© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نجيب دهزاد

 

 

 

 

 

 

نجيب دهزاد

کابل

 

 

 

طنز

 

 

 شرط کارد!

 

 

 

 

مادر(افغانستان): بچیم، باز هم  اشتباه کردی، صد بار گفتم پیش از خریدن کارد بزن!

 

پسر(رییس جمهور): مادر جان، کراچی وان بسیار تعریف کد، گفت در پالیز های اروپا کشت شده، به شرط کارد ضرورت نیست.

 

مادر: از کدام کراچی وان گرفتنی؟ "بلیر"؟ یا "بش"؟ اونها هر دوشان چیزهای خامه سر مشتری میزنند.

 

پسر: نی مادرجان، ازکاکا "شرودر" گرفتم. او کمی ارزان فروش است!

 

مادر: خو،  از بچۀ کلان "جرمن گل"؟ او آدم بسیار غریبکار است، از همو خود برلین کراچی ره تیله زده تا چهارراهی آسیا میاره، میخواهد  کام قاره ما را هم شیرین کنه! خی برش نگفتی به مادرم میخرم، برت یک شیرین شه میداد؟ او برادرکلان انگلا میرکل، خواهرخوانده مه هست.

 

پسر: از خواهرخواندگی شما خبر نداشتم. سر او زیاد بیروبار بود، بسیار مشتری داشت، از شرق آسیا، از افریقا، حتی از جنوب امریکا آمده بودند و کراچی او ره میپالیدند.

 

مادر: خیر اس، اگه باز خریدی، این بار به شرط کارد بگیری. اگر تربوز و خربوزه خام باشه، بازهم میشه گزاره کد، اما "دیموکراسی" ناپخته شکم درد میکنه، بچیم!

 

پسر: مادر هیچ کس زنگ نزده بود؟

 

مادر: کاکا "کوفی عنان" ات زنگ زده بود!

 

پسر: باز چه میگفت مادر؟

 

مادر: کاکایت گفت به حامد جان سلام برسان و  بگو ایقه همرای بچه های همسایه غالمغال نکنه. "پرویزک" بچه "پاکستان"، بسیار خلل انداز است، بدماشای کوچه ره تحریک کده.

 

پسر: مادر کاکا عنان راست میگه، چند وقت پیش در قصر سفید پرویزک طرف مه بد بد سیل کد؛ باز لالا بوش سرش قار شد، او مثل شتر مرغ کله خوده پایین انداخت و قسم مره خورد،

 

مادر: خداخیر کنه، دیگه چه گفت؟

 

پسر: بعد از افطار برم گفت، یک بار به وزیرستان برسه باز  با مه کار داره، از همو خاطر لالا ناتو  همرایم آمد که در راه نترسم. 

 

 

مادر: ناتو؟! بچیم، بابۀ "آیسافه" میگی؟

 

پسر: ها مادر، ناتو چند سال مهمان ما هست، جایشه در مهمانخانه جنوب شرقی جور کدیم، بعد از رخصتی اگر خدا خواست و زنده بود دوباره اروپا میره.

 

مادر: حامدجان، پس چرا معطلی؟ چای صبحه آماده کو.

 

پسر: ناتو هنوز خواب است، مه اول باید برش آب معدنی ببرم که رویشه بشویه!

 

مادر: نی بابا، کسی هم تا ده بجه خواب میکنه، چی میگی، برو تک تک بزن بیدار شوه، او مهمان دیگه(ایتلاف جانه) سیل کو، صبح وقت میخیزه در کوه ها گردش میکنه و ای نازدانه تا چاشت روز  خواب میشه! بهرصورت، حالی همو دیموکراسی را پاره کن کمی بخوریم.

 

پسر: مادر شما راست میگین، ای "دیموکراسی" نی رنگ دارد و نی مزه! کمی بچش!

 

مادر: بچیم، همیشه برت میگم  چیزی ره میخری به شرط کارد بخر، تو رفتی باز یک چیز خامه خریدی! برو به کاکا شرودر بگو دیگه چیز های خامه لیلام نکنه.

 

پسر: مادر، حالا پول مان رفته باید تا سیر شدن بخوریم!

 

مادر:  بچیم، ببین، عاقبت خوردن دیموکراسی خام  خوب نیست، به طفلا پروا نداره؛ ولی اگه  آدم کلانه دل درد کنه،  باز مجبور هستیم بخاطر پاک کردن کوچه های جامعه مدنی تمام بودجه انکشافی ره آب و صابون بخریم!

 

 

کابل- میزان 1385

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول