© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جمال الدين اميری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جمال الدين اميری

کابل

 

 

 

 

 

صدای باد

من ز ترس میلرزم
چو دست مجرم هنگام دست خط حكم اعدام خویش
روی میز باطل دادگاه
صدای باد می آید
صدای كه نطفه ترسم را در شكم عبوس اش
پرورنداه است
صدای كه كارد در جگر
پرده های غریب و بی آلایش فروبرده است
پرده های لرزان كه روی میخ سرد
دم غنمیت شمرده بودند ،
كنون با پا های برهنه و خونریز
راه دره ها و وادری های گنمان گرفته اند
این صدا چی بیرحم است
" صدای باد"
چشم هایم ز پنجره زنگ خورده
به بیرون دوید مانند یك طفل شوخ
ولی به جای خشكید
ز شنیدن صدای پاه های مرد سیاه پوش تیغ بدست
نجوای آمیختهئ به ترس و انده
ز خانه همسایه بگوش میرسد
او دخترك دارد كوجك و شعر دوست
گاه گاهی واژه های شاعرانه میگوید
مگر امشب
در بغل مادر جوان و بیوه اش
خود را سخت میفشرد
لب ها معصومش ملیرزد
با لرزه میگوید :
صدای باد می آید
صدای قاتل سكوت شبها
صدای برهم زننده آرامش اقیانوسها
صدای خاموش كننده فانوسها
صدای كه با لبخند زهر آگین اش راز های نهفته و غم آلود را
چو قطره ای شیر به كام طفل هستی
باز میچكاند
مادر! چرا این درخت های برهنه
لباس به تن نم
یكنند ؟
چرا بخانه های خود نمیروند و نمی خوابند؟
آیا خانه ندارند؟ آواره هستند؟
چرا روی هایشان كبود شده است؟
آیا از دستان استخوانی و زشت باد سیلی خورده اند؟
از مادر جوابی نمیشوند
مادر مرده است
روح ناشاد مادر از زندان تن اش فرار نموده است
دخترك فریاد میزند
مادر جان! مادر از خواب برخیز
مرا تنها رها نكن
من از تاریكی و از صدای ویرانگر باد میترسم
تن مادر مثل برف كوه البرز
سرد شده و جواب در گلویش یخ بسته است
من از این سو پنجره صدا میزنم
گریه نكن عزیزم
گریه نكن شاید چند لحظه بعد صبح شود
شاید چند لحظه بعد تاریكی بر بالهای باد سوار شده
هردو به كوه های بلند نابودی مسافر شوند
ولی ز ترس میلرزم
شاید این تاریكی ظلمت را صبح نباشد
شاید این صدای باد را آرامش نباشد
شاید ما با تاریكی و صدای باد
مانند دو همسر روستایی كه اجبارآ ازدواج كرده اند
و از شرم نام و ننگ
یكدیگر را طلاق نمیتوانند
تا كه نفس بار سنگین غربت را در جاده
گلو حمل میتواند
در بستر سرد، بدون عشق و محبت
شب طولانی عمر را به پایان بریم
من ز ترس میلرزم
چو دست مجرم هنگام دست خط حكم اعدام خویش
روی میز باطل دادگاه

 

كابل : 25 سنبله 1385

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول