گيسو سياه من
وقتی نشان عشق بنام تو جان گرفت
دنيا به درد و ضجّه برون ريخت
تاوان غفلتش را
سنگين
با حسرتی که سوزش ديگر داشت
اين غم گرفته، عاشق عاصی
با آستين سبز تفاهم
می رُفت گرد ياس و پريشانی
خورشيد با طراوت فروردين
از سقف آسمان صداقت
آويزه شده نشانهء عشقی را
گيسو سياه من!