دریا نخوابید
دوباره شب شد و دریا نخوابید
نماند از پا و از غوغا نخوابید
سر دیوانه را زد بار و صد بار
به سنگ و ساحل و سخرا نخوابید
چوخواب رفته از چشمان بر راه
نشد گم كرده اش پیدا نخوابید
مگر چشم سیاهی برده اش خواب
كه در تاریكی شبها نخوابید
اگر دریا ز تنهایی به غوغاست
دل من هم چو او تنها نخوابید
دلا دریا به تقلید من و تو
تپید و تا سحر چون ما نخوابید
و یا شاید كه ما در ساحل او
نخوابیدیم چون او تا نخوابید