© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بهانه

 

 

ای عزیز من افغان!

تو ای برادر من !
ای عزیز خوا هر من !
تو ای عزیز من افغان،
بیا ز یاد بریم آن تضاد قو می
خویش.
که سال ها ست
میان من و تو
دیوار است.
اگر تو باورت این ست
که ما افغانیم.
اگر تو باورت اینست
که ما همو طنیم.
بیا برای خدا،
زین تضا د رو گردان.
بیا که دست محبت
به همدیگر بدهیم،
که ما و تو همگی،
زاده یک وطنیم.
دیار ما یکی و
زادگاه ما یکی ست.
چرا میان من و تو
تفاوتی باشد؟
اگر تو ازبک وتا جیک ویا
منم هزاره و پشتو ن،
چه فرق است میان
من و تو!!
ای انسا ن!
چه سال هاست!
که مارا به نام این و آن،
به خاک و خون کشیدند.
و خود بسان همان
کرگسان خون آشام،
ز خون، پوست و تن ما،
به عیش بنشستند.
تو ای برادر من!
ای عزیزخوا هر من!
بیا زیاد بریم،
آن تضاد قو می خویش.
بیا که یک نفس و
یکصدا ویک آ رمان،
برای نجا ت وطن،
از ستیزه ی قومی،
ز ظلم و خانه بر اندازی ها،
به پا برخیزیم.
که این وطن،
بود افغانستان و ما افغانیم،
بریم به اصل خود کان جا
فقط دو انسانیم !


 ملبورن
2007


 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول