پدر
پدر
ای ذات سبحانی پدر ای واحد ثانی
پدر
ای گنج معانی تو مرا پير مغانی
ز
تو آميختن من ز تو آموختن من
ز
تو افروختن من تو مرا قوت جانی
توئی ايجاب سجودم توئی ارباب وجودم
توئی درهستی و پودم تو مرا جسمی و جانی
توئی شمس الحق تبريز زتو عشقم شده لبريز
تو
مرا باده بسر ريز تو مرا راه و نشانی
چه
کنم هر دوجهان را چه کنم قيد و مکان را
چه
کنم جان وجهان را تو مرا جان و جهانی
تو
مرا سوز و گدازی تو مرا راز و نيازی
تو
مرا محرم رازی تو مرا سقف مکانی
ز
لبت خنده سرآيد نگه ات پرده گشايد
چو
مرا بی تو نشايد تو مرا روح و روانی
پدر
ای روزن اميد گل اميد ز تو چيد
نگه
ام بی تو چه سان ديد تو مرا فخر عيانی
به
اثيمت تو عيانی به اثيمت و نهانی
به
اثيمت تو جهانی تو مرا ورد زبانی
«»«»«»«»«»«»«»