© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آصف بره کی

 

 

 

                                      "امانت رسید..." و خود استاد نسیم رفت

مگرآیا بود ونبود استادان هنرموسیقی مثل همین تازه مرگ ها نسیم طبله نواز، شاه ولی ولی (ترانه ساز) آهنگساز، وهمه ی آنانی که بامرگ طبیعی یادراثرحوادث به ابدیت پیوسته اند ودگردرمیان مانیستند برای ماچه اهمیتی دارد؟ هیچ، مگر فقط زمانی که می میرند؟
آری، هرزمان یک هنرمند مرد ویا کشته شد، برای ماتازه زنده میشود وشخصیت پیدامیکند. درست آنزمان است که سیمای این هنرمند متوفی ویا مقتول در ذهن وروان ما مثل فرشته شکل میگیرد وما درزادروز وسالمرگش اشک میریزیم، مقاله ها می نویسیم ودرمجالس ومحافل به سخنرانیهای احساساتی وآتشینی می پردازیم. وچه دریغ ودردکه ازچندسال بدینسومرگ برخی هنرمندان به یک وسیله تصفیه حسابهای سیاسی نیزمیدل گردیده وباکاربرد نام آنهابرای تخریب مخالفان سیاسی ویاهم به سود همنوایان سیاسی خود ازآنها استفاده میکنیم.
چقدر ناسپاس وقدرناشناسم. بیدلیل نیست که خانم "هیرومی سکاتا" موسیقی شناس امریکایی (نه بحیث اولین وشاید هم نه بحیث آخرین کس) دربخشی ازکتابش زیرنام "موسیقی درحافظه Music In The Mind" نوشته، ...برخوردسراسرجهان اسلامی وبخصوص افغانستان با هنرمندان موسیقی دوگانه است. مردم ازیکسو ازموسیقی لذت میبرند وازسوی دیگرهنرمند را...بدیده حقارت می نگرند ...".
فقط چند روزپیش بود که ازمرگ استاد نسیم طبله نواز ومرگ شاه ولی ولی "ترانه ساز" آگاه شدم. باری دوسال پیش با "ترانه ساز" تیلفونی صحبت کرده بودم که هنوزنیویارک بود وازناراحتی صحی که تنش رامی آزرد، یادآوری کرد وقراری بامن گذاشته بود که "انشا اله" هرزمانی دوباره نیویارک برگردد، باهم می نشینیم وپیرامون پاره ی مسایلی که آنروزها بااش تیلفونی مطرح کرده بودم، صحبت میکنیم. ومن خیلی خوشبینانه چشم براه چنین فرصت بودم. درست تاهمین چند روزپیش هم امیدآن داشتم که سرانجام یکروزباترانه سازمی بینم وازحال واحوال بهترین آهنگهای زمان خودش که برای چندین آوازخوان بلندآوازه ازجمله احمدولی واستاد مهوش ساخته بپرسم، بخصوص ازآن آهنگ" اوبچه باتونرقصم ..." استاد مهوش که نیمه های سال 1970سروده، ولی حسرتا که دیگراین فرصت دست نخواهدداد.
وحال برگردیم برمرگ استاد نسیم طبله نواز، مگرآیا صادقانه نیست بگویم چه سود ازاین غمنامه نویسی های پس ازمرگ، بویژه برمرگ هنرمندانی مثل نسیم که سخترین روزهای جنگ، بحران ومشقت های درون افغانستان را ازسرگذشتانده وتعداد دگری که هنوزازسرمیگذرانند. وبادریغ که حتی پس ازاستقرارنظام نو2002هم با سرازیرشدن ملیاردها دالربنام بازسازی افغانستان ازجمله احیا وبازسازی فرهنگ وهنرافغانستان کوچکترین خدمتی به این هنرمندان نیازمند صورت نگرفت.
اینک بااستفاده ازهمین رویداد ناشاد یعنی دریادی ازنبود استاد نسیم طبله نوازباید اززنده گی مشقتبار وتن بیمارهنرمندان دیگری که شخصا باایشان دیده ام یاد آوری کنم مثل آوازخوان نامدارطلامحمد باآهنگ مشهور (...برگدرته زمه په انتظارولاره یمه...)، ظاهرقیامی اکوردیون نواز، ماشینی سرنده نواز، جمعه خان غیچک نواز(همه ازکابل)، استاد بها الدین تنبورنواز، رحیم تخاری (ازمزارشریف)، استاد اکه حیدردنبوره نواز وبرادران (ازولایت سمنگان) وده هاهنرمند دیگری که نامهایشان بیادم نمانده ولی شماخواننده گان عزیزدرالبوم عکسها ضم این نوشته (که بنده ازسفرافغانستان سال 2005 شخصاتهیه کرده ام) باچهره های برخی ازآنهابرخواهیدخورد. این هنرمندان به کمک ویاری مقامات دولتی ونهادهای خدمات فرهنگی وهنری افغانستان وهمه عناصرفرهنگ وهنردوست افغاتستان نیاز دارند.
هریک ازاین هنرمندان جای ومقام شایسته وفاخری درتاریخ چند دهه ی اخیرهنرموسیقی افغانستان داشته ودارند. بنا جای آن دارد که نه تنها ازآنها قدردانی شود، بل به آنهایی که درگیرمشکل مالی هستند، کمک حدقل مالی صورت بگیرد وآنهایی که درگیربیماری علاج پذیرند، به معالجه شان پرداخته شود.
بدینوسیله ازهمه آگاهان وروشنفکران آرزو دارم تادرکنارسایرمسایل دست اول افغانستان به وضع مشقتبار هنرمندان موسیقی نیزتوجه مبذول بدارند. غیرآن نوشتن مقالات ومرثیه ها مثل وزش بادهای موسمی آمد ورفتی خواهند داشت همیشگی.
آنانی که "غم غریبی وغربت" این هنرمندان راپیش ازمرگ شان احساس کرده اند، درواقع همین ها بارغم نبود این هنرمندان رانیزبیشترازپیش احساس میکنند. ازاینروباید به همه ی آنانی که هنرمندان رادرزمان حیات ودرحال بیماری وپریشان حالی وبی بضاعنی درشرائط دشوارزنده گی افغانستان با ارسال یک مقدارپول یابه نحوی دگری باد وقدردانی کرده اند، اظهارتسلیت می کنم.
آری، دوسال پیش دریکی از روزهای داغ کابل برابر(اول جوزای 1384هجری شمسی) با استادنسیم طبله نوازدریکی ازپیاده خانه های عمارت قدیم رادیوکابل واقع پل باغ عمومی کنج جنوبغربی آن عمارت بنام اتاق تمرین، برخوردم. استادنسیم دگرآن چهره شاد وسرحال نبود که اورا همیش هنگام اجرای طبله باهنرمندان آنزمان درپرده های تلویزیون دیده بودیم. استاد نسیم جسما خیلی ضعیف وپریشان حال به نظرمیرسید. اوبسیارآرام و بشهادت همکاران مثل همیش خیلی صمیمانه ومودبانه حرف میزد.
آنروزاستاد نسیم تنها نبود بل برادراش توریالی که دست رسای درنواختن طبله دارد وازاندوخته های استاد نسیم فیض برده، نیزحضور داشت وما دقایقی کاملاشخصی وآزاد صحبت کردیم. یادم هست، آنروزکه استاد نسیم را تصادفی دیده بودم ولی اوباعلاقه بمن وعده سپرده بود روزدیگری برای اجرای مصاحبه بنشیند. دوسه باردیگری که بدان عمارت سرزدم، دیگربااستاد نسیم برنخوردم. تنها چیزی که استادنسیم در روزدیداربرایم گفته بود، اینبود که جوانی بنام "تمیم" که زمانی به شاگردی اش زانوزده بود وازوی نواختن طبله فراگرفته بود، یک مقدارپول ازامریکا برایش ارسال کرده بود. استاد نسیم ازمن خواهش کرده بود تا ازرسیدن پول به تمیم جان اطمینان دهم، چنان که متن شفاهی این پیام بزبان خود استاد نسیم بدین شرح بود:
"...تشکر...امانت رسید، سی دی بسیارخوب بود". وحال تنها چیزی که من میتوانم به تمیم جان بگویم، اینست:
"...تمیم جان خدا پشت وپناهت، جوان قدرشناس وهنردوست بوده وهستی ...امانت به استاد نسیم رسیده ولی خودش رفته وبه ابدیت پیوسته، برایت تسلیت عرض میکنم".
روحش شاد باد

 

 

        

 

 

 

       

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول