامی خود رادر سرحدات شمال مغربی هند مستحکم سازد، زیرامیدانست که درصورت یک جنگ دیگر با افغانستان بایستی نصف قوای محاربوی او سرحدات آزادافغانی رامشغول نگهدارد تا خطوط مواصلاتی ومخابراتی اش در عقب جبهه منقطع نگردد. پس انگلیسها خود را ناگزیر میدیدند که در سلسله جبال سلیمان در امتدادخط سرحد هندوستان استحکاماتی تاسیس نمایند.
یک سال بعد از فیصله خطوط سرحدی افغان و روس ، جنرال رابرتس در ۱۸۸۸ مشغول سرکوبی شدید مردم سرحدات آزاد گردید وتشکیلات نظامی انگلیس در هند تجدید نظرشد. سی هزار سپاهی درتعداد اردوی خود افزود وکویته واتک و راولپندی بشکل استحکامات دفاعی دراورده شدند. آنگاه سوقیات انگلیس علیه یوسف زائیها، اورکزائیها وغیره مردم سرحد رسماً و بشدت آغازشد که تا ۱۹۹۴ دوام کرد و درانتهای سرحد شمالی علاقه های دیر، چترال، گلگت مسخر گردید. مامورین دولت افغانستان در موقع بلندخیل و وانه تحت حملات قشون انگلیس قرارگرفتند. سردارگل محمدخان که در وانه مقیم بود به امر امیراز آنجا به برمل(فرمل) وباز کتواز عقب کشید ومنتظرتصفیه امور سرحدی با نگلیسها ماند.
درحالی که مردم کُرم در۱۸۸۸ توسط سردار شیریندلخان والی پکتیا به امیرعبدالرحمن پیشنهاد کرده بودند که ما اتباع افغانستان بودیم وهستیم، پس شما ما را از قلمرو انگلیس جدا و به افغانستان منضم نمائید. اما امیر جواب داد که امیرمحمدیعقوب خان علاقه کرم را بدولت انگلیس گذاشته است ومن دراین مورد نمیتوانم با انگلیس طرف شوم، شما خود جدائی خود را از انگلیس بدست بیاورید.
همچنین در در۱۸۹۰ (۱۴۶نفر) نمایندگان افریدی به نزد امیرآمده وبغرض حمله برقشله های سرحدی انگلیس از امیر اجازه ورهنمائی خواستند. امیر بالاخره در برابرپیشرویهای انگلیس در سرحدات آزاد فعالیت های سیاسی وتبلیغی وکمک های مادی خودش را تزئید بخشید. دولت انگلیس بغرض تخویف وتهدید افغانستان اسلحه خریده شده امیر را از اروپا ، درهندوستان متوقف وحق ترانزیتی کشور را سلب کرد،لهذا درسال ۱۸۹۲ روابط افغانستان وانگلیس قطع گردید.
انگلیسها قبل ازآنکه معاهده دیورند را پیش بکشند، اوضاع را به نفع خود در طول سرحدات افغانستان مغشوش ساخته وباعث خون ریزیهای بسیاری بین اهالی گردیده بودند وسعی کردند که دراصلاح این فتنه ها بیشتر خودشان را مرجع صلح وخیر خواه مردم نشان بدهند. چنانکه قسمتی از مردم توری را واداشتند تاجوی جدیدی در زمین دیگران( زمین پتالا)حفرکردند ومردم بدفاع برخاستند وزد وخوردهای بسیاری واقع شد. در جبهه شرق نیز انگلیسها اعلاناتی منتشرساختند که به معاش خوران سرحدی افغانستان دوچند معاش می پردازند بشرط آنکه اطاعت نامه ئی بنام دولت انگلیس بنویسند. وقتیکه امیر عبدالرحمن خان این اطلاعات را دید فقط به سپهسالارخود درننگرهار نوشت که اگر انگلیس به فسانه وافسون و زرپاشی دربین ملت اسلام نفاق نمی انداخت چگونه میتوانست ممالک اسلامی کشورهند را گرفته، از نهرسند که سرحد ذاتی افغانستان است پیش آمده پشاور ودیره جات وسند را بگیرد واراضی افغانستان را با دولت افغانستان تقسیم نماید.
همچنین انگلیسها درسرحد ننگرهارنیزمردم را تحریک به حفرنهر جدیدی درموضع مچینی نموده و آتش عداوت را بین مردم برافروختند. این فتنه انگیزی نیز دوام داربود وسعی کرد بین افغانهای دوطرف حدود توسط خاینین اجیر خود زد وخورد تولید و امیرعبدالرحمن خان را به دفاع از افغانان علاقه خودمجبور نماید، تا به تدریج نفوذ او ازماورای سرحد کاسته گردد. چنانکه دربین مردم شینوارو اتمانزائی دوطرفه حدود، جنگی مشتعل ساخته شد وامیر بناچار امرهجوم به متجاوزین آنطرف حدود را صادر کرد. انگلیسها داره هایی بواسطه دادن پول وتفنگ وجباخانه درآنطرف سرحد تشکیل دادند و به حمله در این طرف خط اتصالاً پرداخته میرفتند ودر نتیجه کشت وخون و استخوان شکنی بین برادران هموطن ایجاد میکردند، وآنگاه فهرست هایی از اموال تلف شده مردم آنطرف حدود را ترتیب کرده بحیث" وکیل وخیرخواه مردم" از حکومت افغانستان طالب غرامات میشدند. انگلیسها بعدازتحمیل "خط دیورند"هم عامداً به حفظ خط سرحد اعتنا نکرده راه ها را باز میگذاشتند تا بسهولت بتوانند به تولید زد وخوردهای برادران افغانی موفق شوند ووقایع ناگوار مجدداً تکرار گردد. (۷۵)

معاهده دیورند(۱۸۹۳):
درسال ۱۸۹۳ دولت انگلیس سپاه بزرگی به استقامت سرحد افغانستان سوق نمود وبه امیرعبدالرحمن خان یاد داشتی فرستاد که باید هیئت سیاسی جنرال رابرتس را با یک فرقه قشون معیتی او درجلال آباد استقبال کند. امیرعبدالرحمن خان که چنین دید به اردوی افغانستان امر "تیارسی" صادر کرد.بزودی صدهزارعسکر در داخل قشله ها به شوق جهاد با دشمن به جنبش افتادند. کمندهای اسپان سواری وباربر به تعداد هزارها حیوان بیرون شهر کابل ودر چمن مرنجان ومیدان سیاه سنگ اخور بستند ومنتظر امر حرکت ماندند. حکومت انگلیس که مقاومت امیررا جدی دید وجرئت سوقیات در داخل افغانستان را نداشت، فقط با فرستادن هیئت سیاسی مارتیموردیورند که بیشتراز پانزده نفرنبودند کفایت کرد ودر عوض سرنیزه مبارزه سیاسی را پیش کشید. این همان طرز مبارزه مجربی بود که همیشه دولت انگلیس را در برابر زمامداران افغانستان مظفر ساخته بود.
درسپتامبرسال ۱۹۹۳ هیئت انگلیسی بسرکردگی دیورند با شش نفرافسروتعدادی عمله ومحافظ از راه خیبر وارد افغانستان شد و بعد از استقبال ازجانب هیئت افغانی به قصر چهلستون جابجاگردید.این هیئت یکروز بعد از ورودخود در باغ حشمت خان به حضور امیر معرفی شدند ودوباره به جای اولی خود بازگشتند. هیئت چهل روز را درکابل سپری کردو مذاکرات باسردی وکندی به پیش میرفت. سرانجام امیر به موادمعاهده یی موافقت نمود که متن آن از جانب انگلیس مسوده شده بود.(۷۶)
امیر عبدالرحمن خان دلیل عقد معاهده دیورند را چنین شرح میدهد: 
"سپهسالار من جنرال غلام حيدرخان ، درماه دسامبر سال ۱۸۹۱م، اسمار را تصرف نمود و اين امراسباب زيادی تغيير دولت هندوستان گرديد، زيرا که آنها به تمام اين محالات ياغيستان ، چشم طمع داشتند. تمام اين ولايات يعنی چترال وباجور وسوات وبنيرو چپلاس ووزيری ، جزوياغيستان می باشند و دولت هندوستان ، اصرارها نمودند که من اسمار را تخليه نمايم ، ولی چون نقطه مذکور در دروازه محلات مملکت من يعنی کُنر و لمغان و کافرستان وجلال آباد می باشد، و مشرف بر راههای پاميرو چترال می باشد. نگهداشتن اين دروازه معتنای مملکت خودم برای نگهداشتن هرات وقندهار وبلخ که درسه گوشه ديگرمملکت من ميباشدلازم بود. و به همين قسم دولت هندوستان اصرار کردندکه چغايی را هم تخليه نمايم و در کافرستان و تمام ياغستان وبلوچستان وسمت چمن هم مامورين سرحدی هندوستان دايماً مداخله می نمودند و چيزی که اسباب تعجب من بود اينست که يکطرف دولت هندوستان ميگفتند مابيشتر از اين ولاياتی را که درسمت افغانستان بوده باشدلازم نداريم ، چون مايليم افغانستان دولت قوی و مستقلی بوده باشد و از طرف ديگر، کوه خوجک را تونل زده راه آهن خود را داخل[مملکت] من نمودند، مثل اينکه کارد به جگر من می زدند وخبرافواهی هم بودکه دولت انگليس ميخواهد راه آهن خود راچه به اجازه من و چه بی اجازه من تا قندهار بياورند و اين خبر درهر جامنتشر و در مجلس پارلمان هم مطرح مذاکره بود و در اين باب ، وکلاء من خلاصه تمام روزنامه جات را در مسايل متعلقه به افغانستان برای من ميفرستادند، مرا متصلاً اطلاع ميدادند.
مشاراليه به جهت سلامتی و محافظت خود به من اعتماد نموده عازم کابل گرديد ومشاراليه به همراهی معاونين خود کلنل اليس که يکی از اجزاء اداره نظامی هندوستان بود و کاپيتان ماتريس اسميت و مستر کلارک که يکی از اجزاء وزارت امورخارجه دولت هندوستان بود و دکتر فن ، حکيم باشی فرمانفرما و مستر دانالد و چند نفر از محاسبين و منشيها و اجزاء هندی به تاريخ نوزدهم سپتامبر ۱۹۹۳م از پيشاور به طرف کابل حرکت نمودند و در ورودسفارت مذکور به کابل جنرال من غلام حيدر خان از آنها استقبال نمود. من اندکی(هندکی= چهلستون) را که عمارت مسکونی پسرم حبيب الله بود و متصل کابل می باشد، به جهت منزل آنها تعيين نمودم. بعد از مجلس رسمی اول ، فوراً مشغول مذاکرات گرديدم. چون سرمارتيموردوراند، شخص سياسی دان بسيار زيرکی بود وزبان فارسی را هم خوب ميدانست ، تمام مذاکرات زود اصلاح شد... درباب ولايت واخان كه جزء مملكت من گرديده بود. قراردادم كه تحت محافظت دولت انگليس باشد. چرا كه ولايت مذكور از كابل بسيار د ور و از مملكت من فرد افتاده بود. و از اين جهت خيلي مشكل بود كه ولايت مذ كوررا به خوبي مستحكم نمايم. در باب خط سرحدی قرار داده شدکه خط مذکور را از چترال و گردنه بروغيل تا پيشاور کشيده مشخص نمايند و از آنجا هم تا کوه ملک سياه معين نمايند. به اين قسم که واخان و کافرستان واسمار وطايفه مومند لال پوره ، قدری از وزيرستان جزء مملکت من گرديد و من ادعای حقوق خود رادر باب استانسيه راه آهن چمن نو و چغايی وباقی وزيرستان وبلند خيل و کُرم و افريدی وباجور وسوات وبنير ودير و چپلاس و چترال ترک نمودم. هر دو طغرا قراردادنامه را در باب سرحداتی که معين شده بود، خودم و اجزاء سفارت مهر و امضاء نموديم و در قراردادنامه مذکور نيز ذکر شده بود: چون افغانستان به طور دوستی ادعای های خود را درباب بعضی از ولايات چنانکه قبلاً مذکور شده است قطع نمود. لهذا به عوض اين همراهی وجه اعانه که سالی ۱۲ لک روپيه دولت هندوستان تا به حال می پرداخت ، بعد از اين سالی ۱۸ لک روپيه خواهد داد.»(۷۷)
در معاهده ديورند ، مواد ذيل قيد شده است :
« از آن جا كه بعضي مسأله ها به نسبت سرحد افغانستان به طرف هندوستان بر پا شده اند و چنان كه هم جناب اميرصاحب وهم دولت عاليه هند خواهش انفصال اين را به طريق اتفاق دوستانه دارند و خواهش تقرر و تعيين حدود دايره تسلط واقتدارخود شان را دارند تا كه در آينده هيچ اختلاف راي و خيال در امر مزبور بين اين دو دولت هم عهد و هم پيمان و قوع نيابد، پس به وسيله اين نوشته معاهده حسب ذيل نموده شد :
۱-« حد شرقي و جنوبي مملكت جناب امير صاحب از واخان تا سرحد ايراني به درازاي خطی كه در نقشه كشيده شده و آن نقشه همراه عهد نامه ملحق است خواهد رفت .
۲-دولت عاليه هند در ملك هاي آن طرف اين خط که به جانب افغانستان واقع ميباشند هيچوقت مداخله و دست درازي نخواهند كرد و جناب امير صاحب نيز در ملك هايي كه بيرون اين خط به طرف هندوستان واقع ميباشند هيچوقت مداخله و دست درازي نخواهند نمود.
۳-پس دولت بهيه بريتانيه متعهد ميشوند كه جناب امير صاحب، اسمار و وادي بالاي آن را تا چنگ در قبضه خود بدارند و طرف ديگر جناب امير صاحب متعهد ميشوند كه او هيچوقت در سوات و باجور و چترال معه وادي ارنوي يا باشگل مداخلت و دست اندازي نخواهند كرد. دولت بهيه بريتانيه نيز متعهد ميشوند كه ملك برمل را چنانكه در نقشه مفصل كه به جناب امير صاحب از قبل داده شده نوشته شد به جناب امير صاحب واگذار نموده شود و جناب امير صاحب دست بردار از ادعاي خود به باقي ملت وزيري و داور ميباشد و نيز دستبردار از ادعاي خود به چاگي ميباشد.
۴-اين خط سرحدبندي بعد از اين به تفصيل نهاده و نشان كاري آن هر جاي ممكن و مطلوب باشد به توسط بريتش و افغاني كمشنران كرده خواهد شد و مراد و مقصد كمشنران مذكور اين خواهد بود، كه به اتفاق يكديگر بيك سرحد موافقت نمايند و آن سرحد حتي الامكان بعينه مطابق حد بنديی كه در نقشه كه همراه اين معاهده ملحق است بايد بشود. ليكن محليه حقوق موجوده دهات كه بقرب سرحدي ميباشند در مد نظر داشته شود.
۵-به نسبت مساله چمن جناب امير صاحب از اغراض خود بر چهاوني جديد انگريزي دستبردار ميباشند و حقوق خود را كه درآب سركي تلري به ذريعه خريد حاصل نموده اند به دولت بريتانيه تسليم مينمايند. بر اين حصه سرحد خط حدبندي به حسب ذيل كشيده خواهد شد: خط سرحد بندي از سركوه سلسله خواجه عمران نزديك پشا كوتل كه در حد ملك انگريزي ميباشد اين طور ميرود كه مرغه چمن و چشمه شيراوبه را افغانستان ميگذرد.چشمه شیر اوبه عدل مابین قلعه مرغه چمن نو وتهانه افغانی مشهور درانجا بنام لشکردند میگذرد. بعد از اين خط حد عدل مابين ريلوي ستيشن و كوهچه بميان بلاك ميرود وبطرف جنوب گشته شامل سلسله کوه خواجه عمران مشود وتهانه گواشه را در ملک انگریزی میگذارد و راه را بطرف شوراوک ازجانب مغرب وجنوب گواشه میرود بتعلق افغانستان ميگذرد. دولت بهيه بريتانيه هيچ مداخلت تا به فاصله نصف از راه مذبور نخواهند نمود.
۶-شرايط مذبوره اين عهد نامه را دولت عاليه هند و جناب امير صاحب افغانستان اين طورتصور ميكنند كه اين يك [سند]كامل و خاطرخواه فيصله جميع اصل اختلاف راي و خيال كه در بين ايشان به نسبت سرحد مذكور بوده اند، ميباشد. و هم دولت عاليه هند و هم جناب امير صاحب بر ذمه خود مي گيرند كه انفصال هر اختلافات فقرات جزيي به مثال آن نوع اختلافات كه بر آن در آينده افسرهاي مقرره جهت علامت نهي خط حد بندي غور و فكر خواهند نمود. به طريق دوستانه نموده خواهد شد تا كه براي آينده حتي الامكان جميع اسباب شك و شبهه و غلط فهمي مابين دو دولت برداشته و دور كرده شود .
۷-چون كه دولت عاليه هند از نيك نيتي جناب امير صاحب به نسبت دولت بهيه بريتانيا تشفي و اطمينان خاطر به طور كمال دارند و خواهش دارند كه افغانستان را در حالت خود مختاري و استقلال و قوت ببينند. لهذا دولت مومي اليه هيچ ايراد و اعتراض بر امير صاحب در باب خريدن و آوردن اسبا ب جنگ در ملك خود نخواهند كرد و خود دولت موصوف چيزي معاونت و امداد به عطيه اسباب جنگ خواهند نمود. علاوه بر اين جهت اظهار اعتراف خود شان نسبت به طريقه دوستانه كه جناب امير صاحب در اين گفتگو و معامله ظاهر ساخته اند. دولت عاليه هند قرارمي دهند كه بر آن وجه عطيه سالانه دوازده لك روپيه كه آلان به جناب ممدوح داده ميشود،شش لك روپيه سالانه مزيد نموده شود. المرقوم ۱۲ ماه نومبر۱۸۹۳مطابق ۲ جمادی الاول۱۳۱۱ هجری قمری."(۷۸)

پیامدسیاسی معاهده دیورند:
معاهده دیورند که بخشی از قلمروکشور را همراه با جمعیتی کثیراز جامعۀ پشتون از پیکرافغانستان جدا وبه هند برتانوی ملحق ساخت ، باعث تنفر عمیق مردم افغانستان از امیر وهمچنان انگلیسها شد. مردم قبایل تا خروج انگلیس از هندوستان به مبارزات خود برضد انگلیس دوام دادند وبه انگلیسها سرتسلیم فرود نیاوردند. مردم وزیرستان یعنی آنهائی که درجنگ سوم افغان وانگلیس کمر دشمن را شکسته بودند،همینکه از عقد قرارداد دیورند آگاه شدند، نامه ای به والی امیر در پکتیا نوشتند وتوسط نماینده خود به "وازه خواه" فرستادند. در نامه آمده بود که:" بعضی از هواخواهان دولت انگلیس گویند که حضرت والا(امیر)باستدعای دیورند که درکابل رفته بود، سرزمین "وانه" را به دولت انگلیس اعطا کرده است. اگرراست باشد مردم وزیری از اطاعت پذیری دولت مذکورابا دارند واز سردار امیدوارند که از صدق وکذب این امر آگاه کند تا فکری بکار خویش کرده و راهی که صواب باشد در پیش گیرند."(۷۹)
شکی نیست که بدعهدی و اطاعت نپذیری برخی ازقبایل جنوب شرق نسبت به امیرعبدالرحمن خان درشکل گیری خط دیورند بی تأثیر نبوده است .درنامهء ایکه امیربه جواب مطالبه مردم وزیرستان به والی پکتیا سردار گل محمدخان و نورمحمدخان واقعه نگارفرستاد چنین نوشت:" به مردم وزیری بگوئید که غیر از دوموضوع مرغه وبرمل دیگر مواضع مسکونه قوم وزیر ودورومسعود( یعنی تمام وزیرستان) متعلق بدولت انگلیس اند، زیرا که مردم و طوایف مذکوره از ۱۴ سال است که حضرت والا را رنجیده خاطر ساخته، هرچند به ایشان اظهار خوبی وهم دینی کرد، گوش به گفتار سعادت آثارش نداده وهر قدراندرز ونصیحت نمود نشنیدند، ناچار ملک ایشان را بدولت انگلیس واگذارشد. والاحضرت والا بدون از مردم برمل ومرغه وغیره که این طرف خط فاصل واقع اند، در اموردیگر مردم که آنسوی خط باشند مداخلت نمیکند."(۸۰)
با مواصلت این نامه بدست بزرگان وزیرستان، مبارزه با انگلیسها در سرلوحه مردم قبایل قرارگرفت وهر روز درد سر فراوانی برای انگلیسها ایجاد میگردید.حکومت هندبرتانوی که مقاومت مردم وقبایل وزیرستان راعلیه قرارداد دیورند مشاهده کرد،هئیتی به نزد امیر به کابل فرستاد وتقاضانمود که برای آرام ساختن مردم وزیرستان معاهده دیورند توضیح ونقشه حد بخشی چاپ و درتمام سرحدات منتشرگردد تا عموم مردم مکلفیت خود را دریابند.امیر چنین کرد و اعلاناتی در سرتاسر کشوربدین مضمون منتشر ساخت:" در وقتی که کمیشن دولت انگلیس درکابل آمده بودند ورئیس آن فارن سکرتردیورند بود،چنین قرارداده شد که خط فاصل از حدود درواز وشغنان و واخان طبق نقشه ۱۸۹۲میگذرد واز واخان در سرکافرستان وچترال رفته به صندک میرسد واز انجا به سرحدجبال کنر که بین کنر وباجور واقع اند و از آنجا به جبال مردم مومند که بین مومند وباجورافتاده میرود و به کوتل لوارگی وحدود آشگاسعلی میرسد وازآنجا به حدود سپیدکوه بالا شده ومردم افریدی را از مردم شینوارجدا میکند و بربلند ترین قله سپیدکوه نشان نصب میگردد.تا به سرحد جاجی وچمکنی وخوستی وباتوری ومیرود به سرحد خوست و داور و از انجا به سرحد مردم برمل و وزیری وغیره که برمل را به افغانستان میگذارد واز آنجامیرود به تروه وکاکرستان وجبال آن که دربین مردم سلیمان خیل وکاکرو وزیری تقسیم میشوند و از آنجا درچمن جدید تا حدود نوشکی میرود، و از نوشکی تا چاگی وکوه ملک سیاه، بواسطه گرمی تا زمستان آینده معطل است، زیرا کارکنان انگلیس تصمیم دارند که واخان وچترال وکافرستان وکنر وباجور ومومند را از هم جدا کنند. پس تمام طوایف واقوام سکنه مملکت دیانت ارتسام افغانستان بدانند که دراین امر زیاد وکم را جای گفت وشنیدی نیست. مگر اقوامی که دوطرف خط فاصل متوطن اند اینقدرحق دارند که درباب اراضی موروثی وجبال هیزم دار ومراتع علفزار مواشی خود مذاکره ومکالمه نمایند ومامورین این دولت آنرا تصفیه خواهند کرد. و در وقوع امر بزرگ خودم با دولت برتانیه گفت وشنید خواهم نمود و بعد از رفع منازعات وقناعت اقوام، نصب علایم سرحدی بعمل خواهد آمد. این بود حقیقت ابتدای کار تقسیم وتعیین در بین دولتین که خبرداده شد و دراین باب هرچه گفته ونوشته شده تغییر وتبدیلی واقع نخواهد شد. فقط." (۸۱)
کارحدبخشی، طبق معاهده دیورند- تقریباً دوسال در شرق ودرجنوب افغانستان طول کشید وبالاخره تمام شد و نقشه ها امضا گردید، البته با مشاجرات کم وزیادی که بین نمایندگان افغانی( سپهسالارغلام حیدرخان چرخی والی وقوماندان نظامی ولایت ننگرهار،سردار شیریندلخان والی پکتیا، سردارگل محمدخان حاکم ارگون ومحمدعمرخان نورزائی فراهی) ونمایندگان انگلیسی واقع میشد.
انگلیسها نامه هایی به مردم حلیم زائی، ترنگزائی، عیسی خیل، برهان خیل وپندعلی فرستاده گفتند که کوهستان مردم مومند متعلق به انگلیس گردیده است ومردم نباید به افغانستان ارتباط داشته باشند. حلیم زائیها به ملانجم الدین صاحب هده مراجعه کردند واو توسط سعید محمدخان، پسر ملاخیل وسلطان محمدخان به تبلیغات ضد انگلیسی مشغول وپیروانش به موعظه مصروف گردیدند. پس ملاها وروئسای آزادی خواه به اتفاق مردم قیام کرده وآتش جنگهای ضد انگلیسی را مشتعل ساختند. ملانجم الدین که در بین مردم مومند سرحد آزاد مرکز گرفته بود در سرتاسر سرحدات آزاد افغانستان جهاد علیه انگلیس را شعار میداد. دسته های مجاهدین متشکل در پشاور و دیره جات وغیره به حملات ضد انگلیسی پرداختند، تا جائی که حکومت انگلیس توسط پشاوریها به ملا نجم الدین غازی در تماس آمده و پیشنهاد کرد که اگر ملا از حملات دسته جات افغانی برضد انگلیس جلوگیری کند ومومندها را به اطاعت از حکومت انگلیس وادارد، تمام مالیات علاقه مومندها به وی داده خواهد شد. ملا نجم الدین پیشنهاد انگلیس را رد کرد وهنوز بیشتر افغانها را از یوسف زائی وسوات تا کاکرستان برضد انگلیس ها برانگیخت. همچنین سپهسالارچرخی در ننگرهار امر کرد که اگربازهیئت انگلیسی در نزد ملا نجم الدین آید، دستگیر گردند.
امیر عبدالرحمن خان که احساسات مردم را دید، مجدداً در صدد فعالیت برآمد. او توسط پول واسلحه وتبلیغ واعزام گماشته گان خود در سرحدات آزاد، به مردم محل کمک نمود و آتش مقاومت را دامن زد. علاوتاً او به نشر رسالات تبلیغی جهاد پرداخت وهم به مامورین موظف حد بخشی دستور العملی صادر ومواضع عمده را دقیقاً مشخص کرد ونام برد وتاکید کرد که انگلیس بیشتر از آن تجاوز نکند. امیر حد بندی حصه غربی خیبر را که طبق معاهده دیورند تعیین شده بود، مورد تردید قرارداد و پیشنهادات سپهسالارچرخی را که در جبهه شرق به مقابل دسایس انگلیس مقاومت میکرد پذیرفت وهم به تامین نورستان متوجه گردید. این حرکات امیرمجدداً مردمان سرحدات شرق کشور را متوجه امیر ساخت و نوشته های متعددی راجع به قبول اطاعت او ومقاومت در برابرانگلیس از مناطق متعدد سرحدات به نزد امیر رسید و بعدها رهبران بزرگ جهاد، ملانجم الدین صاحب هده وملاپیونده وزیری وغیره به عناوین مختلفی بکابل آمدند واغلب با هدایات وکمک هایی برگشتند وسالها علم جهاد را برافراشته نگهداشتند. از دیگر طرف امیر به ذخیره کردن اسلحه ومهمات جنگی و حتی نعل اسپ وکلچه های خشکیده پرداخت.(۸۲)
درسال ۱۸۹۷نمایندگان مردم بونیربه کابل آمده بدولت افغانستان اظهار اطاعت وبه غرض طردانگلیسها استمداد نظامی کردند. البته معاهده دیورند دستان امیر را بسته بود ولی در باطن فعالیت او دوام داشت و منجمله ملا نجم الدین صاحب هده که درکابل آمده بود به عنوان فراراز کابل در علاقه سوات فرستاده شد و درآنجا فعالیت ضدانگلیسی تشدید گردید.
همچنین مردم کرم، باجور، تیرا، وزیری، مسعود وغیره عرایضی بکابل فرستاده اظهارانقیاد واستمداد برای خلاصی از استیلای انگلیسها نمودند، و ملا پیونده مکتوبی عنوانی خلیفه نورمحمد واقعه نگارامیر درپکتیا فرستاد واوآن را به امیرفرستاد که درآن نوشته شده بود:" قوم مسعود وبعضی از دیگرمردم وزیری در تحت امر من درآمده اند وبرهرده خانوار یک مرد مسلح گذاشته امر مواجب دادن کرده ام وچون مطیع فرنگ نیستم آرزومندم که محض رضای خدا وپیغمبر با من مشورتی کنید که از شرکافر خلاص شویم، زیرا که اختیار در دست شماست وگرچنانچه امیرصاحب والا مناقب مارا در نزد خود بخواهد و یا بر ما سفارشی بکند، حکمش بالرأس والعین قبول است بشرط آنکه از زیرحکم انگلیس خلاص شویم."(۸۳)
امیر به خط خود در جواب او نوشت که : "ملا پیونده درحفظ الهی باشد، خطی که برای خلیفه نورمحمدخان ارسال کرده بودید واو آنرا نزد من روان کرده از همه احوال خود که نوشته اید ، دانستم وحالا برای شما مینویسم که در ۱۵ سال هرچند سعی کردم وکوشیدم که مردم وزیری ومسعودی احکام خدا وروسول را قبول کنند، از غرض جویئی ملایان وملکان که مردم را فریب دادند ومیدهند، گفتار مراگوش نداده اموردین ودنیای ایشان را خراب کردند. اکنون جای آن نمانده است که شما باز خط به آدم من بنویسید. خود شما هرچه خیر خود را میدانید خود بکنید، اگر سخن گفتن است درهمان ۱۵ سال پیش گفته شد، حالا سخن گفتن فضولیست.خود میدانید وکارخود ، خداخیر برای شما پیش آرد."(۸۴)
ملاپیونده باردیگر مکتوبی به خلیفه نورمحمد فرستاد ونوشت: " هفت هزار نفراز هفتادهزار خانوار که هرده خانوار یکنفر نوکرگرفته اند، باهم متفق وهمداستان گردیده بقرآن مجید تشدید عهد نموده اند که اگر همه ما را حضور والا بخواهد حاضرکابل میشویم والا روبه غزا می نهیم."
امیر جواب این مکتوب را نداد، ولی ملاپیونده با دوهزار مرد مسلح با وجود ممانعت سردار گل محمدخان وامتناع امیر از آمدن شان ، به کابل آمد وبا امیر دیدار نمود. درخفا هرچه گفته شد، مستور ماند ولی امیرگفت:"هرکه از قوم وزیری ومسعودی وکانیکورمی وبریچی وبلوچی واچکزائی وغیره که مواطن ایشان پس از تعیین حدود خاک افغانستان تجزیه وضمیمه خاک مقبوضه انگلیس شده اند، زیستن را در وطن خود دشوار دیده بخواهش ومیل خاطر خویش مهاجرت اختیار کند، به اندازه کفایت خانواده اش درافغانستان از اراضی خالصه دولت به او عنایت میشود که درآن فلاحت کرده بسر برد."(۸۵) ازآن ببعد ملا پیونده وهمراهانش مرخص شدند.
امير حبيب‌الله خان پسر وجانشین امیرعبدارحمن خان در۱۲ مارچ ۱۹۰۵م با سر«لوییس دين» معاهده «ديورند» را قرار ذيل تأييد و به رسميت شناخت: «اعليحضرت پادشاه (امیر حبیب الله) بدين وسيله توافق مي‌نمايد كه در امور مهم اساسي و فرعي مندرج معاهده (ديورند) در ارتباط به امور داخلي و خارجي و ساير تفاهماتي كه اعليحضرت پدر مرحومم با حكومت اعلي بريتانيا منعقد نموده، مطابق آن عمل كرد، من هم مطابق همان موافقتنامه و معاهده، (ديورند) عمل نموده‌ام، عمل مي‌نمايم و عمل خواهم كردو من در هيچ معاهده و پیماني آن‌ها را نقض نمي‌نمايم.»(۸۶)
درمعاهده صلح راولپندي (۸ اگست ۱۹۱۹ م =۱۲۹۸شمسی)، به رياست والي علي احمد خان با سر «هملتن گرانت» كه مبنای استقلال سیاسی افغانستان گردید، در مادة پنجم آن آمده است: «دولت افغانستان، سرحد بين هندوستان و افغانستان را همان طوري كه امير مرحوم (حبيب‌الله خان) قبول نموده بودند، قبول مي‌نماید و نيز متعهد مي‌شوند که قسمت تجديد نشده سرحد مغرب خيبر، در جايي كه حمله آوري از جانب افغان‌ستان در اين زمان (جنگ سوم) واقع شده به زودي تحديد شود...»(۸۷)
درمعاهده۱۴ ماده ‌اي كه مرحوم محمود طرزي، وزیر خارجه افغانستان با سر «هنري دابس» به تاریخ ۲۲نوامبر۱۹۲۱ در كابل امضا نمود، در ماده اول آن تمامي حقوق و استقلال داخلي و خارجي يكديگر را تصديق نموده، در ماده دوم اين معاهده قید شده است: «دولتين عاقدين بالمقابل، سرحد هند و افغانستان را به طوري كه در ماده پنجم عهدنامه راولپندي (۸ اگست ۱۹۱۹ =۱۱ذیقعده ۱۳۳۷هجری) انعقاد يافته است، قبول كرده بود و قبول مي‌نمايد و نيز حدی را که بطرف مغرب خيبر کمیسیون دولت بهیه برتانیه در ماه اگست وسپتمبر۱۹۱۹ بموجب ماده مذکور مقرر کرده بود ودر نقشة که باین عهدنامه ملحق میباشد به خط زنجيره ‌ سياه نشان داده شده است، قبول مي‌نمايد...»(۸۸)
بدین سان براي نخستين بار پادشاه مستقل افغانستان، سرحد ديورند را منحيث سرحد رسمی ميان هند برتانوي و افغانستان به رسميت شناخت.

تلاش انگلیس برای ایجاد نظم در مناطق قبایل آزاد:
پس از امضای قرارداد ۱۸۹۳دیورندبا امیر عبدالرحمن خان، پنج منطقه قبایلی بطور مستقیم در زیر سلطه حکومت هندبرتانوی قرار گرفت.اما قبایل آزاد بر خلاف این تصور انگلیس که مردمان آنسوی خط دیورند دیگرباعث درد سر حکومت هند برتانوی نخواهند گردید،دست به اسلحه بردند ودر مناطق مختلف قبایل جنگ های سختی با عمال انگلیسی کردند ، مانند:جنگ چترال، جنگ باجور ،جنگ ملاکند ،جنگ وزیری وجنگ افریدی تماماً بعد از معاهده دیورند رخ دادند وخسارت جانی ومالی فراوان به حکومت هند برتانوی وارد نمودند.(۸۹). سرانجام حکومت هندبرتانوی یک تشکیل رسمی بنام" Frontier Crimes Regulations "(=(FCR) و یا مقررۀ جرایم سرحدی را برای قبایل سرحدی نافذ ساخت.
در آغاز سده بیستم قانون نامه مذکور سر انجام حیثت قانونی را در تحت اوامروایسرا(نایب السلطنه) لارد کرزن در ۱۹۰۱ بخودگرفت که تا هنوزبه عنوان قانون رسمی در مناطق قبایل آزاد اجرا می شود.اما قبایل آزاد دست ازشورش علیه انگلیس نگرفتند وبارها برپوسته های انتظامی انگلیس حمله ورمیشدند وسلاح ومهمات عساکردشمن را اغتنام میکردند.گاهی این حملات توسط یک قبیله وگاهی از سوی چندین قبیله بظهور می پیوست ومشکلات فراوانی برای انگلیسها فراهم میکردند.قبایل ازاد در جنبش استرداداستقلال افغانستان از گذرگاه خيبر تا بلوچستان در طرد مسلحانه استعمار بريتانوی نقش عظيمی ايفا نمودند، دنبالۀ مبارزات مردم وزیرستان بحدی نگران کننده بود که حکومت برتانوی هند در اواخر ۱۹۳۰ پنجاه هزار سرباز بیشتر نسبت به سایرمناطق هندوستان در منطقه وزیرستان بمنظور تحکیم قدرت خود جا بجاکرد.این درحالی بود که با پیشکش کردن پول هزاران اجنت را از میان مردم قبایل بخدمت میگرفت تا در فروکش نمودن قیامها وایجاد شگاف در میان قبایل نقش بازی کنند.
پس ازایجاد پاکستان در۱۹۴۷ قبایل آزاد دارای هفت ایجنسی یا واحد اداری شد که از شمال تا جنوب شامل ایجنسی های باجور، مومند،خیبر، اورکزی، کُرم، وزیرستان شمالی و جنوبی می شوند. چند ایجنسی دیگر متصل به آن نواحی پُر نفوس پشاور، کوهات، دیره اسمعیل خان، بنو و تنک نیز شامل تشکیلات قبایلی می شود.
قدرت واقعی در مناطق قبایلی بدست نماینده سیاسی یا politicalagent است. وی در مجموع وظایف قانون گذاری ، تطبیق قانون و مدیریت اقتصادی را به عهده دارد. هر چند وی بالاترین مقام ملکی را در دست دارد، ولی نماینده سیاسی در واقع هم نقش قاضی را بازی می کند و هم وظیفه هیئت منصفه، رئیس سیاسی،باز رسان زندان، مجری قانون ناحیوی و هم سارنوالی را در دست دارد. افزون بر آن وی مسئولیت جمع آوری مالیات را بدون شفافیت و حساب دهی به عهده دارد. و در همین سلسله نماینده سیاسی امور تمام انکشاف و خدمات اجتماعی را بدوش دارد. نماینده سیاسی امور جنایی را مطابق به« مقرره جرایم سرحدی»( FCR)به پیش می برد. بیش از یک قرن سپری می شود که مقرره جرایم سرحدی بمثابه شلاق برای کنترول قبایل آزاد استفا ده می شود. با استفاده ازین مقرره نماینده سیاسی می تواند یک قبیله را« خصم» گفته محاصره کند و یا می تواند تمام قبیله را به ارتکاب جرم جریمه کند. وی حتا می تواند تخریب منازل اعضای یک قبیله را به عنوان مجازات بخاطر سر پیچی از تقاضا های نماینده سیاسی دستور دهد.
بد ترین مجازات زمانی صورت می گیرد که به جرم یک فرد در قبیله تمام اعضای قبیله بی آنکه در آن جرم تقصیر داشته باشند، مجازات می شوند. قانون برای نماینده سیاسی چنان صلاحیت داده که می تواند کسی را به زندان طولانی محکوم کند بی آنکه شخص متهم حق استیناف را در دادگاه عالی داشته باشد. نماینده سیاسی هم چنان می تواند یک قضیه اجتماعی و یا جرمی را به جرگه ویژه بفرستد. در جریان بحرانات ۲۰۰۳- ۲۰۰۶ در وزیرستان نماینده سیاسی همچو مسائلی را به جرگه های قبایلی رجعت داد.
اداره محلی قبایل آزاد همچنان می تواند سیاست محلی را در انحصار خود گرفته با بهره از سیستم« ملکی» و یا«لو نگی»، رهبر قبیله را انتساب نماید. اداره محلی می تواند در بدل جلب حمایت قبایل معمولاً با دادن مدد معاش و یا انگیزه های اقتصادی به سران« دست چین قبایل »، نفوذ سیاسی خود را در میان قبایل تحکیم ببخشد.
رهبران سیاسی اداره قبایلی میلیون ها دالر را بگونه سری بخاطر خریدن وفاداری قبایل به مصرف می رساند که منجر به فساد گسترده اداری در محلات می شود.
بریتانوی ها و همچنان حالا جانشینان پاکستانی آن همواره عامل فساد گسترده در ادارات محلی را در سنت ها و عنعنات قبایل عنوان می کنند، ولی این ادعا ها با عادات و رسوم قبایل پشتون که طرفدار تساوی میان انسانها اند، در تضاد قرار دارند. مقرره محلی با قانون اساسی پاکستان که از حقوق اساسی شهروندانش و احترام به حقوق بشر جهانی حمایت می کند، نیز در تضاد است. لایحه اداری مناطق قبایلی اعضای قبایل را از شرکت در فعالیت های سیاسی و اقتصادی محروم می نماید. تمام احزاب سیاسی ، سازمانهای کمک رسانی، سازمانهای جامعه مدنی از کار در مناطق قبایلی منع شده اند. این در حالیست که برای سازمانهای افراطی اسلامی دست باز برای تبلیغات داده شده است. این ملا های افراطی بر اساس قانون عدم مشارکت احزاب سیاسی غیر مذهبی، انتخابات را بردند( کمیته حقوق بشر پاکستان۲۰۰۵).(۹۰)
خلاصه کنیم:
اگر بحث راخلاصه کنیم میتوان گفت که انگليس ها دوبار در قرن ١٩ بر افغانستان تجاوز کردند ، و هربار زمانى اقدام به اين تجاوز کردند که نمايندگان روس ها وارد کابل ميشدند و با وعده هاى ميان تهى دولت متبوع خود ، خود را دوست افغانستان وانمود ميکردند و امراى افغانستان را از دوستى و نزديکى با انگليس برحذر ميداشتند.
بار اول ، پس از آنکه سفير روس ، ويتکوويچ به کابل رسيد (١٨٣٨) و وعده هاى دولت خود را مبنى بر کمک به امير دوست محمدخان براى استرداد پشاور از چنگ سيکها ابراز داشت . انگليس ها شديداّ عکس العمل نشان دادند و سفير خود برنس را فوراّ از کابل فرا خواندند و با امضاى معاهده اتحاد مثلث در ١٨٣٨، خود را براى لشکر کشى وتجاوز برافغانستان آماده ساختند ودر بهار سال بعد آنرا عملى ساختند (اپريل ١٨٣٩).
بار دوم ، هنگامى که ديدند امير شيرعليخان در کنفرانس پشاور حاضر نيست نمايندگان دايمى انگليس را در افغانستان ( از جمله در شهرهاى قندهار و کابل و هرات) بپذيرد و بر علاوه به ورود هيئت انگليسى تحت رياست چمبر لين به کابل موافقت ندارد، و بر عکس به سفير و هيئت روسى تحت رياست ژنرال «استوليتوف» اجازه داده است تا به کابل بيايد و با امير به مذاکره بنشيند (جولاى ١٨٧٨)، سخت بر آشفتند و براى دومين بار کمر به تهاجم و تجاوز بستند(نومبر ١٨۷۸). با آنکه در هردو تجاوز خود انگليس سرانجام بر اثر مقاومت مردم افغانستان بر ضد تجاوز و سلطه بيگانگان مجبور به ترک اين کشور شدند، اما در هردو مرتبه ترک خود ، دست خالى از افغانستان بر نگشتند.
در مرتبه اول، تمام سرزمين هاى افغانستان را که شاه شجاع قبل از رسيدن به تخت شاهى کابل بموجب معاهده اتحاد مثلث در ١٨٣٨ به سيک ها واگذار شده بود، مانند کشمير، پشاور و علاقه جات آن ، بشمول ملتان و ديره جات و غيره براى دايم از افغانستان جدا و در تصرف انگليس باقى ماند. و در مرتبه دوم، بر اثر معاهده گندمک در مى ١٨٧٩ با امير محمديعقوب خان ، سر زمين هاى سيبى ، پشين ، کرم ، سوات ، باجور، چترال ، باشگل ، وزيرستان ، دارو و چاگى ، بشمول کويته و چمن در دست انگليس باقى ماند و در قرار داد نوامبر ١٨٩٣ با امير عبدالرحمن خان برآن جدائى مهر قانونى زده شد.
علاوه براين انگليس ها ، پس از هردو تجاوز خود ، بر سياست خارجى افغانستان تسلط خود را حفظ کردند و در تمام معاهدات خود با افغانستان اين مطلب را تکرار کردند که امير افغانستان حق ندارد با دولت ديگرى بغير از انگلستان داخل روابط سياسى گردد و هرچه انجام مى دهد، مى بايستى با مشوره انگليس ها صورت گيرد و دوست و دشمن انگليس را دوست و دشمن خود بشمارد. از اين است که افغانستان تا روى کار آمدن اعليحضرت شاه امان اﷲ ، فاقد استقلال سياسى و خارجى بود و جنگ سوم افغانها با انگليس بخاطر استرداد استقلال سياسى عام و تام صورت گرفت که به پيروزى انجاميد. خلاصه افغانستان پس از يک رقابت طولانى صد ساله ميان دول بزرگ استعمارى قرن ١٩، يعنى روسيه و انگليس، بحيث يک کشور حايل در ميان متصرفات انگليس در جنوب و مستلکات روس در شمال در اواخر قرن ١٩ واوایل قرن بیستم تحديد شد. واگر دقیقترگفته شود در سال ۱۹۰۷ با عقد پیمان میان روسیه و انگلیس، بازی بزرگ نیز در واقع بگونه ای رسمی به پایان رسید.بازیگران بزرگ کشور فارس را میان حوزه نفوذ خود تقسیم نمودند روسها افغانستان را به ساحه نفوذ بریتانیا واگذار نمودند، ولی شرط گذاشتند که نباید بریتانیا این کشور را اشغال وحتی هیچ بخشی از خاک آنرا رابخود ملحق و یا در امور داخلی آن مداخله نماید. امیر حبیب الله به پیمان مذکور اعتراض نمود، ولی به اعتراض امیر کسی اعتنایی نکرد.(۹۱) پس جغرافیای سیاسی موجود افغانستان نتیجه چانه زنیهای وکش مکش های یک صد ساله دوقدرت رقیب یعنی انگلیس وروسیه است که اینک در آغاز قرن بیست ویکم باردیگربه میدان رقابت قدرتهای بزرگ منطقه و جهان قرارگرفته ومیراث خوران استعماریعنی امریکا وپاکستان از جنوب وهند ازشرق وازبکستان ازشمال و ایران از غرب هرکدام بسهم خود از طریق بی ثبات سازی آن برای کسب امتیاز بیشتر تلاش میورزند وحتی بعضی از این کشورها خواب تجزیه آن را می بینند.
باقیدارد

 



                                                                                                    

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول