© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پيام کلوپ قلم افغانها در استکهلم که در برنامهء نوروزی انجمن افغان ها، توسط همايون مروت يک تن از اعضای کلوپ قلم به خوانش گرفته شد.

 

 

 

اميد

 

تکرار می شود

تاريخ

مثل تولد لاله

از زمين پربرف شمال

 

 

به ياد بهاران بی بهار

 

آمد آمد بهار است،

آری بهار، فصل ميلاد شکوفه، گل زيبا و دلکشی که پيام آور پايان ظلمت، يخ و جمود است،

جشن لاله های سرخ، آری لاله ها ، نمودی که خونين جامه گان راست قامت تاريخ را به ياد می آورد،

و گاه تازه گی و طراوت که نويد حيات نو ، تولد دوبارهء طبيعت و اميد است.

 

هان!

میگويند بهار رسيده و از آسمان ابرهای تيره و تار رخت بربسته است،

ميگويند، به پيکر خاک افسردهء وطن جانی دميده است،

میگويند ، کاروان های سبزه و گل به همه گوشه و کنار سرزمين ما سر زده اند و درختان و گلستانهای سوختهء وطن را با نسيم ملايم بهاری نوازش می کنند،

ميگويند ، پرستو ها بعد سالهای دراز ، دسته دسته به شاخسار های گلزار وطن برگشته اند و سرودهای بهاری را در دل و جانهای درد کشيده گان شبهای دراز زمستانی ، زمزمه می کنند،

میگويند ، بهار آمده است، فصلی که پرتو عشقست و زنده گی ،

ميگويند بهار امده است  و اين بار بهار واقعييست!

اما برای ما که سی بهار را بی بهار، و با درد و داغ گذرانده ايم، مشکل است به اين ساده گی باور کنيم که اين بهار ، بهار واقعييست!

 

چه بهار برای ما صرفاً آغاز يک دورهء تاره را در گردش زمان مشخص نمی سازد.

بهار برای ما با نوروز آغاز می شود و اين شاخصه برای ما اهميت بالاتر از جايگاه طبيعی اش دارد.

آری! نوروز ريشه های عميق و ارزشمندی در ادبيات، هنر، فولکور، ور سم و رواجهای سنتی، دينی و اجتماعی سرزمين ما دارد.

 

نوروز پيشينهء تاريخی چندين هزار ساله دارد، و در اين داراز، هيچ رنگی، قالبی و اصول ديگری نپذيرفته و کماکان با همان عظمت ، در جايگاه هميشگی خود باقی مانده است؛ چه شايد رسم و رواج بهار را شگفتن، رُستن، و سبز شدن تعين می کند و اينها تغير ناپذيرند. و اما با کمال تعجب و تأسف ديديم که در اين سی سال چی جفاهای که بر بهاران ما نرفت و چه خصمانه هر آنچه بهارهر سال با شور و صفا برای مردم و سرزمين ما به ارمغان مياورد، از او گرفتند. شگفته ها، سبزه ها و تازه رُسته ها را درور کردند، لگد مال کردند و سوختند و حتی ظالمانه شگفتن، رُستن و سبز شدن را ممنوع کردند!

 

پس چگونه بايد باور کردکه بعد ِ آنهمه جفا و دشمنيی که با بهار روا داشتند و دارند، بهار ِ اينبار ما ، بهار واقعی باشد!؟

 

چه عجيب است آن سالها که هنوز آسمان وطن ما تيره و تار نشده بود، در اين فرصت ها فقط از عشق ، صفا و دوستی و تازه گی سخن ميرفت و حال با کلمهء بهار، فراوان درد و داغ بياد ميايد که فکر بهار و شادی های اين فصل را مغشوش ميسازد. با نام بهار شدايد خانمانسوز دشمنان بهار، در مقابل ديده گان انسانهای اين سرزمين رژه ميرود!

 

هان چگونه باور کرد؟

 

فراموشمان نمی شود آنهاييکه لاله ها را درو کردند، درختان بلند قامت باغستانها را سر بريدند، و چلچله ها را از شاخه های درختان پرشگوفهء بهاران کوچانيدند و شگوفه ها را يکسره پر پر کردند وسوختند.

حالا همان صيادهای ظالم صدای چلچله ها را در بلند گوها تقليد می کنند ، تا آنچه را بچشم ديده ايم باور نکنيم!؟

اما ما يادمان است سرنوشت غم آنگيز راست قامتان اين سرزمين، و خروش سرخ باورمندانهء نام آوران گمنام تاريخ را در عصر ارزش کشی ها، و در مسلخ قرون اوستايی خفاش سيرتان زمان.

يادمان نرفته است فصول پيهم قحطی ها و نويد های فريبکارانهء کشت گندم!

 

چگونه باور کرد؟ که اين بهار بهار واقعيست!

 

و اما چرا ياد آور ميشويم، چرا درو کردن لاله ها، سربريدن سپيدار ها، کوچانيدن چلچله ها ، قحطی ها ، ارزش کشی ها را برميشمريم؟

برای اينکه تاريخ مان را باز خوانده باشيم که بازهم کرمک شبتاب را بجای بذر صبح اشتباه نگيريم و بس.

 واما  از آنجاييکه با همهء جفا و ظلمی که شاهد بوده ايم، به نسلی تعلق داريم که بايد شگوفه را در اين عصر زمستانی با آهنگ چلچله ها در روح جان وطنمان به سرايش بنشينيم. چرا که باور داريم خود نوروز و بهار اصلي است و سنتيست واقعی و قابل احترام.

 

آری سنتيت و باوريست که عمرش به درازای عمر اقوام آريايی ميرسد و به گمان ما حتی به درازای عمر خلقت علم و انسان ، پس اين سنت صرفاً آريايی نيست ميراثيست که به همهء انسانها تعلق دارد.

 

و به تصور ما بخاطر همين است که نوروز، حد اقل در افغانستان و ديگر کشور های گرد و نواح، هيچگاه منحصر به کيش و يا گروه خاصی نبوده است. حتی ظهور و گسترش اسلام، که اعياد مذهبی ويژه ای را با خود آورد، مانع برگزاريی آيين نوروزی نشد. بلکه نوروز در اين کشور با ارزشهای دينی در آميخت و غنای بيشتری يافت. پس ما با اين باور به بهار ، به شگوفه و شگفتن، به لاله و نوروز اقتدا می کنيم و قلبهای ما را با عشق و راستی و صداقت آذين می بنديم و لبهای ما را با خنده و تبسم زيبا ساخته و به پيشواز سال نو ميرويم.

 

پس ماه نو و سال نو تان مبارک و خجسته باد!

 

 

 «»«»«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 

 


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول