|
انوشه پولادیان
شکوه ناامیدی
مرا
با امید هایی که
باد برده است
گریه مخندانید
بهار از من نیست
نگاه کن
این برگ های زرد
چگونه دانه
دانه
افشا می شوند
چنان شکوه نا امیدی
درچشمانم
پی افکنده آشیانه
که اش باغ را
آتش
از من نیست بهار
وقتی عشق
زندگی است
دوباره
و آفتاب؛
سایه ای که من ندارم.
«»«»»«»«»«»«»«»«»
ادبی ـ هنری
صفحهء
اول
|