© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Dr. Carmen Lawrence

 

 

 

 

نوشته:  داکتر کارمن لارنس  

ترجمه:  عثمان وردک

سدنی استرالیا

 

 

 

پیشگفتار:

 

ترس منبع اصلی خرافات و یکی از منابع اصلی ظلم و تعدی میباشد.  تسخیر کردن ترس اغاز خرد و دانایست.   (برتراند راسل)

 

خوانندگان عزیز لیکچری  را که مطالعه میفرماید به تاریخ 7 سیپتمبر 2005 میلادی در پوهنتون ملی استرالیا توسط داکتر کارمن لارنس(Dr Carmen Lawrence) داده شده است. در این لیکچر در بعضی موارد مثالها بصورت خاص مربوط شرایط و سیاستمداران استرالیایی میباشد اما به صورت کل پیام همه گانی میباشد.

 

میخواهم چند نکته را که قابل تآمل میدانم به عرض برسانم. وضعیت مسلمانها در استرالیا به مراتب بهتر از کشور های بومی شان میباشد و مراد من کشور های که در ان امن و امان میباشد نه افغانستان و یا هم سومالیا. مسلمانان مانند دیگر اتباع کشور از تمام حقوق مدنی و قانونی بهره مند بوده لیک وقتیکه پالیسی عامه به کژراهه کشیده میشود اتباع چون داکتر لارنس وبه صد ها روح گمنام دیگر در صدد ترمیم و یا هم تغییر ان میبرایند. اصلی که در اکثریت کشور های جهان سوم و به خصوص در افعانستان خیلی ضعیف و اگر وجود هم داشته باشد توسط ارگانها و اشخاص با نفوذ سرکوب و جامه عمل نمیپوشد. یگانه راه سهل و اسان برای مخالفت به ان، راه خشونت که فعالان اگاهانه و یا هم نا اگاهانه از هر وسیله قومیت، ملیت، لسان و دین استفاده میکنند تا به هدف (و این که هدف چیست؟) خویش نایل ایند و بالمقابل حکمرانان نیز به خشونت حکومتی دست زده راه سرکوبی چنین قیامها را در دست میگیرند که این اغازی برای بلای بزرگ چون جنگ و از دست دادن عام و تام حکومت قانون میشود که در نتیجه قربانیان ان را عوام که یگانه ارزوی ایشان زیست مسالمت امیز، بدست اوردن روزی، و ابادی کاشانه ایشان میباشد میانجامد. ایجاد کردن ترس و سو استفاده از ان در این حالات امری حتمی برای پیشقراولان این جریانها که در بدست اوردن هدف! ایشان را کمک نماید میباشد.

 

داکتر لارنس از سال 1994 تا حال حاضر عضو پارلمان فدرالی استرالیا و در حکومت اسبق فدرالی  سمت وزارت صحت عامه و امور انسانی را به عهده داشته است. و از سال 1986 عضو پارلمان ایالتی استرالیای غربی و همچنان صدراعظمPremier)) استرالیای غربی و سمت وزارت های مختلف ان ایالت را نیز به عهده داشته است.

 

 ترجمه این لیکچر را در سه قسمت خدمت شما خوانندگان محترم تقدیم میدارم.

 

 

 

قسمت اول:

 

ترس از ان ِ دیگر

 

 

اولتر از همه اجازه دهید عقیده راسخ خویش را اظهار دارم، یگانه چیزیکه از ان ترس و هراس باید داشت همان ترس هست. بینام، بیخرد، وحشت زا که باعث فلج شدن نیروی ضروری که یک عقب نیشنی را به پیشرفت مبدل سازد میباشد. 

 ف  د  روزولت 1933 (F. D. Roosevelt)

 

در این لیکچر، من بحث بر سر رول ترس در ساختار پالیسی عامه به خصوص ترس از بیگانگان، ترس از جنایت و ترس بربادی خواهد بود.  به نظر من بهره برداری از ترس دارای عواقب عقب گرا که اثرات بر  پالیسی عامه ،تغییر بلانس قدرت و باعث از دست دادن ان ارزش های که مدتها به ان عشق ورزیده ایم میباشد. 

 

در حالیکه بسیاری از نویسندگان  و فیلسوفان ترس را رد میکنند و انرا دشمن منطق و ازادی میدانند دیگران هستند که انرا در اغوش گرفته به حیث منبع قدرت سیاسی و اتحاد ملی میدانند.

 

من استدلال میکنم که ترس یک نیروی قوی و خطرناک ابزار سیاسی که انرا رهبران سیاسی و رسانه های مطبوعاتی برای بهره برداری بوجود میاورند به خاطریکه ایشان را در دنبال اهداف شخصی، عقیده سیاسی و یا هم مرام اخلاقی شان کمک کند.

 

در این لیکچر "ترس بیگانگان" من توجه خویش را بر نفوذ غیر ستیزی در شکل دادن پالیسی های عامه که متوجه مهاجرین، استرالیایهای بومی و مسلمانهای بنیاد گرا میباشد مبذول داشته ام.

 

مقدمه:

شاید هم به خاطر دروس اولیم در روانشناسی و دیدنی های من که به حیث یک جوان شاهد خونریزیهای جنگ ویتنام بودم. من خیلی اوقات کوشش کرده ام بدانم، که چگونه انسانها به نقطه که یکدیگر را مجازات کنند وبکشند میرسند. من مطالعاتی گسترده شاید هم تا درجه وسواس را در باره شکنجه و قتل عام به حیث یک وسیله رژیم های سیاسی – به خصوص المان نازی کرده ام.

 

من هم مانند دیگران پرسیده ام که چگونه مردم عادی به "قاتلین داوطلب هیتلر" مبدل شدند.  چگونه داکتران طب از مسلک خویش در تجربه کردن و کشتن انسانهای فلج، کمونیستان، همجنس بازان، جتان و یهودیان  استفاده نموده و چطور بود که تعداد زیادی ناظر بودند در حالیکه همسایه های یهودی شان را اول تاپه زده و از زندگی عادی محروم ساخته و بعدآ گله وار داخل یک محل خاص و توسط لاریهای نقل حیوانات ایشان را حمل کنند و ایشان بگویند که نمیدانستند، چه اتفاق میافتاد؟

 

چطور هست که مردم که "غیر از ان عادی" به ماهرین مسلکی شکنجه و کشتار برای مستبدان چون ستالین، پینوچت، صدام حسین و پالپات مبدل میشوند. چطور است که اینان قربانیان خویش را کاملآ از انسانیت محروم و ایشان را بکشند بیدون انکه بر ان فکر و تآ مل بیشتر از کشتن مگس نکنند؟ چطور هست که امروز پسران جوان (بعضی زنان) به زندگی خویش اهمیت کمی قایل و همچنان به زندگی دیگران اهمیتی قایل نیستند و با از بین بردن خویش که از ان ندامت ندارند، سبب کشتار صد ها هزار انسان که ایشان را حتی ملاقات هم نکرده اند میشوند؟

 

جواب ساده اینست که ایشان ترسانده شده اند که شریک جرم شوند توسط افراد با قدرت و با نفوذ، یا اینکه ایشان اختلال عصبی داشته و یا هم تا یک اندازه غیر قناعت بخش این افراد مضرر و شریرند.  این بررسی های ابتدایی به ما اجازه انرا میدهد که از این ملاحظات ناراحت کننده چیزیکه به فکر من نزدیک به هدف است و ان اینکه تحت شرایط خاص تمام ما قادر به ظلم و یا حد اقل در مقابل ان احساس بی تفاوتی بکنیم میباشیم.  رژیم های مستبد نمیتوانند که بیدون "قاتلان داوطلب"، بیدون تکنوکراتها، که چرخ سیستم را در حرکت نگه میدارند و یا بیدون اکثریت مردم که چشم های خویش را بسته نگه دارند به ناپدید شدنها و ظلم های که در اطراف شان جریان دارد کار بکنند.

 

این سوظن نا راحت کننده که هر کدام ما ترغیب به این شده میتوانیم که با انسان همنوع خویش رویه غیر انسانی بکنیم. برای بسیاری شاید این واقعیت تلخ مشکل و از این نتیجه گیری خویش را مجزا بدانند. اما ما میدانیم که در گذشته نه چندان دور، انسانهای با تهذیب (زن و مرد) از داشتن، خریدن و فروختن انسانهای همنوع خویش راحت بودند.  در تاریخ کشور خود ما با بومیان رویه غیر انسانی، بر ایشان ظلم، کشته و از فامیل های شان برده میشدند.  ما میدانیم که در تاریخ زنده- بسیاری از المانها به شخصی رای دادند که اینرا واضح ساخته بود که وی یهودیان را به حیث یک "مشکل" میداند که ضرورت به حل دارد. خونریزی که در روندا رخ داد تعدادی زیادی از باشندگان انرا در بر میگیرد که نظر انفرادی علم "اسیب شناسی روانی" قطعآ جواب انرا داده نمیتواند. در بوسنیا همسایگانی که با یکدیکر در صلح میزیستند، بیدون کدام پشیمانی یکدیگر را قصابی کردند.

 

در تمام این وضعیتها و حالات همچون یکی از اساسی ترین سهیم در ظلم و خونریزی انست که به صورت دوامدار تصویر هدف ِ ظلم را، خطرناک و تهدید به امنیت، راه و روش زندگی ان اجتماع قلمداد کنند.  اگر یک گروپ احساس چنین خطر را کند ایشان شاید کوشش به از بین بردن ان خطر که بعضآ به صورت خشونت امیز باشد بکنند و بسیار اوقات این علامتها نتیجه بسیار اگاهانه و مواضبانه کمپاین تبلیغاتی توسط شخصیت های سیاسی، که در بهره برداری، حتی در ترویج کردن ترس های ابتدای و تشویق کردن مردم در انکار واقعیت ذهنیت های شان وقتیکه ایشان خساره به دیگران میرسانند میباشد.  و در اوقات دیگر:  ان باز تاب دهنده دوامدار و روند اهسته در ساختن تعصب میباشد. موثر ترین و خطرناکترین طریقه این کمپاین ها انست که بر تعصب قدیمان استوار و از ان تغذیه شود.  انتونی بیفر(Anthony Beevor) بسیار فشرده در خاطرات خویش بر سقوط برلین در سال 1945 چنین مینویسد:

 

"برلینی ها  متحمل ترس بیجای نیاکان خویش که از تجاوز سلاف از ناحیه شرق داشتند و ترس به اسانی مبدل به تنفر شد."

 

ترسهای درونی اتباع به اسانی مورد سو استفاده مردم فریبکار قرار میگیرد.  هیتلر تنها قادر به ساختن یک ماشین مخوف که منجر به کشتار همگانی به خاطری شد که کلتور پشینه سیاسی مخالفت با یهودیان که وی به ان تکیه کرد منجر به یک حرکت از بین بردن یهودیان در اروپا شد. تصویر وی از یهودیان به حیث میکروب خطرناک و بسیار عفونی که تمدن جرمن را از بین میبرد که هر دو اشکار و ظاهر بر پایه ترس که عوام داشتند استوار بود.

 

این مثالها یاد اورنده ان باشد که عقاید تعصبی، مادل های عقلی تمامآ در اجتماع ساخته، در فامیلها تلقین، و توسط ارگانهای اجتماعی و در مذاکرات بر مسایل اجتماعی بین رهبران سیاسی، در مطبوعات و در دور و بر ما تقویت مییابند. این مادل های معین عقلی، جهان را به ما تشریح و میفهماند، و اعمال ما را تشویق میکند.  مردم به این نتیجه میرسند که ان را به حیث واقعیت قبول میکنند و مخصوصآ وقتیکه با ان مقابله نشود.  هر باریکه یک نطاق رادیو و یا یک سیاستمدار از استرالیایهای بومی یک تصویر منفی و از مسلمانان به حیث دشمن ارزشهای استرالیا یاد میکنند و هیچکس مخالفت نمیکند این نظرات اعتبار میپذیرند.  من متحیر شدم که خانم بیشپ(Mrs. Bishop)  (عضو حزب محافظه کار و نماینده پارلمان فدرالی) در گفته هایش از منع حجاب در مکاتب سخن راند و ان هم به خاطریکه حجاب را یک عمل مقاومت و سرکشی خواند.  وی از طرف صدراعظم توبیخ نشد اما سخنان وی را غیر عملی خواند و از ازادی بیان وی دفاع کرد در حالیکه حق ازادی مذهبی زنان مسلمان را در نظر نگرفت.

 

ما داریم بسیار- بسیار زیاد مثالهای تمایلهای انسانی ما، که انسانیت دیگران را از بین ببریم. به طور مثال بخوانید صفحات نامه های وارده به بسیاری از جراید را و یا هم به طور مثال به چند پروگرام رادیویی گوش بیگیرید.  روش و رفتار کینه توز به بومیان استرالیایی و مسلمانان بسیار است اکثر اوقات با کلمات پیش بینی شده اغاز میشود:  من معتصب نیستم اما...

 

در این مرحله، با اینکه ظاهرآ در کلمات  بی  پروا ادا میشود و یا هم در نبرد مرگ و زندگی، ترس رول عمده را بازی میکند.

 

  مطیل(Mattil)  چنین نظارت کرده است

 

 چیزی مشترکی که نهضت های سیاسی را با هم پیوند میدهد ترس است.  این یگانه فکتور تشویقی پشت پرده هر تشنج سیاسی و یا هم لزومآ ظاهری نمیباشد اما به صورت همیشه انجا حضور دارد.  وقتیکه همیشه سوال میکنیم چرا مردم نفرت میورزند ویا چرا میخواهند به خاطری یک هدف بکشند و یا بمیرند: جواب بیدون شک ترس میباشد.

 

ترس در دیموکراسیها:

 

یکی از انگیزه های که به خاطر قبول دیموکراسی به حیث یک سیستم حکومت شده، نشعت از خواسته های مردم برای حمایت از ترس وابسته به حکومت میباشد. ترس از ظلم وکشتن، ضبط ملکیت بیدون محکمه و تبعیض.  از انجایکه دیموکراسی به اساس صلح در تقسیم قدرت، نه جنگ در عوض حکومتهای اختیاری و مستبد میباشد.  دیموکراسی را یک سیستم بیدون ترس و یا حل و فصل معاضل ترس خوانده اند. یکی از موضوعات که مکررآ در سیر تکامل دیموکراسیها از ان یاد میشود انست که حکومت همراه  با ترس در ذات خویش غیر قانونی میباشد.

 

از قوت های مسلح در دست رژیم های مستبد و شاهی، امکان استفاده در ترساندن اتباع، همانگونه که در مقابل انهایکه مملکت را مورد تهدید قرار میدهند میشود. چنین رژیم ها از جاسوسان، راپورچییان، جزاهای طاقت فرسا، تغییر نظر اجباری، شکنجه و قتل عام که باعث خاموشی اتباع گردد استفاده مینمایند. از نظر تیوری در دیموکراسی کنترول قوای مسلح و قوتهای پولیس در دست مردم از طریق انتخابات نمایندگان شان میباشد، که استفاده از ظلم های ترس افرین را به خاطر تحکیم امنیت عامه رد میکنند.

 

بسیاری شاید هم به این باور باشند که دیموکراسیها از بین میبرند استفاده ترس را به حیث یک اسلحه توسط انانیکه حکومت میکنند و این بواسطه بوجود اوردن ارگانهای که از هم فاصله داشته، قدرت سیاسی را محدود ساخته در موجودیت اجتماع مدنی. چنین ارگانها متظمن ازادی های بنیادی و ازادیهای مدنی، که ان شامل حمایت از ترس کشتن و یا هم نقصان به دست دیگران میباشد. درعین حال چنین اجتماعات مدنی تکیه میکنند بر استنباط فرضیات که "ان دیگر" میتواند قبول و حتی استقبال شود بیدون ترس.

 

اما، حتی در دیموکراسیها مستقر، بسیار امکان برای انست که از ترس به خاطر جا ماندن و بسط قدرت حکومتها و حمایتگران ان استفاده شود. چنین ترسی، ترس از خود حکومت نیست مانند که در رژیمهای مستبد میباشد اما ترس از ان دیگر – از دیگر اتباع – از خارجیان و از اقلیتهاست.  این یک بهره بر داری حسابی از هر دو  ترسهای درونی و بیرونی که بسیاری از ما انرا داریم میباشد.

 

هستند بسیار چیز های که ترس از ان معقول میباشد.  اما اینهم امکان دارد که رهبران ما این ترسها را بزرگتر جلوه دهند برای منافع سیاسی ایشان.  ایشان را در اینکار مطبوعات کمک و یاری میکنند چیزی را که کوهن (Cohen) "وحشت اخلاقی" نامیده است. اما در عین حال چیزیکه به نفع رهبران سیاسی ما باشد انرا کوچک مینمایانند چیزیکه واقعآ ترس اور برای اینده ما و از ما خواستار تغییر های اساسی و جدی در زندگی روزمره میباشد اگر وزن اصلی به ان داده شود مانند:  ازدیاد گرمای کره زمین و ازدیاد نابرابری که فقط از دو نام ببریم.

 

ترس اداره شده میتواند و به اشیآ و حالات وصل شده که در اصل تهدید خطر نمیکنند.  ما میاموزیم که از چه بترسیم و تحریک به عمل ترسنده وخواستار حمایت و کمک در حالتی که یکخطر حقیقی را محسوس نمیکنیم باشیم. یکی از پی امد این شیوه ها اینست که تحریف عمیق در پالیسی عامه که بعدآ در کوشش حل نامطلوب مشکل که به درستی تعریف نشده میباشیم.

 

در گذشته ممکن که سیاستمداران تعهد ساختن یک دنیای بهتر را میدادند در حالیکه در بدست اوردن ان هدف خواسته شده و اینکه تعریف یک دنیای بهتر چه معنی را میداد، طریقه های متفرق وجود داشت. قدرت و صلاحیت شان تا اندازه از شیوه کار شان که رویا های خوشبینانه به مردم پیشنهاد میکردند نشعت میکرد. چنانکه دایرکتر فلم مستند "قدرت خوابهای ناراحت کننده" چنین مشاهده کرده با از دست دادن امید در ان رویا ها:

 

"در یک تحلیل ساده سیاستمداران یعنی مدیران زندگی عامه، اما ایشان فعلا یک وظیفه جدید را دریافت کرده اند که قدرت و صلاحیت شانرا پابر جا میگذارد، عوض دادن رویآ ها – سیاستمداران فعلا وعده میدهند که ما را حمایت میکنند: از خواب های نا راحت کننده."

 

قسمیکه یک مبصر دیگر نظر میدهد:  "حادثه 11 سپتمبر به صورت درد اور به ما از نیرومندی ترس یاد اوری میکند. "ترس" همراه با "ترور" یکی از فقرات اصلی استدلال سیاسی و مطبوعاتی شده است.  اما این جنایات و چنین "ترس" چیزی نو نیستند، هر قدر که ایالات متحده امریکا بخواهد که 11 سیپتمبر را یک وا قعه بینظیر در تاریخ بشریت بنامد  اما چنین حملات تروریستی به همان اندازه قدیمی هستند که خود تاریخ میباشد.  و امکان رفتن ان بزودی هم نیست. حملات انتحاری یک متن معاصر از یک پدیده قدیم اند.

 

در حقیقت در اوایل قرن کامو (Camus) قرن بیست را قرن ترس خوانده است. به خاطریکه واقعات هولناک و ترسناک به کثرت اتفاق میافتد که  به مردم وقت انرا نمیدهد تا بر ان تامل و دقت کنند، و عکسلعمل که از خود نشان میدهندو ان هم، بسیط، ساده و بیدون فکر کردن عمل ترس است.  بعد از جنگ بی معنا و بربری اول جهانی جر و بحث بسیار در باره "دوره اضطراب": یک اضطراب نشعت کرده از دانستن "بیم ازادی" انسانی بود.

 

ترس یکی از قویترین احساسات انسانیست.  ان عمل میکند مانند زنگ خطر و اشاره میکند به حضور خطر و تحریک ما می کند که واکنش به خاطر نجات دادن خویش از خساره، تخریب و مرگ نشان بدهیم.  از ان جایکه ترس یکی از احساسات ابتدایی بشریست ما ضرورت به یاد گرفتن ان نداریم که چگونه احساس ترس کنیم. اما ما باید بیاموزیم که از چه بترسیم.  در کتاب "انکار مرگ" بیکر(Becker)  استدلال میکند که "دانش مرگ خود ما منبع "ویژه بزرگنرین اضطراب" میباشد و انست که ما را انسان میسازد.

 

واکنش ما به همان اندازه که احساس خطر میکنیم خواهد بود.  ترس به عبارت دیگر یک عکسلعمل عادی قبول شده در مقابل خطر میباشد.  بر درک انکه ما مصون نیستیم وقتیکه ما بسیار در ترس هستیم.  زنده ماندن به هر قیمت شاید خواست اول ما شود و شاید هم ما در همان لحظه بخواهیم که هر کاری بکنیم تا زنده بمانیم.  ترس بسیار زیاد میتواند بر فکر کردن معقول غالب شود.

 

اگر ما بقدر کافی ترسانده شویم حتی حاضر به از دست دادن ازادی خویش میشویم.

 

تهدید ترس یک وسیله اشنا برای تضمین تابع بودن است.  والدین در اوایل میاموزند که تهدید عواقب نا گوار اکثر اوقات در تغییر عمل یک کودک شوخ کافی میباشد. جامعه شناس امریکایی للاک اوف(Lakoff)  استدلال میکند که حکومت فعلی ایالات متحده (مانند اکثریت رژیم های محافظه کار) مانند پدر سخت گیر یک فامیل عمل میکند. انکه جهان را،  به نظر یک جای خطرناک و مشکل میبیند، جایکه بدیها در کمین گاه اند و به این عقیده است که مسولیت دارد که بواسطه جزا و نمونه سازی نظم و دسپلین را جایگزین کند.

 

11 جون 2006 / 21 جوزا 1385

 

 

 

 

 


 

اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول