© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

لطيف کريمی

 

 

 

 

درد عشق

 

 

درد عشقیست درین سینه ی دردناکترین

زینتم داده درین شهریخن چاکترین

بسکه در بستر غم اشک خيالت ريختم

يادی خورشيد نکند کلبه نمناکترين

دفتر شعر مرا برگ چه ميگردانی

واژه وصل تو افتاده چه غمناکترين

حاسدان طعنه زنند زانکه شدم خاک رهت

ای خوشا در قدمت قامت من خاکترين

می کشد جانب آن ميوه ممنوعه مرا

عشق تو گرچه خدا گفته خطرناکترين

شرط انصاف نباشد که تو پيچی با غير

همچو يک شاخه نيلوفر هوسناکترين

واعظا پند توهرگز نکند خاموشم

تو چه دانی ز غمی گريه سوزناکترين

باد امشب تو مزن بوسه به اندام شمع

بگذار يک شب ما هم طربناکترين

گشته شايسته آغوش کريمی آتش

تا برد رنگ غم از خاطر من پاکترين

 

 

«»«»«»«»«»«»


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول