© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

معروف کبيری

 

معروف کبيری

هرات

 

 

 

 

 

وقتی تبسم نگهت می برد مر!

 

 

 

 

"چقدر فاصله!" گزينه شعريست که به عنوان نخستين تجربهء آفرينشی ادبي- شعری آقای زبير هجران قاسمزاده به قامت چاپ آراسته است.

اين گزينه از بعد کتابشناسی به قطع رقعی و 48 صفحه با جانمايهء 43 پارچه شعر و يک نگارش زير عنوان"وقتی شعر به سراغ او می آيد" رقم خورده.

داشته های اين گزينه بيشتر غزل است و چهارانه، که از گونه های نو نيز يکی دو پارچه سپيد و همانگونه يکی دو پارچه "هايکو گونه" دارد.

در آغازين برگه آن زير عنوان وقتی شعر به سراغ او می آيد، آمده است:

"... و شعر برای بيشتر سرايشگران به گونهء الهام جلوه گری ميکند و بسا هنگام فرا تر از خواست و سليقهء فردی بروز می نمايد.

مانند اينکه "من برتر" بافته های از پيش رقم خوردهء را پيشکش ذهن پذيرای شاعر کند.

پس شعر ساختنی نبوده و برای شاعر يافتنی و بدان پرداختنی ست.

حالا در چنين هنگامی و هنگامه يی چگونه می شود با زبانی پالوده و خود خواسته سرود؟؟

اينجا زبان وييهء شعر با دستوری از پيش رقم خورده در چهار چوب شعری شکل می گيرد و آنگاه شايد در بسا جايها غير ارجاعی و نمادين باشد."

شکی نيست که زبير هجران در سرايش شعر زبانی نهايت ابی و صميمی دارد که با بيرنگی تمام می خرامد:

از دانش و فهم غير بگريخته ام

با ناز و ادای تو در آويخته ام

از حوزه و دانشکده ها رست دلم

با درس دو چشمان تو فرهيخته ام

 

و يا:

چشم تو بود چو رودباران غزل

ياد تو هواری صبحگاهان غزل

وصفت به زبان نميتوانم گفتن

ای جان غزل و جان و جانان غزل

 

کشش های مبارزه ای نيز در لابلای مظامين شعری آقای هجران گاهگاهی جلوه می کند. ببينيد:

با چال دگر جهان به نيرنگ آمد

يکبار دگر به ضد فرهنگ آمد

ماييم پياده او وزير اينک کشت

با مور نگر که فيل در جنگ آمد

 

هرچند هجران زبان غنايی و عاشقانه دارد اما در بعضی جايها به بيان يک سلسله واقعيت های اجتماعی نيز می پردازد.

 

دگر ز حادثه و از توز جنگ بس است

دگر گلوله و فصل نبرد و سنگ بس است

دگر نه طاقت سرما و تيغ خشک و خنک

کمی درنگ که هنگامهء تفنگ بس است

دگر فضای صميمی و دوستی و صفا

بياوريد که ترسيم نام و ننگ بس است

زرنگ و بوی و ز تبعيض زرد و سرخ و سفيد

حذر کنيد و دگر يک دل و دو رنگ بس است

به جای گريه به لب های مادران امروز

بياوريد تبسم دگر خدنگ بس است

به گيسوان نگونبخت مادر ميهن

قسم که بنگ و تفنگ و قسم که جنگ بس است.

 

 

ضمن نثار مبارکباد برای آقای هجران و ارزوی موفقيت ها بيشتر، اميد می برم تا بزودی شاهد چاپ آفرينش های ادبی ديگری نيز از اين سرايشگر جوان باشيم.

 

وقتی تبسم نگهت می بـــرد مرا

آندم نشاد خاطره ها دسته دسته بود.

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول