© Farda فـــــردا
غروب این شهر سرد خدایا این شهر سرد نا امید مویه می کشم کوچه تهی از گام های فریادی است که من هر نفس در باد می جویمش دست به کدام شاخچه ببرم وقتی بهار بریده بریده از چشمانم می افتد ومن تنها نگاه نگرانی ام که باغروب آغاز می شود. «»«»«»«»«»«»«»«»
این شهر سرد
خدایا
نا امید مویه می کشم
کوچه
تهی از گام های فریادی است
که من
هر نفس
در باد می جویمش
دست
به کدام شاخچه ببرم
وقتی بهار
بریده
از چشمانم می افتد
ومن
تنها
نگاه نگرانی ام
که باغروب آغاز می شود.
«»«»«»«»«»«»«»«»
ادبی ـ هنری
صفحهء اول