© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
کاندیدای اکادمیسین سیستانی


                                           افغانستان مرکزثقل بازی بزرگ
                                          علت اصلی بحران جاری چیست ؟
                                               (یک بررسی تاریخی )


                                                      (قسمت اول)

مدخل:
کمابیش یکصد سال ، کشورهای قدرتمند اروپائی رقیب ، یعنی بریتانیا وروسیه تزاری، با اعزام افسران وکارمندان جوان ومسلط برزبانهای منطقه به کشورهای ایران، افغانستان وخان نشین های آسیای میانه در لباس روحانی، طبیب،فروشندگان اسپ ونمایندگان تجارتی به شهرها ودربارهای حکمرانان این کشورها، باجمع آوری اطلاعات از هرقبیل و تهیه نقشه های جنگی وحمله نظامی ، نبرد مخفی علیه یکدیگررا در دره ها ووادی های خاموش و دربارهای پرتوطئه از رقابت های خان خانی درآسیای میانه به پیش می بردند. آنانیکه درگیر این نبرد مخفی درآن دور دستها بودند، آنرا"بازی بزرگ" نام دادند، نامیکه درداستان"کیم" اثر «کپلینگ» در۱۸۴۰ جاودانه گشت.
بقول احمدرشید،لارد کرزن ویسرای هندوستان ، پیش از آنکه این مقام را درسال ۱۸۹۸اشغال نماید، گفته بود:" کلمات ترکستان، افغانستان،تراس کاسپیا، وپرشیا، شاید نزد اکثریت مردم کلماتی باشند که بعید ودوری معنی دهند، وخاطرۀ عجیب ونا آشنائی را تداعی کنند ویا یک تخیل وافسانه فراموش شده را تازه نمایند، مگرنزد من، این کلمات اجزای یک تختۀ سطرنج هستند که برآن بازی استیلا وتسلط برجهان، صورت میگیرد."(۱)
پس از استقلال امريکا در ١٧٧٦، عرصه رقابت بين المللى از قاره امريکا به آسيا انتقال يافت و هندوستان به صحنه اصلى کشمکش شديد ميان دول قدرتمند اروپائى از جمله فرانسه ، انگليس و روسيه مبدل گشت. در قرون ١٧و ١٨ کشورهاى قدرتمند اروپائى برآن سرزمين زرخيز به عنوان سوداگران و تاجران اروپائى قدم نهادند و هريک زير نام کمپنى هند شرقى خود ، با ايجاد باندهاى مسلح محافظ دارائى کمپنى، به تصرف اراضى و توسعه قلمرو نفوذ خود پرداختند و ثروت و دارائى آن سرزمین را آزمندانه غارت کردند . از آن ميان ميتوان از کمپنى هند شرقى فرانسه وهلند و انگليس که این آخری اين شيوه را حساب شده بکار بست ميتوان نام گرفت .
در جريان قرن ١٩ بريتانيا که از نقطه نظر اقتصادى و نيز نيروى دريائى عظيم خود بر رقبايش برترى داشت ، توانست جلو تهاجم آن دوکشور را بر نيم قاره بگيرد، اما اقدامات رقابت آميز نظامى- سياسى اين کشورها ، يعنى فرانسه ، روسيه و انگليس تاثيرات بسيار بدى بر وضع سياسى کشورهای منطقه در قرن ١٩ وارد کرد.
ميتوان گفت که علت العلل تمام رقابتها وتهاجمات و تمام تجاوزات روس و انگليس در سراسر قرن ١٩ بر ايران ، افغانستان و آسياى ميانه، موجوديت هندوستان ثروتمند درمجاورت اين کشورها بود که دول استعمارى اروپا را چون گرگان هارشده بسوى آن ثروتها کشانيد.
بدنبال جنگ هاى چندين ساله ميان فرانسه و انگليس در نيم قاره هند، در آغاز قرن ١٩ ناپلئون ، پس از آنکه با عمليات جنگى خود ساختارهاى سياسى اروپاى غربى را درهم کوبيد و مردم آنرا مطيع خود ساخت ، همه جا بريتانياى کبير را به مصاف فراخواند و اما چون متوجه برترى نيروهاى دريائى بريتانيا براى کنترول راه هاى دريايى شد ، در صدد برآمد تا راه هاى نفوذ زمينى را بسوى هندوستان مورد توجه قرار بدهد. اين امر مطالعه نقشه هاى اسکندر کبير و سپس اعراب را بسوى هندوستان بطور جدى وارد محاسبات نظامى و سياسى و سرنجام اقتصادى قدرت هاى بين المللى ساخت. در نتيجه اين اوضاع ، بريتانيا اهميت خطرات زمينى را در ماوراء مرزهاى هندوستان از طريق ايران و افغانستان ، جدى تلقى نمود. با وجود آنکه انگليس ها سعى کردند تا در اروپا براى ناپلئون امتيازاتى بدهند تا دست از رقابت در قلمرو مستعمرات انگليس بردارد، ولى اين سياست مؤثر واقع نشد و ناپليون مصر را متصرف و با انگليس اعلان جنگ داد. اما اقدامات متقابل حربى انگليس سبب شکست نيروهاى فرانسه در مديترانه گرديد و ناپلئون مجبور شد به فرانسه بازگردد، ولى از فکر حمله بر هند وستان منصرف نگرديد. در سال ١٧٩٩ ناپليون بعد از صلح با روسيه نقشه جديدى براى حمله به هندوستان با روسيه طرح کرد. بر طبق اين نقشه نيروهاى هردو کشور بايستى از طريق ايران و افغانستان بر هند حمله ميکردند.(۲)

حملۀ زمانشاه برهند ودپلوماسی انگلیس:
در فرصتی که ناپلئون بناپارت طرح حمله مشترک خود با روسیه را برهندترتیب میداد، زمامدار افغانستان، زمانشاه براى فتح دهلى دست به لشکرکشى زد وتا لاهورپيش رفت(۱۷۷۹). انگليس ها از خبر لشکرکشى زمانشاه بر هند و جوش و خروش مسلمانان آن ديار براى پذيرائى از او،یکجا با اين افواه که زمانشاه با ناپلئون بمنظور فتح هند دست يکى کرده بخوف افتادند و بلا فاصله دست به ديپلوماسى شديد زدند و لارد ويسلى حاکم اعلى کمپنى در کلکته به نمايندۀ ايرانى الاصل خود مهدى خان ملقب به بهادرجنگ نمايندۀ کمپنى در بوشهر هدايت داد تا با دربار قاجاری تماس گرفته، ايران را بر ضد دولت افغانستان تحريک و به کمک انگليس اميدوار کند. مهديخان بحضور شاه(فتح علیشاه قاجار) بار يافت و در ضمن مطالب ديگر اظهار داشت : « زمانشاه که در لاهور است بر شيعان آنجا ظلم ميکند، هزاران نفر شيعى از ظلم او بممالک کمپنى هند شرقى پناهنده شده اند، اگر پادشاه ايران بر افغانها حمله نمايد، ثواب جميل حاصل خواهد کرد. براى اينکار بهتر است محمودشاه (برادر زمانشاه) راکه در ايران پناهنده است با نيروى کمکى به افغانستان بفرستد تا بر برادرش غلبه نمايد و ستمگرى زمانشاه بر شيعان خاتمه يابد.» (٣)
باری جهانی درکتاب "هرات، پشتانه، او ستره لوبه" خود زیرعنوان "دسایس انگلیس برضد زمانشاه" مینویسدکه : گورنرجنرال هند علاوه براعزام مهدی علیخان به دربارشاه قاجار، شخص دیگری بنام یوسف علیخان را وظیفه داد تا به پنجاب نزد رنجیت سنگ رفته به وی گوشزد نماید که اگرشاه زمان در پنجاب خود را مستحکم کند، قبل ازهرچیز،چاره رنجیت سنگ را خواهدکرد، زیرا که شاه زمان از شجاعت وقدرت وجاه طلبی وی بیم دارد. و اگر با زمانشان یکجا شده وحکومت لاهور را از وی قبول کند، اینکار به حیثیت ومحبوبیت اودرمیان سیکها شدیداً لطمه خواهد زد. یوسف علی خان بتاریخ ۲۲اکتوبرسال۱۸۰۰ با رنجیت سینگ ملاقات نمود و رنجیت سنگ به وی گفت:هرگز به شاهان درانی اعتماد ندارد ولی بطور ساختکی با وی اظهار وفاداری میکند. رنجیت سنگ به نماینده گونر جنرال هند ابراز کرد که شاه زمان نیت حمله برهند را دارد. آقای جهانی اینرا نیزخاطر نشان میکند که گورنرجنرال به حکمران بمئبی ،جانتان دنکنJonathanDancan وظیفه سپرد تا به سفیر بریتانیا در ترکیه(مینستیManesty) بفهاماند که دولت ترکیه را تحریک کند تا دولت فارس را به عملیاتی درخراسان تشویق کند تا سبب شود که شاه زمان به دفاع از قلمرو موروثی خود در غرب افغانستان بپردازد.افزون براین ویسرای هند از طریق دنکن سعی کرد با موسس خاندان تالپورسند، فتح علیخان نیزبه بهانه ایجاد روابط تجارتی تماس قایم کند وفعالیت های سلطان تیپو وارتباط او را با فرانسه زیر نظر بگیرد. به این منظور"نتان کرو" به عنوان نماینده بمبئی به سند اعزام گردید واوسعی نمود تا روئسای سند را برضد حرکات زمانشاه با وعده های کمک های کمپنی تحریک نماید.روسای تالپور بزودی فریب وعده های نمانیده برتانیه را خوردند وخاطرنشان کردند که انگلیسها میتوانند در تته وکراچی فابریکه های خود را تاسیس نمایند.مگروقتی زمانشاه از این تحریکات انگلیس در سند مطلع گردید، به رئیس خاندان تالپور دستورداد که فوراً نماینده انگلیس را از سند اخراج کند ودیگر اجازه ندهند که کسی به نمایندگی انگلیس به سند رفت وآمد کنند.(۴)
میرمحمدصدیق فرهنگ مى گويد که اتفاقاّ در اين هنگام در سر حاکميت خراسان و حدود دوکشور مکاتبات جدى در بين زمانشاه و فتح على شاه قاجار رد وبدل شده بود و اين پيش آمدها کار تفتين انگليس را موثر تر ساخت و دولت فارس را برآن داشت تا براى زمانشاه که درلاهور رسيده بود، درخراسان مزاحمت خلق کند و ازديگر سو سفير فوق العاده انگليس سرجان ملکم را جهت عقد قراردادى با انگليس در تهران بپذيرد.
سرجان ملکم در جنورى ١٨٠١ يک قرارداد با دولت ايران عليه افغانستان امضاء کردکه برطبق آن از هرگونه دخالت افغانها وفرانسويان درهند و در ايران جداّ جلو گيرى ميکرد. ماده دوم اين قرارداد ميگفت : "هرگاه پادشاه افغانستان تصميم بگيردکه به هندوستان حمله نمايد، چونکه سکنۀ هندوستان رعاياى اعليحضرت پادشاه انگلستان مى باشند، يک قشون کوه پيکر باتمام لوازم و مهمات آن از طرف کار گزاران اعليحضرت قدر قدرت شاهنشاهى ايران به افغانستان مامور خواهد شد که آن مملکت را خراب و ويران نمايد و تمام جديت و کوشش را بکار خواهند برد که آن ملت بکلى مضمحل شده و پريشان گردد". و ماده چهارم بيان ميکرد: "هرگاه اتفاق افتد که پادشاه افغانستان يا کسى از ملت فرانسه بخواهد با دولت شاهنشاهى داخل جنگ گردد.... انگليس به ايران کمک نظامى ميکند."(۵)
فرهنگ از قول سرجان ملکم ، اشاره به نامه هاى ميکند که بين صدراعظم زمانشاه « سردار رحمت الله خان» و حاجى ابراهيم صدراعظم فارس رد وبدل شده بود. و مينويسد: « وقتى شاه قاجار قريه مزينان سبزوار را محاصره کرد يک نفر افغان از طرف وفادارخان وزير اعظم زمانشاه نامه اى با چند شال ظريف به عنوان خلعت براى حاجى ابراهيم وزير اعظم قاجار آورد. در اين نامه صدراعظم زمانشاه نوشته بود: « اگر حکمران ايران(فارس) از حمايت شهزاده محمود دست بکشد و اطمينان بدهد که به متصرفات افغانستان حمله نخواهد کرد تا زمانشاه بتواند بدرستى نقشه اش را در کشور هندوستان تعقيب کند، زمانشاه از حمايت رؤساى خراسان (جعفر خان بيات والى خراسان و اﷲ يارخان از امراى طرفدار دولت درانى که بدست دولت ايران اسير شده بودند) خود دارى خواهد کرد و تمام ايالت را تا چند ميلى هرات رها خواهد کرد تا به تصرف شاه ايران درآيد.» (۶)
معلوم نيست زمانشاه چگونه ودرتحت تاثیر چه عواملی از متصرفات خود درغرب کشور(خراسان)، صرف نظر کرده و آن را درعوض سرزمینی که هنوز بدست نیاورده بود، در اختیار دولت فارس قرار داد؟ ظاهراً چنین مینماید که زمانشاه در پايان کشيدگى ها با دولت فارس به اين فيصله رسيده باشد که درصورتی که فتحعلیشاه از کمک به برادرش، شاه محمود صرف نظر نمايد او درعوض ازخراسان در ميگذرد.
بدين سان اولين تفتين انگليس بر ضد منافع افغانستان به ثمر نشست و براثر مشوره هاى غلط وفادارخان صدراعظم کم درايت زمانشاه، خراسان به تصرف ايران در آمد، درحالى که زمانشاه به فتح هند نايل نشد و بزودى توسط مخالفان خود دستگير و به دستور برادر خود شاه محمود از نعمت بينائى محروم گرديد (١٨٠١).
الفنستون در بارۀ زمانشاه مینویسد: زمانشاه با وجود اشتباهاتی که در سیاست مرتکب شد،اگر یک کار نمیکرد، شاید میتوانست به آنچه میخواست برسد. وآن یک کار، سپردن اختیارات ووظایف به یکی ازمقربان بی کفایت(وفادارخان) بود.اوبا این کارخود فاصله میان دربار وسران درانی را زیاد ساخت. برای حفاظت خراسان اقدام جدی نکرد وکوشش های نادرست ونا بهنگام برای فتح هند، تنها به ناکامی او در رسیدن به این آرمان انجامید. اصل این همه اشتباهات انتخاب وفادارخان به حیث صدراعظم واعتماد بی چون وچرای شاه به اوبود. درسیاست خارجی - بجای لشکرکشی برهند- باید اولین هدفش دفاع از خراسان می بود، زیرا درایران قدرت در دست شاهی فعال قرارگرفته بود که کمر به فتح آن ولایت بسته بود ومعلومدار از جانب زمانشاه لازم بود جلو پیشروی اوگرفته شود. هم هندوستان وهم ایران درمقایسه با روزگار احمدشاه بسیار فرق کرده بودند.از هندوستان جز با لشکرکشی های پی در پی چیزی بدست نمی آمد و در دهلی دیگر گنجی نمانده بود که به رنج لشکرکشی بیرزد. وتسخیر پنجاب با یک تاخت شتابزده میسر نمیشد.مقابله با سیکان با سپاهی که برای نگهداری آن جا کافی بود، امکان داشت واین کار درصورتی ممکن بود که مرز غربی مصئون می بود. زمانشاه با این اشتباهات خود باعث ایجاد عوامل تباهی خود وملتش گردید.(۷)
پیرس مینویسد که « زمانشاه کار احمقانه ای نمود که برای پایداری وزیر خود، متفقین(سران اقوام بسرکردگی سردار پاینده خان) را اعدام نمود. این اعدام به قدری اثرات وخیم وناگوار تولید کرد که نه تنها تاج وتخت شاهی را ازسرزمانشاه برداشت، بلکه منشاء تمام بدبختی ها وآلامی شد که افغانستان( مقصود سلطنت سدوزائی است) در خلال مخالفت با فتح خان( پسر بزرگ پاینده خان) مشاهده کرد.»(۸)
به راستی زمانشاه با قتل سردارپاینده خان و دیگرهمفکرانش کار نادرست وعاقبت نه اندیشانه ای انجام داد. سردارپاینده خان، که در آغاز زمانشاه را از میان شهزادگان متعدد وجاه طلب به پادشاهی بالا کشیده بود وبرای استحکام دولتش مردم را درکابل وقندهار وهرات با تدبیر وتطمیع وادار به اطاعت ازاو ساخته بود،خود را مستحق قدردانی وپاداش شایسته تر از جانب شاه میدید ،مگر زمانشاه آن همه خدماتش رابراثر دسایس وفادارخان به هیچ شمرد، ابتدا او را از مقامات دولتی خلع صلاحیت نمود، وسپس از اقدامات توهین آمیزنسبت به او هم دریغ نمیکرد. این برخوردها او را واداشته بود تا به اتفاق سران اقوام، راهی برای اصلاح سیاست شاه جستجوکند و درصورتی که شاه دست از آن سیاست برندارد، بجای او ازمیان برادرانش کسی دیگررا بشاهی بردارند، مگر متاسفانه که وفادار خان گزارش این مذاکرات را بگونۀ دیگری به زمانشاه رسانید وبالمقابل شاه عجولانه تصمیم به قتل همگی مذاکره کنندگان گرفت که عواقب وخیمی برای خودش ومملکت دربرداشت. با قتل سردار پاینده خان به امر زمانشاه، آتش دشمنی وخانه جنگی وزورآزمائی میان دوخانواده ودو قبیلۀ نیرومند درانی آغاز یافت ودست کم بیست سال دوام کرد وسرانجام به سقوط سلطنت زمانشاه وشاه محمود وحتی انتقال سلطنت از خاندان سدوزائی ابدالی به خاندان بارکزائی انجامید(١٨١٨م).
در هرحال، با از دست رفتن خراسان درسال ۱۸۰۱که آغازفروپاشی امپراتوری درانی شمرده میشود ، افغانستان به تختۀ بازی بزرگ میان دوقدرت رقیب استعماری قرن ۱۹ یعنی روسیه تزاری وبریتانیای کبیر، قرارگرفت. وسرجان ملکم اندکی بعد از عقد قرارداد با ایران در۱۸۰۱، در گزارش خود نوشت:"خراسان وسیلۀ خوبی است برای سرگرم ساختن ایران وافغانستان ومنافع بریتانیا این وضع را ایجاب میکند."(۹)

طرحهای ناپلئون و روسیه بقصد حمله برهند:
مرگ ناگهانى پول اول تزار روسيه درمارچ ١٨٠١ باعث به تعويق افتادن طرح جسورانه ناپلئون گرديد. ناپلئون که در انديشه اجراى طرح خود بود در ١٨٠٢ وعده هاى اميد بخشى به دولت قاجاری فارس داد که با عدم موفقيت مواجه شد. پس از آن در سال ١٨٠٤ به شاه فارس پيشنهاد کرد تا اتحاديه اى عليه روسيه منعقد شود، ولى اين پيشنهاد هم بعلت نفوذ انگليسها در دربارقاجار بى نتيجه ماند. يک سال بعد از شروع جنگ بين فرانسه و روسيه يعنى در سال ١٨٠٦ يک هيئت فرانسوى با پيشنهاد کمک به دولت فارس در استرداد گرجستان که اخيراّ ضميمۀ خاک روسيه شده بود به دربار قاجارفرستاده شد. اجراى اين پيشنهاد شامل دو شرط بود: يکى اينکه فارس از اتحاد با انگليس منصرف شود، و شرط ديگر اينکه شاه قاجارقواى نظامى خود را براى اعزام به هندوستان آماده سازد. شاه که مفتون فتوحات ناپليون شده بود، روابط خود را با انگليس قطع و با فرانسه عهد نامه «فينکن شتاين» را امضاءکرد (١٨٠٧). ولى اين عهد نامه فقط در روى کاغذ باقى ماند و اعتبار عملى پيدانکرد. چه وقتى ناپليون و تزارالکساندرهمديگر را در ميدان جنگ ملاقات نمودند و حاضر شدند تا پيمان تيلست Tilsit را امضاء کنند (١٨٠٧)، ديگر فرانسه متحد روسيه شده بود و نميخواست روسيه را که برنامه هاى مشترکى براى نفوذ در آسيا با فرانسه داشت ، از خود ناراضى کند. (۱۰)
تزار الکساندر اول و ناپليون هريکى طرح هاو پيشنهاداتى براى پيشروى بسوى آبهاى گرم اقيانوس هند ، ارائه دادند و قرار برآن شد تا نيروهاى هاى مسلح روسى با نيروهاى قاجاراز سرزمين فارس بسوى هند حرکت کنند. اين امر ميتوانست دست بريتانيا را از هندوستان کوتاه و زمينه سقوط امپراطورى انگليس را فراهم سازد، اما واکنش هاى متقابل سياسى بريتانيا نه تنها موجب از هم پاشى اتحاد فرانسه و روسيه گرديد، بلکه اتحاد ميان فرانسه و فارس را نيز برهم زد و تمام برنامه هاى ناپليون را نقش بر آب ساخت. (۱۱)
انگليس ها براى ايجاد کمربند مستحکم دفاعى در برابر روسيه و فرانسه ، در سال ١٨٠٩ مونت ستوارت الفسنتن (مورخ نامدار) را نزد شاه شجاع درانی در پشاور فرستادند و اين شخص توانست شاه شجاع را قانع به امضاى پيمانى سازدکه در برابر خطر حمله فارس و فرانسه بر اين کشور، بدفاع از هند بريتانوى بپردازد و نگذارد که پاى هيچ فرد فرانسوى به افغانستان داخل گردد. بالمقابل انگليس متعهد شده بود که در صورت وقوع حمله فارس يا فرانسه يا روسيه بر افغانستان ، افغانستان را کمک نظامى خواهد نمود. بدنبال اين عهد نامه بار ديگر انگليسها در ١٨٠٩ با دولت قاجاری عهد نامه اى را بر قرار ساختند که در آن به شاه قاجاروعده داده شده بود که در برابر روسيه از دولت قاجاری حمايت خواهند کرد ، اما هنگامى که فارس مورد تجاوز مجدد روسيه قرار گرفت و فارس از انگليس کمک خواست ، انگليس ها بهانه آوردند و از کمک به دولت فارس دريغ ورزيدند. همچنان در همين سال ١٨٠٩ انگليسها ، رنجيت سنگ حکمران پنجاب را با يک مانور نظامى وادار ساختند تا عهد نامه يى را به امضاء برساند که در آن دوست و دشمن انگليس را دوست و دشمن خود بشناسد و تعهد نمايد که بدون از انگليس با هيچ کشور ديگرى داخل روابط سياسى و نظامى نگردد. (۱۲)
بريتانيا در جريان جنگ خود با فرانسه ، با آنکه روسيه را رقيب و دشمن خطر ناک خود مى شمرد، ولى براى حفظ توازن قوا، توانست توجه روسيه را بسوى ترکيه عثمانى و آبناى دردانل معطوف کند وقرار دادى با روسيه بامضاء برساند که بموجب آن روسيه را از همکارى و اتحاد با فرانسه باز دارد (١٨١٢)،ولى پس از شکست فرانسه در جنگ واترلو در ١٨١٥ روسيه مجدداّ به عنوان رقيب و دشمن اصلى بريتانيا در منطقه تلقى گشت . روس ها که از دير باز در صدد راهيابى به سوى آبهاى گرم اقيانوس هند بودند ازفکر توسعه قلمرو خود و دسترسى به مرز هاى هند هرگز دست نگرفتند و در دوران جنگ بين فرانسه و بريتانيا فرصت خوبى بدست داشتند تا متصرفات جنوبى خود را بازهم توسعه دهند.
روسيه که در ١٨٠٢ گرجستان را در قفقاز ازدولت فارس گرفته بود، اينک در شرايط جنگ فرانسه و بريتانيا بازهم بر تجاوزات خود برقلمرو فارس ادامه داد و بخش هاى ديگرى از قفقاز را از دست دولت قاجارى بدر آورد و با امضاى قرارداد گلستان در ١٨١٣ به اين متصرفات اشغالگرانه مهرقانونى زد. براى روسيه اين قرارداد نقطه پايان توسعه طلبى او بشمار نميرفت و بنابرين بازهم به سوى جنوب به پيشروى خود ادامه داد تا اينکه بخش مهم ديگرى از فارس را جزو امپراتورى خويش نمود. و مرزهاى فارس را با قرارداد ننگ آور ترکمنچاى در ١٨٢٨، بسيار تنگتر ساخت و خود را به قلمرو نفوذ انگليس بازهم نزديکتر نمود.(۱۳)

سال ۱۸۳۷، سال آغاز بازی بزرگ:
از آغاز قرن ۱۹ میلادی ببعد کشورفارس با از دست دادن قفقاز، تقريباّ به مستعمره روسيه مبدل شده بود و شاه قاجار فتح على شاه و صدراعظم آن، آله دست روسها شمرده ميشدند. روسها پس ازامضای معاهدات گلستان وترکمنچای،با شاه بی کفایت وزنبارۀ قاجار(فتح علیشاه) به يگانه مرد فعال اين خاندان عباس ميرزا، تلقين نمودند که ميتواند با لشکرکشى به افغانستان از دست رفتن قفقاز راجبران نمايد. بنابرين عباس ميرزا به خراسان آمد و ترتيبات يک حمله بر هرات را فراهم کرد و سپس قشونى را براى تسخير هرات تحت قيادت پسرش محمد ميرزا موظف نمود. قشون قاجاری، هرات را که در دست کامران ميرزا و وزير با تدبيرش يار محمدخان الکوزائى بود، به محاصره کشيد، اما قبل از پيروزى بر هرات عباس ميرزا درگذشت و محمدميرزا براى تاج پوشی سلطنت ايران به تهران بازگشت و پس از آنکه در سال ١٨٣٤ پادشاه فارس شد، مجدداّ در سال١٨٣٧ قشونى براى فتح هرات مامورکرد و متعاقباّ شخص محمدشاه نيز به هرات آمد تا عمليات جنگى را از نزدیک زیرنظر داشته باشد.
سال١٨٣٧، يکى از سالهاى پر ماجراى تاريخ کشورما و منطقه است . در اين سال است که سپهسالار رنجیت سنگ زعیم پنجاب، امير دوست محمدخان را به تسليمى جلال آباد به دولت سيکها تهديد ميکند وسپاه افغانی در نبردهايى که در آنطرف درۀ خيبر در محل جمرود صورت گرفت، با قبول تلفات فراوان جانى بالاخره سيکها را بسختی شکست میدهند.
در همين سال است که سرداران قندهار ، ازترس امیردوست محمدخان ویا براى انتقام کشى از کامران، قاتل برادر بزرگ شان خود را تحت الحمايت دولت ايران قرار ميدهند و با امضای قراردادی با سفیرایران درقندهار، به حمايت از دولت ايران مى پردازند.
در همین سال است که امیر کابل با ارسال پیامی به دربار تهران ، تقاضای اتحاد وائتلاف با ایران را میکند تا در مقابله با رنجیت سینگ، برای استرداد پشاور، کمک آن کشور راجلب کند.
در همين سال است که دپلوماسى انگليس تحرک بيشتر يافته و بخاطر مصئونيت حريم امنيتى هند ، سفير خود الکساندر برنس رابه در بار کابل ميفرستد و دو نفر صاحب منصب ديگر خود را بنام هاى «ليوتنان ليچ » به قندهار و « پاتينجر» را به هرات اعزام ميکند تا مانع هرگونه تماس و نزديکى قندهار و هرات با ايران و روسيه گردند.
در همين سال است که دپلوماسی روسیه نیز شدت بیشتر می یابد وسفير روسيه ويتکوويچ از دربار پطرزبورگ حامل پيامى عنوانى امير دوست محمد خان ميگردد و از طريق ايران و هرات وقندهاروغزنی به کابل ميرسد و امير دوست محمدخان را در بازپس گرفتن پشاور از چنگ سيک ها به کمک دولت خود اطمينان ميدهد. (۱۴)
دراین سال است که محمدشاه قاجار به تحریک وتشویق روسها برهرات که حیثیت دروازه هندوستان را داشت ، لشکرمیکشد ومدت یازده ماه آن را با آتش توپ بشدت میکوبد، مگر موفق به فتح آن شهرنمیشود.
خلاصه در اين سال است که «بازى بزرگ» با سرنوشت کشورما درميان روسيه و انگليس بخاطر تثبيت موقعیت وبود ونبود هستی فزیکی آن علناًآغاز ميگردد. هنگامی که این بازی دربین دوامپراتوری قدرتمند اروپائی آغازشد، دوهزارمیل ازهم فاصله داشتند، درحالی که درسالهای پایانی این بازی، بین پایگاه های مرزی این دو امپراتوری، فقط ۲۰ میل فاصله موجود بود.برخی از صاحب نظران سال ۱۹۰۷ را که در آن ایران میان دوامپراتوری رقیب تقسیم شد، سال پایان بازی بزرگ میدانند.

اهمیت استراتیژیک سیستان وهرات از نظرانگلیسها:
انگلیسها از همان اوایل قرن ۱۹یک عده از جواسیس خود را به مناطق سوق الجیشی سیستان وهرات برای جمع آوری اطلاعات ازهرقبیل فرستاده بودند. درسال ۱۸۰۹ میلادی ، هنگامی که سرجان ملکم، بار سوم عازم ایران بود، سه نفر از صاحب منصابان انگلیسی رامامور نمود تا به مکران وبلوچستان و سیستان وهرات سفرکرده ،آن مناطق را خوب گردش کنند واطلاعات از هرقبیل را بدست آورند. این سه نفر عبارت بودند از:
۱- کاپیتان گرانت"Capitan Grant"( این صاحب منصب بعدها بین بغداد وکرمانشاه بدست رهزنان کشته شد.
۲-"کریستیChrestie" کریستی در نوشکی از پاتینجر جدا شده مستقیماً به سیستان رفت وازقلعه فتح دیدن کرد وبعد به استقامت لاش وجوین وفراه به هرات رفت.(این صاحب منصب برای تعلیم قشون فارس مامور شده بود. وقتی که درسال ۱۸۱۲ سرگوراوزلی بعد ازقراردادسری با نمایندگان دولت روس، صاحب منصابان انگلیس را ازقشون عباس میرزاخارج کردند، کرستی بدلیل علاقه ایکه به عباس میرزا داشت درخدمت دولت قاجاری باقیماند. درهمین هنگام به قشون عباس میرزا شبیخون زدندوکریستی درآن شبیخون۱۸۱۲کشته شد.(۱۵)
۳- پاتینجر، نتیجه سیاحت پاتینجرکتاب او بود که درسال ۱۸۱۶به چاپ رسید. نام کتاب او"مسافرت در بلوچستان وسندTravels in Baluchestan and Sind,by Sir Henry Patinger.1816 "
درسال۱۸۳۹ یک صاحب منصب جوان انگلیسی بنام کاپیتان ادوارد کونولی"Capitan Edward Konoly"به اتفاق یک صاحب منصب نقشه بردار عازم سیستان شد. این صاحب منصب جوان ایالت سیستان رابدقت گردش کرد وبا اطلاعات قبلی راجع به آن ایالت فوق العاده افزود. چند سال بعد "لیوتنان لیچ R.Leech" به سیستان اعزام شد.اگرچه اطلاعات او جامع نبود، ولی با این هم معلوماتی بدست آورده بود که مورد استفاده قرارگرفت. تحقیقات لیچ در مورد سیستان، درمجلۀ انجمن آسیائی بنگال درجلد سیزدهم وچهاردهم درسال ۱۸۴۴ به طبع رسید. درسال ۱۸۴۱میلادی ، اولین قربانی اروپائی برای سیستان درخود سیستان داده شد. وی داکتر فوربس بود که دراین تاریخ بخوبی مشهور شده بود. چونکه در قسمت های شمال غربی فارس تحقیقات فوق العاده مفیدی انجام داده بود. بعد به مشهد رفت واز آنجا به تربت حیدری وطبس وبیرجند وبالاخره به سیستان رسید و درآنجا روزی بدست ابراهیم خان سنجرانی بلوچ رئیس لاش وجوین به قتل رسید. علت این قتل معلوم نگردید. فقط اطلاعات بی ربطی بوسیلۀ نوکراو در مجله همایونی انجمن جغرافیائی درسال ۱۸۴۴ درجلد چهاردهم به طبع رسید. سی سال بعد یکی از همراهان گولدسمید که برای تعیین حدود سرحدی سیستان به آنجا رفته بود، با قاتل داکتر فوربس ملاقات نمود. دراین تاریخ قاتل رئیس چخانسوربود وداستان قتل فوربس را خود برای داکتربلیو حکایت کرده بود. داکتربلیو مینویسد: ابراهیم خان یک مرد سبع وخیلی درنده خوی به نظر میخورد. تقریباً مانند دیوانگان ووحشی ومعتاد به چرس وبنگ والکل.اومیگفت: فوربس را هنگامی که درهامون مصروف شکاربود، به قتل آورد. ارتکاب این جنایت درحال مستی واز روی بلهوسی بوده است. در همان وقت ، صاحب منصب جوان دیگرانگلیسی بنام "لیوتنان پاتینسنLieutenan Patinson " خود را در افغانستان به رود هیرمند رسانید. مجرای آنرا از زمین داور تا دریاچه هامون سیاحت کرد واطلاعات مفیدی جمع آوری نمود. او نیز یکی دوسال بعد در فتنه قندهارکه دنبالۀ فتنه کابل بود، به قتل رسید. (۱۶)
چندسال بعدیعنی درسال ۱۸۴۵ یک صاحب منصب فرانسه ئی بنام "فریه Ferie"خود را به ایالت سیستان رسانید. او از اوضاع ایالت سیستان شرحی قابل توجهی در کتاب پر ارزش خود باقی گذاشت.درسال ۱۸۵۹ میلادی آخرین فرد اروپائی( و اولین فرد روسی) پیش از گولدسمید، خانیکوف دانشمند روسی بود که خدمات او به عالم علم ودانش بشری معروف است. وی درسال ۱۸۵۹ سیستان را گردش نمود وبعد از جمع آوری یاد داشت های مهمی درباره تاریخ قرن هیجده ونزده سیستان از دشت لوط عبورکرد وخود را به کرمان رسانید.
مسافرت این اشخاص همه قبل ازاعزام گولدسمید به ایالت سیستان در ۱۸۷۲ بوده است. مسافرت یا اعزام گولدسمید به سیستان ظاهراً به منظور حکمیت بین ایران وافغانستان وحل اختلافات مرزی بود، مگر هدف اصلی تقسیم سیستان وجدا کردن آن بخشی بود که انگلیس به آن نظر داشت واگر روزی برآن دست می یافت، میتوانست به قشونهای زیاد آذوقه وخواربار ووسایل حمل ونقل تهیه کند.
گولد سمید در نزدهم ماه اگست ۱۸۷۲ رأی حکمیت خود را در مورد تقسیم سیستان بین ایران وافغانستان چنین صادر کرد:" تهران-۱۹ اگست ۱۸۷۲، مقدمه: این رأی حکمیتی که از من تقاضاشده است اظهار بدارم، اینک آنرا روی کاغذ می آورم. این نتیجه مطالعه دقیق چندین جلدکتاب معروف راجع به سیستان میباشد و همچنین نتیجه توقف ۴۱ روزما در نقاط مختلف سیستان میباشد که موضوع اختلاف است. این ها را پس از تحقیقات شفاهی وکتبی درمحل بدست آوردام.البته موضوع مهمترش که من باید در باب آن بحث کنم همان دلایلی است که از وزارت امورخارجه ایران یا توسط میرزا ملکم خان وهمچنین توسط کمیسرافغانستان بدست آورده ام. این دلایل بدقت مطالعه شده است به علاوه اسناد دیگری را که برای تقویت آنها میتوان شاهد قرارداد، نیز مطالعه شده است. اینک شروع میکنم تانظریات خود را در کلیه موضوع سیستان خلاصه نموده وبرطبق "دستوری" که باین جانب داده شده انجام دهم.
اول – ایالت سیستان بدون تردید در زمانهای قدیم قسمتی از مملکت پهناورایران بوده و پیداست که در دوره سلاطین صفویه در همین حال باقی بوده است ولی در زمان احمدشاه درانی سیستان قسمتی از مملکت افغانستان را تشکیل داده است. واینکه ایالت مزبوربدست دولت ایران افتاده است دراین زمانهای اخیر بوده انهم فقط قسمتی ودر تحت تاثیر کیفیات بخصوصی که باعث تحقیقات فعلی شده است.
دوم- ر وابط قدیمی وتاریخی بعلاوه روابط مذهبی وزبان وشاید اخلاق وعادات سکنه سیستان اصلی نیز الحاق آن قسمت را به مملکت ایران تائید مینماید وبه هیچوجه آنرا غیرطبیعی نشان نمیدهد ولی ایران هیچ ادعای منطقی برای تصرف آن از روی حقانیت صرف در دست ندارد.وخواه این ایالت را از افغانستان گرفته باشد وخواه آنرا ازآزادی واستقلال محروم نموده باشد. دوره ایکه بدان استدلال میشود سیستان به ایران بستگی داشته است یک دورۀ بسیار قدیمی است وانفصال آن برای مدت یکصد سال از ایران مانع بزرگی جهت اثبات حقانیت ایران بشمار نمیرود.
سوم- مالکیت افغانها در نیمه دوم قرن فقط اسمی بوده نه حقیقی وغالباً متزلزل بوده است نه ثابت. این تملک ممکن است بواسطه حمله وهجوم باشد و یا اینکه فقط برای چندی آنهم بطور موقت متصرف بودند معهذا برای اثبات این قضیه حقایقی چند دردست دارند که مسایل نظیر این موضوع بسیاراساسی بشمارمیرود. اصول کلی وتئوری ها همیشه عوامل مهمی هستند ولی هرگزحقایق مسلمی را بوجود نمی آورند، زیراحقایق آنهائی هستند که جنبه عملی آنها بیشترباشد وتنها حقایق استند که اصول کلی وتیوریها را بوجود می اورد، نه روابط قدیمی ونه عواطف ملی هیچیک اثر ونفوذ(اوضاع وکیفیات) راخنثی نمی نمایند. اوضاع وکیفیات نشان میدهد که دولت ایران از زمان نادرشاه افشارباین طرف تا دوره های خیلی نزدیک در امورداخلی سیستان هیچ نوع دخالت واثری نداشته است.
چهارم-از نظر جغرافیائی پرواضح است که سیستان جزء افغانستان است وچسپیدن قاین به این ایالت مانع آن گردیده که یک خط سرحدی طبیعی منطقی جهت آن رسم شود.غالباً تصور شده است که سیستان قسمتی از هرات ولاش وجوین محسوب شود، ولی از نظراینکه سیستان برای مشروب ساختن اراضی خود به رود هیرمند نیازمند است بعضی آن راجلگۀ رودهیرمند میدانند. تپه های نیه وبندان بطور روشن و واضح سیستان را از ایران مجزاء میسازد ومن یقین دارم که اگر یک نقشه جامعی ضمیمه فصل ششم معاهده پاریس شده بود، وضع سیستان به همین ترتیب که ذکرشد قبول میگردید.
پنجم- به عقیده من درعین حالی که افغانستان در ادعاهای خود نسبت به این ایالت به مراتب دارای رجحان است باین معنی که پس ازنادرشاه افشار وسلاطین صفوی برآن دست یافته است، لیکن نمیتوان انکار نمود که سال بسال دست تصرف آن از سیستان به مرورسست شده است واین ترتیب بوضع روشنی پس از مرگ یار محمدخان وزیرهرات آشکاراست وادعای مبهمی خواهد بود اگر بگوئیم که درنیمه دوم قرن رابطه افغانستان به این ایالت یک دوره مالکیت مداوم ولاانقطاع بوده است .
اینکه ایالت سیستان حال بدست امیر قاین افتاده است، این عمل را فقط میتوان به عدم قدرت در حفظ استقلال وعمل شخص حکمران آن ایالت نسبت داد. لا اقل برای مدت قلیلی هم که شده سیستان از دست افغانستان خارج بوده، آن ترتیبی که سیستان بوسیله قشون ایران اشغال گردید با مقصود ونظرلاردجان روسل مغایرت داشت که گفته بود:طرفین متوسل به اسلحه خود بشوند.درآن میان هیچ جنگی واقع نشده است وهمچنین نمیتوان قبول نمودکه تنها به وسیله عملیات نظامی یا عملیات دیگر میتوان جای را تحت اطاعت در آورد.
از طرف دیگرمن هیچ سابقه یی نمی بینم که افغانها درمقابل معاملاتی که دولت ایران باعلیخان وتاج محمدخان وسایر امرائ ورئسای افغان بعمل آورده است مبادرت به عملیاتی علیه ایران کرده باشد.
ششم- نظر به اینکه سیستان تا امروز یک مملکت جداگانه مانند زمان قبل نیست ولازم است که دقت وتوجه خاص بدعاوی طرفین مبذول داشت و آن قسمت های که درتصرف طرفین است به طور واضح وروشنی معین گردد. بنابرین من ناچارم به تقسیمات اراضی که به نظرمن میآید ونزدیک بعمل است متوسل شوم. باین ترتیب قسمت پرمایه آن مملکت را که سه طرف آنرا هامون وطرف چهارم را رودهیرمند احاطه نموده وبه آن شکل یکشبه جزیره را میدهد، سیستان اصلی نامیده ، ناحیه چخانسور وزمین های هیرمند بالای ساحل وصحرای سیستان را بنام سیستان فرعی بنامم.قطعه اولی را میتوان بطور قطع متصرفی ایران تصورنمود. چونکه نسبتا ًدارای جمعیت زیاد وسکنه مختلط است. قطعه ثانی کم جمعیت که غالب سکنه آن بلوچ اند وبعضی از آنها مطیع دولت ایران وبرخی درتحت اطاعت افغانستان میباشد. اعتراف کمال خان وامام خان(سنجرانی) بعقیده من اثبات حقانیت ایران را بطوریکه در مورد سیستان اصلی است باین قسمت هانمی رساند. چخانسوردر کنار راست رودهیرمند تحت اوامر افغانستان است، ولی قلعه نادعلی درکنار همان ساحل اخیراً به تصرف دولت ایران درآمده است.
رأی حکمیت:
اینک باسنجش اهمیت وقیمت دعاوی طرفین که ازهرقبیل ازهرجا مدارک آنها جمع آوری شده است وبا توجه مخصوص به یک سرحدمعلوم وروشنی که به طورصحیح تعیین شده باشد من رأی خود راتقدیم میدارم.باین ترتیب که آن قسمتی را که من سیستان اصلی مینامم، بعد ها با یک خط سرحدی معین جزو مملکت ایران قرار بگیرد که درتحت حمایت دولت ایران باستقلال خودنایل آید یا توسط حکامی که بعدها معین خواهند نمود بخوبی اداره شود.با این رأی احساسات صمیمی و امیدواری های قلبی من همراه خواهد بود که حکمرانی ایران به حال سکنه آن سرزمین که ظاهراً احوال آنها از قدیم ترین ایام باین طرف همیشه ترس و وحشت ورنج را نشان میدهدمفید وسودمند واقع گردد.
اما من کاملاًمعتقدم که با تمام قواعدانصاف وعدالت هرگاه دولت ایران مجازباشد یک مملکتی را بوسیله پیش آمدهای آنچنانی که شرحش گذشت وبدست آن افتاده است درتصرف خود داشته باشد، می بایست قسمت های متصرفی آن محدود به حدودی شود که عملاً درسیستان مالک میباشد. واین باید تا حدیکه ممکن است موافق با احتیاجات سیاسی وجغرافیائی باشد ودولت ایران نباید دیگر در کنار راست رودهیرمند متصرفاتی داشته باشد. هرگاه دریک مسئله حقوقی وتاریخی تصرف وتملک امروزی واشغال نظامی شش هفت ساله وعملیات سابق یک رئیس محلی بناباشد به حقوق وروابطی که کم وبیش درتمام آن مملکت تقریباً یکصد سال عمومیت داشته برتری پیدا کند ورأی حکمیت بهترین قسمت محصور پرجمیت وحاصل خیز ایالت سیستان را تسلیم و واگذارکند در هرصورت بطور روشن مقتضی ومناسب است که یک عوض جبران کننده به طرف خساره دیده از این حیث علاوه شود. بنابرین بدون تردید قشون ساخلوی دولت ایران قلعه نادعلی را باید ترک کند وهردو کنار رودخانه هیرمند تا بالای کوهک را تسلیم افغانستان کند. این قرار هم مناسب وهم عادلانه است مخصوصاً وقتیکه اخلاق سکنه سواحل رودخانه هیرمند با اخلاق سیستانیهاهای سکوهه ودشتک وسیستان اصلی مقایسه شود. دراین صورت مجرای اصلی رودهیرمند زیر دست کوهک، سرحد شرقی سیستان دولت ایران خواهد بود. وخط سرحدی ازکوهک شروع شده تا تپه های غربی دشت سیستان طوریکه تمام زمین های زراعتی کنارهای رودخانه که ازبند به بالا ممتد شود حدود سیستان افغانستان را ازدشت کرمان جدا میسازد،نقطه مناسبی به نظر می آید. شمال سیستان یعنی جنوبی نیزارسرحدلاش وجوین محسوب میشود. دولت ایران مجاز نیست از هامون گذشته به ان طرف متوجه شود. یک خطی از نیزارتا کوه سیاه( تپه سیاه) نزدیک بندان کشیده شود. این خط بطورواضح متصرفات ایران رامعین میکند. بعلاوه این نیز باید درنظرگرفته شود که هیچ نوع عملیات از هیچ طرف مبادرت نخواهد شد که درآب زراعت دوطرف رودخانه هیرمند دخل وتصرف شمرده شود."(۱۷)
این بود نقل سواد رأی حکمیت گولدسمید. اینک دراینجا لازم می افتدمختصری به نقطه نظرهای سیاسی این موضوع اشاره شود.مقصود انگلیس این نبود که بین افغانستان وایران اصلاحی بعمل آورد وریشه اختلافات را از بیخ برکند.، بلکه اساساً تخم این اختلافات را خودش کاشته بود تا در موقع لزوم از آن بهره برداری کند ودر قسمت های معین از سیستان دست داشته باشد.
مقصود عمده حفظ سرحدات هندوستان از خطر روسها بود که سبب این همه دشمنی واختلاف بین ایران وافغانستان وبلوچستان وایران گردید. بهترین شاهد اظهارات خود جنرال گولدسمیداست که بعد از صدور حکم حکمیت در موضوع سیستان ، میگوید:
"اینک موضوعی که بایست مورد توجه قراربگیرد همانان نتایج این دوماموریت سرحدی است که ملاحظه میشود آیا آن مقصودیکه درنظربود، بطور قطعی ویقین انجام شده است یانه؟ وآیا آن انتظارات سیاسی که راجع به این موضوع بوده حاصل گشته است یا خیر؟
اگرچه این دوماموریت دوعمل جداگانه بوده است واز روی نظریات سیاسی وهمچنین جغرافیائی دومسئله جداگانه فرض شده است، ولی هیچ شخص مأل بینی نمیتواند آنها رامسایل ازهم جدا تصورکند جزاینکه هردوی آنها را یک امر واحدی بداند، آنهم عبارت از امن وحفظ سرحدات هندوستان خودماست. اگر درنظرسیاسیون جزاین باشد، آنوقت دیگر اشکال خواهد داشت از اینکه انسان بداند آنها را درچه ردیفی باید قرارداد. درهرصورت نباید طرزدیگری فکرنمود.
در تعیین حدود سرحدی ماورای سرحدات هندوستان خود مان بواسطه مساعدت وهمراهی با همسایگان دولت خود، ما احوال واوضاع خودمان را تقویت نموده ایم. هرگاه ما سعی نکنیم ازاینکه همسایگان دوست وصادق برای خود ما در ماوراء سرحدات خود بوجود آوریم، این برای ما غفلت محسوب نمیشود بلکه برای ما بدبختی به بار خواهدآورد.
برای ما واجب وحتمی است به هروسیله وعملی که باشد برای انجام وعملی شدن این مقصود بکوشیم وهرقدر که ممکن باشد از دخالت در امور داخلی همسایگان خود اجتناب کنیم وهر موقعی هم که لازم شد دخالت کنیم. باید این دخالت های ما از طرف آنها قدرانی شود، ولی هرگونه اغتشاش یا انقلابی اگردر بلوچستان یا افغانستان روی دهد دولت ایران باید بداند بواسطه سندیکه به ما داده است باید ازاین قبیل اتفاقات استفاده نکند وبقصد تصرفات وتجاوزات به طرف شرق دست اندازی نکند."(۱۸)
اکنون که قضیه تا این حد روشن گردید، باید دانست که هیچ کسی این حقیقت مسلم در باره سیستان رابهترازگولدسمید عملی کرده نمیتوانست. چونکه او دراین باره سالها تحقیقات کرده وبروح مسئله کاملاً آگاه وآشنا است و"دستور" دارد تا آن نقاطی که از نظر نظامی واقتصادی دارای اهمیت میباشد، از پیکرافغانستان جدا کند و دردست کسی بسپارد که هروقت بخواهد بدون جنگ وخون ریزی آنرا بدولت انگلیسی مسترد نماید. زیرا وقایع واتفاقات سالهای ۱۸۳۹- ۱۸۴۲در افغانستان به انگلیس ها درس خوبی داده بود، ولهذا این بهترین راهی بود که دولت ایران راتشویق نماید تا درسیستان از هرراهی ممکن اعمال نفوذ کند و هروقت هم که افغانستان بخواهد با ایران روبرو شود، دولت انگلیس نخواهد گذاشت کار بجاهای باریک بکشد و بنابرین گولدسمید، با آنکه روی کاغذ برای افغانستان ندبه میکند وسیستان را چه از لحاظ سیاسی وچه از لحاظ جغرافیائی جزء لاینفک افغانستان قلمداد مینماید، معهذا مجبور است طبق دستوری که به او داده بودند عمل کند:یعنی سیستان را دو قسمت نماید، آن بخش که آباد تر و پرجمعیت تر ونزدیکتر بهم بود، سیستان اصلی نام گذارد وآنرا حق ایران وانمودکند وآن قسمت که پاشیده تر وکم جمعیت تر وبیشتر آن صحاری لم یزرع وغیر مسکون بود، سیستان فرعی نام گذاشته ، به افغانستان بدهد.
در این تاریخ انگلیسها تصورمیکردند که روسها به سوی مرونزدیک میشوند. گرفتن مرو، گرفتن هرات است وگرفتن هرات ، گرفتن قندهار وگرفتن قندهار، مقدمۀ حمله به هندوستان است ودست یافتن به خلیج فارس از راه سیستان وبلوچستان. پس لازم بود قبلاً محل های که اهمیت نظامی دارند ومیتوانند به قشون بسیاری آذوقه بدهد بوسایلی در دست خودشان ویا دست نشانده خود شان باشد.
نظر دولت انگلیس نیزبرای حفظ خلیج فارس و هندوستان از خطر احتمالی روس تزاری، از همان وهله اول به همین نقطه یعنی سیستان اصلی بود و چنانکه بعد خواهیم دید، تلاش عمال انگلیس برای بدست آوردن این منطقه بعد از این تاریخ به چه جاهایی میکشد وچه رسوائی هایی برپا میکند.
البته رأی حکمیت گولد سمید از طرف دولت افغانستان ودر رأس امیر شیرعلیخان فوراً رد شد، زیرا افغانستان به هیچوجه نمی توانست بپذیرد که نخست منطقه وسیعی از پیکر کشور جدا وبه ایران تعلق بگیرد وثانیاً ایران را بدون سوابق تاریخ وحقوقی از آب یک رودخانه داخلی خود طوری مستحق بشناسد که در مقدار آب مداخله کرده نتواند. درمقابل دولت ایران که دید این حکمیت به مفاد کلی آن تمام شده، آنرا بخوشی استقبال کرد و پذیرفت ولی بعد از انکه اعتراض دولت افغانستان را دید، ایران نیز براین حکمیت اعتراض نمود.به قول ژنرال سرپرسی سایکس مولف تاریخ ایران وتاریخ افغانستان، بی شک این قرار وتقسیم برای ایرانیها مفید تمام شد، زیرا آنچه را مطالبه کرده بودند، گولدسمید به آنها داد، درحالی که به امیر شیرعلیخان از قطعۀ فوق العاده حاصلخیز چیزی نصیب نشد."(۱۹)
دکترمهدی بهار از قول سایکس بحوالۀ سفرنامه اش بنام "ده هزار میل در ایران" نوشته است:" دولت انگلیس برای تسلط برهندوستان وافغانستان وبلوچستان، بسط وتوسعه نفوذ وسیطره خود را درایران لازم وواجب میداند."(۲۰)

درسال ۱۸۳۰ میلادی"آرتورکونولیArthor Conoly"، افسرجوان خدمات مخفی حکومت هند برتانوی،که برای جمع آوری اطلاعات استراتیژیکی آسیای میانه فرستاده شده بود، پس از دیداراز قفقاز خواست خود را به خیوا رسانده وضعیت آنجا را از نزدیک مطالعه کند، اما در راه سفربا دزدانی برخورد که میخواستند وی را کشته اموال او را غارت کنند،ولی او با نشان دادن بار وبنه خود به آنها از مرگ نجات یافت و از رفتن به خیوا صرف نظر کرد وازطریق استراباد به مشهد رفت، و در ماه سپتمبر۱۸۳۰وارد هرات شد. او سه هفته را در شهرهرات گذشتاند وبعد راهی قندهارو درآخرعازم هند گردید. "کونولی" اطلاعات سودمند وکافی در مورد خط سیرحمله احتمالی روسها برهند به اولیای امور هندوستان ارائه کرد. کنولی استدلال مینمود که تنها دوخط السیرمیتواند اردوی روسیه را به پیروزی برساند. نخستین آن شامل اشغال خیوا، به تعقیب آن بلخ وسپس عبور ازهندوکش، مانند اسکندر کبیر بسوی کابل، واز آنجا از وادی جلال اباد به گذرگاه خیبر وپشاورخواهد رسید وبالاخره رود سند را برای حمله برهند میباید عبورکنند.کونولی این راه را بسیار طولانی وپر ازمشکلات ومخاطرات جنگ توصیف میکند، ومیگوید دوسه سال وقت راضرورت دارد. اما راه دوم برای جنرالان روسی عبارت ازاشغال هرات واستفاده از آن به حیث تختۀ خیز بود که ازآنجا از طریق قندهار، کویته وگذرگاه بولان به هند سرازیرمیشدند.
کونولی میگفت: روسها میتوانند ایران را با خود یکجا ساخته از طریق خشکه با گذشتن از کسپین به استراباد خود را به هرات برسانند.اگر یک بار هرات بدست روسها بیفتد ویا توسط فارس ها ضمیمه خاک آنکشور گردد درآنصورت یک قشون برای سالها میتواند در آنجا وضع سوق الجیش بگیرد وتمام ضروریات خود را ازهمانجا اکمال نماید."هرات، یعنی انبار غله آسیای میانه"، ظرفیت های تهیه موادغذائی وسایرتامینات لوژیستیکی دراین ولایت بحدکافی زیاداست.(۲۱)
کونولی تاکید میکند که نبایدهرات بدست فارسها ویا روسها بیفتد. در هرصورت در مقابل حملۀ روسها افغانستان قراردارد. کونولی میگوید که افغانها از روسها هیچگونه امید خیری ندارند، ولی ازمتحدین روسها یعنی فارسها بخاطراختلاف مذهبی تعصب وخصومت دارند. کونولی می افزاید که" افغانها برای اینکه ازایشان منفعت ببرید بسیارکم اند، ولی برای ترساندن شما خیلی زیاد هستند. آنها بیش از اندازه نسبت به کسانی که با روسها رابطه دارند، یعنی ایرانیها، تعصب وخصومت میورزند." اگر افغانها بمثابه یک ملت تصمیم بگیرند تا در برابرمهاجم مقاومت نمایند، درآنصورت مشکلات مهاجم غیرقابل حل خواهد بود.، آنها تا آخرین قطره خون خود خواهند جنگید.برقطارهای دشمن بطور لاینقطع حمله آورده وذخایر خوراکی شانرا تخریب وخطوط ارتباط عقبی شانرا قطع میکنند."(۲۲)
در صورتیکه افغانها پراگنده ویا تقسیم کرده شوند، (چنانکه بعداً شدند) روسها قادر خواهند بود تا یک دسته را علیه دسته دیگر با وعده هاو وعیدهاو تشویق های مادی وغیره استعمال نمایند." کونولی سفارش میکند قبل از اینکه هرات بدست دو قوت نیرومند دیگر سقوط نماید، باید به کامران نزدیک شد، درغیر آن راه بسوی هند در برابر روسها کاملاً بازخواهد بود.کنولی برای اینکه اولیای انگلیس را برای تصرف هرات تشویق کره باشد، میگوید درهرات به همه معلوم است که کامران طرفدار برتانیه است.( همانجا)
                                                          باقی دارد
 

 

 «»«»«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 

 


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول