© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قادر رحیمی

 

                                                          تشخیص

دوستی داشتم که همیشه میگفت: قبل از رفتن به داکتر، کفشهای تانرا امتحان کنید که تنگ نباشد ، ولی ما از گفته اش چیزی نمی فهمیدیم ، تا اینکه یکروز قضیه را چنین تعریف کرد.

روزی از جاده میگذشتم که دیدم دکانداری همه بوتهای دکانش را لیلام کرده و به قیمت ارزان می فروشد. تا آنروز چنین قیمت پایین را برای یکجوره بوت نشنیده بودم . یکجوره بوت را انتخاب کردم اما وقتی آنرا به پای کردم کمی تنگ بود. هرچند پالیدم بوت فراختری ازان نیافتم . میخواستم بوت هارا بگذارم و بروم ولی باز وقتی به قیمت آن ها فکر کردم نتوانستم منصرف شوم. یک جوره بوت چرمی به آن قیمت واقعآ مثل مفت بود.

بوتها را به زور به پایم کردم ، انگشت کلان پایم را می فشرد. دو دل شدم که قیمت بوتها را بپردازم یا انها را پس مسترد کنم. به همین فکر بودم که تشویق های فروشنده تصمیم را نهایی ساخت. فروشنده میگفت که بوتها پس از چند روز پوشیدن فراخ می گردند. او پای خودش را نشان داد که بوتها یک نمره از پایش فراختر بود و گفت ، این بوتها در اول یک نمره کوچکتر بود.

بوتها را خریدم و از فردای آن پوشیدم . از اولین ساعتی که بوتها را پوشیدم شصت پایم فشرده شد و کمی درد گرفت ، مگر منتظر بودم که بوتهایم فراختر شود. کم کم شصت پایم با تنگی بوت عادت کرد و آهسته آهسته زانوی چپم درد پیدا کرد . درد زانویم آهسته آهسته افزایش یافت تا جایی که به مشکل را رفته میتوانستم. درد تا جایی پیشرفت که یک چوب را بجای عصا به دست گرفتم و به کمک آن راه رفتم .

درد مرا مجبور ساخت به داکتر مراجعه کنم. داکتر آدم خوبی بود و مرا بامهربانی تمام معاینه کرد. از فرق سر تا ناخن پایم را از نظر گذشتاند و بعد مرا به لابراتوار رهنمایی کرد. عکس سر ُ، عکس سینه ، عکس پا و عکس کمر مرا نیز گرفتند . چند روز طول کشید تا همه معاینات تکمیل شد. بعد داکتر نتیجه را اعلام کرد و درد زانویم را ناشی از غده بواسیر دانست.

بلاخره فیصله این شد که روی غده بواسیر بنده ، عملیات کوچکی انجام شود. نمیدانم چند ساعت داکتر مصروف کار روی غده بواسیر بود نا عمل انجام شد. چند هفته یی بداخل بستر بندی شدم. مرا از شفاخانه کشیدند و در خانه استراحت بودم . درین مدت که در بستر بودم از درد پا شکایتی نداشتم و فکر کردم تداوی های داکتر موثر شده است. همینکه از بستر خلاص شدم و به زندگی عادی ام شروع کردم همان آش و همان کاسه ، دردهای قبلی باز دوباره شروع کرد به نیش زدن.

به داکتر دیگری مراجعه کردم. او نتایج معاینات داکتر قبلی را قبول نکرد و از نو تما م معاینات را انجام داد . بلاخره معلوم شد که بواسیر هیچ مشکلی نداشته و داکتر جدید مشکل را به مجرای مقعدم تشخیص داد که باید عمل شود. چند روز بعد باز روی میز عملیا ت داکتر بیهوش بودم و داکتر هم طول و عرض مقعدم را کاوش میکرد. چند هفته باز پلستر شده و در بستر بودم اما همینکه باز به کار روزانه شروع کردم ، درد باز به سراغم امد و درد از نوک اگشت پا تا زانویم شروع شد.

به سراغ داکتر سومی رفتم چون یقین داشتم دو داکتر قبلی اشتباه کرده بودند . همانطور هم شد ، داکتر سومی پس از تکمیل معاینات ، تداوی دو داکتر قبلی را کاملآ بی اساس خواند و گفت باید خوش باشم که از نتیجه عملیات ها قبلی جان به سلامت بردم . داکتر آخری درد پایم را از اعصاب سرم دانست و تجویز کرد که علاوه بر هشت نوع دوا که همه روزه آنرا میخوردم ، باید خود را به سر آویزان میکردم خون از تمام بدن به سر برسد و حجرات اعصاب که به کم خونی مواجه اند سیراب شوند. واقعآ این کار مشکلی بود و چندین بار سبب استفراق و دلبدی شد اما چه چاره داشتم تحمل درد پا هم آسان نبود.

پس از چند دوره گرفتن دوای اعصاب و اجرای حرکات جمناستیک باز هم این درد از من دست وردار نشد. نهایتآ به تعویض نویس مراجعه کردم وفکر کردم شاید این درد ها از اثرات است. تعویض و دعا نیز موثر واقع نشد.
ازینکه از تمام رخصتی های قانونی و غیر قانونی خود استقاده کرده بودم مجبور شدم با آنکه پایم درد میکرد به اداره بروم . یک روز که همسایه ، کالا شویی کرده و همه ابها رابه کوچه ریخته بود در گل ولای کوچه پایم لغزید و کفشهایم پاره شد و انگشت کلان پایم از کفش برآمد. تداوی دوامدار، برایم چیزی نگذاشته بود که کفش نوی بخرم ، مجبور شدم همان کفشهای پاره را بپوشم . چند روز بعد متوجه شدم که درد هایم تقلیل یافت و نهایتآ معلوم شد که کفش تنگ ، پایم را میفشرده و درد از همان تاثیر بود و از روزی که کفشهایم پاره شد دیکر تا امروز هیچ مشکلی ندارم.

اسد 1385
 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول