© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نصير مهرين

 

 

 

نصیر مهرین

هامبورگ / آلمان

 

 

 

کودتا ها

در افغانستان

 

پيوسته به گذشته

 

برای مطالعه بخش نخست در اينجا کليک کنيد

 

 

در ارزیابی های تاریخی آن موضوع که در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ مرحوم میر غلام محمد غباردیده میشود نیز تماس به موضوع در همین محدوده است. سوگمندانه اسناد بیشتر از جریان استنطاق مقامات دولتی نیز در اختیار نیست تا دیده شود که به اصل آرزوی اقدام کننده گان چه اسمی را می نهادند. از جریان استنطاق محمد اختر خان که آنهم در کتاب افغانستان در مسیر به استناد سخن شجاع الدوله خان غوربندی بازتاب یافته است، چنین استنباط میشود که قصد سرنگونی امیر امان الله خان از راه قتل او، تحقق سپردن قدرت به سردار نصرالله خان را جواب می گفته است. آن موضوع نیز در محدوده اقدام نخستین یا قتل شاه مطرح شده است. بحث و سوال و جوابی که بقیه اجزای اقدام در واقع کودتایی را روشن کند در اختیار ما نیست. چنین است که سوالات مطروحه نه این است که: چه نیت و قصدی از تصرف قدرت داشتید، بلکه فقط به بررسی اقدام قتل شاه خلاصه شده است. عدم کاربرد اصطلاح دیگری مانند پادشاهی گیری، از این نیت قصدی دولتی ناشی شده است. زیرا اگر دستگیر شده گان را در معرض سوال وجواب بیشتر قرار میدادند که انگیزه های اصلی اقدام آنها روشن میشد و از جمله موضوع بدیل و طرح و راه و رسم دیگری مطرح میگردید، در آن صورت، بعید به نظر نمیرسید که جانبداری از افراد و حلقات کوشا برای تصرف قدرت در میان مردمانی که از امیر و شاه دل خوشی نداشتند، فزونی می یافت. اما چنین زمینه یی نه در جامعه ما وجود داشت و نه استبداد شرقی - افغانی و تجسم ماورایی قدرت امیر و شاه آن گونه تحقیقات را مجالی میداد. در حالی که نفس موضوع نشان میدهد که بسا ازین اقدامات که قتل امیر و شاه را در دستور کار قرار داده بودند، از سرچشمه تعویض قدرت و گونه یی از اجبار آن راه در دستور کار قرار میگرفت. در عوض استعمال اصطلاح دقیق ترجیح داده شده است که عمل شکست دیده گان را توطئه و یا با بقیه اوصاف نکوهیده و زشت یاد کنند.

 دلیل فترت فرهنگی ادبی که پس مانی و بی اعتنایی به ایجاد واژه ها و نام های مناسب را با خود داشته است، نیز سبب شده است که ادیبان و مورخان کشورما از داشتن اسم رسا ودقیق برای بیان اقدامات کودتایی مانند بسا موارد دیگر، بی بهره بمانند. ورنه، شاید استعمال کلمات ترکیبی قدرت گیری یا پادشاهی گیری میتوانست معرف آن اقدامات باشد.

ازینجاست که امروز ناجایز نمی یابیم که به رغم اینکه نام کودتا بر اقدمات لودین و اختر جان گذاشته نشده است، اقدام آنها را از سرچشمه و انگیزهء کودتایی بدانیم. اما در مورد اقدام عبدالخالق قاتل نادرشاه، مدارک و اسناد و قراینی در دست نیست که حاکی از برنامه کودتایی باشد.

با توجه به این وضع است که در ادبیات سیاسی تاریخی معطوف به رویداد های پیشینه اصطلاحات دقیق ورسا وجامع بکار نرفته است از سوی دیگر همانگونه که پیشتر گفتیم، عدم استعمال واژه غربی کودتا در پیشینه های تاریخی افغانستان وسایر کشورهای جهان معنی عدم موجودیت چنان تمایلات واقدامات را ندارد. بطور مثال، در اقدام لقمان خان برادرزاده احمدشاه درانی و پسر ذوالفقار خان تلاشهای منطبق با مفهوم کودتا را میتوان یافت  با آنکه تاریخنویسی قدرت مندان پیروزمند، نام توطئه و یاغیگری را بدان نهاده است. استعمال این اسم در چارچوب ضرورت بازنگری و گذاشتن نام دقیق به روبداد های پیشینه مانعی نمی بیند.

 در سالهای پادشاهی محمد ظاهر خان، اسنادی نشان ما میدهد، که مستنطقین اصطلاح کودتا را بکاربرده اند. ببینیم:

" ساعت 11 شب دروازه اطاق ( زندان ) من باز شد و خورد ضابطی داخل گردید. مرا سراپا تلاشی کرد و بدستم الچک انداخت، و به رویم یک دستمال را کشید... مرا به یک اطاق بردند. فهمیدم که ریاست استخبارات است. بعد از لحظه یی مرا به اطاقی رهنمایی کردند، داخل شدم. رسول رئیس ضبط احوالات، سیدعبدالله وزیر داخله و میر عبدالعزیز والی کابل نشسته بودند. سلام کردم، هیچ اعتنا نکردند.

سید عبدالله رو به من کرده گفت: شما میخواستید با عبدالملک ( وزیر مالیه که طرف غصب دربار سلطنتی قرار گرفته بود) کودتا کنید؟... "و بازهم از دور دیگری از تحقیق میخوانیم:

" شخصی که مرا بخاطر تحقیق برده بود، سوالات شفاهی از من نمود، اما طرز سوالش احترام کارانه بود و من پاسخ دادم. در آخر رسما و تحریری پرسید که:

« شما در شب 31 جوزا 36 در خانه خود جلسه داشتید و به عبدالملک وزیر مالیه تعهد میگرفتبد.»

 و سوال دیگر او این بود که « شما درخانه شعاع با جعفر خان فرقه مشر و عبدالملک وحاجی عبدالخالق که حضور داشتند، نقشه کودتا را می کشیدید»  

 بیشترین زمینه استفاده از اصطلاح کودتا بر می گردد به زمانی که محمد داوود خان در سال 1352 خورشیدی از آن راه تصرف قدرت بهره گرفت. در بین هسته های کودتایی 26 سرطان داوود خان  اصطلاح کودتا رواج داشت. در حالیکه در سخنرانی ها واعلامیه های رسمی از به عنوان قیام و انقلاب یاد میکردند

 و یا عملی را که منجر به قتل امیر حبیب الله خان رسیدن قدرت به دست امان الله خان شد، و یکی از کودتا های پیروزمند است، بدلیل پهنه تاثیر گذاری انقلاب سیاسی نامیده شد. اما منابع رسمی هیچگونه نام درخور آن عمل بدان ننهادند. موضوع را در حول قتل و شهادت امیر، آنهم نه از طرف کسانی که جز شبکه کودتایی بودند بلکه از طرف کسانی که قاتل را میشناختند، در هاله موضوع قتل پیچانیدند.

. چنین تأملی به تنهایی شامل حال وبحث موضوع کودتا ها در افغانستان نیست، بلکه در همه موارد، وقتی ارزیابی های سیاسی مطرح است و کاربرد بک واژه ی غربی و لاتین که معرف مفاهیمی است که از غرب برخاسته است، کم و بیش با این دشواری مواجه میتوان بود. * در چنین مواقع معیار و وسیله سنجش اصطلاحی است که مغربزمین مهد رویش آن بوده است. و بدا بحال روزی که برداشت های مشخص و متفاوت از دل جامعه ما و یا بقیه جوامع در آن نامگذاری نگنجد.!

---------------------------------

بهره گیری از اصطلاح کودتا، امروز پهنه وسیعتری یافته و بگونه کنایه ها و قرینه سازی ها بر برخی از بقیه اقداماتی اطلاق میگردد که برخی با خود سری علیه قانون و یا فیصله های جمعی و یا توطئه گرانه به عملی متوسل میشوند. جیمی کارتر رئیس پیشین ایالات متحده امریکا در باره اقدامات جورج دبلیو بوش میگوید که علیه قوانین کودتا کرده است.*

یک شرکت هوایی متهم میشود که علیه ماليه دهنده گان کودتا کرده است. *

شرودر صدراعظم پیشین آلمان متهم میشود که علیه حقایق کودتا کرده است.*

این موارد را میتوان صورت های کنایه آمیز و احساساتی تلقی کرد که با وجود کلمات مناسب و نامگذاری دقیق که میسر و مقدور است با قرینه سازی، به عنوان صفت منفی در معرض استفاده قرار گرفته است.

---------------------------------

 

 گفتیم کودتا پدیده یی است جهانی. با آنکه انگیزه ها و اهداف مختلف و جدا از هم را در کشور های مختلف بیان میکند. برای نمونه مثالهای را انتخاب کرده ایم:

 در فرانسه پس از انقلاب 1779.ع و بروز تنش های سیاسی و نظامی تکاندهنده، کودتای مشهور هژدهم برومر 1799 ناپلیون بناپارت بساط همه را برچید و دیکتاتوری با نام امپراطوری اعلام شد.

درهمین کشور که نظام دموکراسی پارلمانی در آن پا برجای بود در بحبوحه تشدید دامنه جنگ آزادیبخش مردم الجزایر، هنگامی که منجر به فشار های در هیات دولت فرانسه گردید و تمایلات اجباری برای برسمیت شناختن استقلال الجزایر بوجود آمده بود، در سال 1961 جنرالی کوشید تا از راه کودتا آن تمایلات را خنثی کند اما موفق نشد.

در آلمان پس ازپایان نخستین جنگ جهانی که همراه بود با شکست و تحمیل جبران خساره بر المان، زمینه های بروز روحیات ناسیونالیستی هموارتر گردید. آن تمایلات در کودتای 1920 ظاهر شد و سپس در سال 1923 کودتای نافرجام آدلف هتلر بوقوع پیوست. هتلردر ماه فبروری سال 1924 محاکمه و با تعیین جزایی که میتوان آن را خفیف نامید به 5 سال حبس محکوم گردید.

هتلر یاران پیشین و صدراعظم متحد خود ر ا با این ادعا که کودتا میکرد، محکوم و اعدام کرد  با تشدید ظلم وستم دولت هتلری و وضاخت یشتر آثار جنگ مصیبت زای جهانی دوم کودتا ها علیه هتلر شکل میگرفت. در ماه مارچ 1944 و جولای 1944 اقدمات کوتاگران افشا و سران آن ها به اعدام محکوم شدند.

در اطریش در سال 1933 از طریق کودتا قدرت بدست آمد اما در سال بعد ناسیونال سوسیالیست های طرفدار هتلر طی کودتایی خونین قدرت را بدست گرفتند.

 در اسپانیا در مه جولای سال 1936 کودتای نیرو های دست راستی عملی شد که منتج به جنگها گردید. و در حالی که پس از چند دهه حاکمیت دیکتاتوری فرانکو دموکراسی پارلمانی عرض وجود کرد، در سال 1981جنرالی با گروه گوچک نظامیان تحت رهبری اش کوشید بساط دیموکراسی را برچیند اما ناکام ماند.

 یونان کودتا های نظامیان را بارها دیده است. مشهورترین آن کودتا 1967 است که سالها با نظام دیکتاتوری نظامیان به حیات خود ادامه داد.

در پرتگال کودتای در سال 1974، آنکشور را در مسیر دیموکراسی سمت داد. با آنکه در آغاز عناصر حفظ وضع دوره حاکمیت سالازار نیز نقشی داشتند اما کودتای پرتگال از بسا جهات باعناصری که داشتن انگیزه دموکراسی خواهانه در آن نفوذ داشت، همچنان از روی تشخیص پیامد های آن با بقیه کودتا تفاوتهای را دارا بود.

 دسترسی کشورهای اروپایی به نظام دموکراسی پارلمانی که پرتگال تا سال نخست دهه هفتاد هنوز از آن محروم بود، زمینه های مساعد ناشی از رشد فرهنگی و شعور سیاسی، احتمال وقوع جنبش های خونین و رادیکالیزه شدن حتا تمایلات دموکراسی خواهانه در سازمانهای مختلف سیاسی، رشد سازمانها ی چپ وعواقب ناخوشایندی که میتوانست برای اصلاح طلبان به بار بیاورد، در تصامیم کودتاگران بازتابهای دور اندیشانه یی داشت. از ینرو کودتا با پشتوانه جانبداری عمومی از دیمکراسی، و مخالفت با دیکتاتوری سالازار موجد تغییراتی در راستای ایجاد نظانم پالمانی مانند بقیه کشورهای غربی کردید. کودتای پرتگال در واقع راه را برای تحولات جامعه هموار کرد نه در مسیر کسب قدرت با انگیزه های انحصاری گروهی از نظامیان وتداوم خشونتیار.

 در اتحاد شوروی بحران زده شروع دهه نود (1991 ) معاون گورباچف همراه با وزیر دفاع و بسیاری از نیرومندترین شخصیت های حزب بر سراقتدار ( حزب کمونیست اتحادشوروی ) علیه رهبر حزب کودتا کردند. اما این کودتا که بیشترین عناصر فکری سیاسی آن را حفظ راه ورسم پیشینه تشکیل میداد، در برابر مدافعین تمایلات دمکراسی پارلمانی عقیم ماند.

یادآوری نکته یی را پیرامون ادعای این کودتا لازم می بینیم که در برخی از بقیه کودتا ها نیز رواج داشته است. کودتاگران طی خبری اعلام داشتند که گورباچف بدلیل وضع خراب صحی استعفا داده است. در حالی که او در استراحتگاه خویش بسر می برد.

در سال 1966 دوتن از نظامیان بنامهای رشید و لطیف در  اندونیزیا کودتای را علیه سوکارنو رئیس جمهور وقت براه انداختند که پس از شکست و خونریزی های بسیاری که دامنگیر مردم اندونیزیا شد، سوهارتو قدرت را بدست گرفته خونریزی ها و سپس چند دهه دیکتاتوری را در آنجا اعمال کرد.

امریکای لاتین کودتا های بسیار دیده است. از ینرو این قاره را، قاره کودتاخیز نام برده اند. پیرامون کودتا های امریکای لاتین گفتنی است که نه تنها تمابلات قدرت طلبانه در گونه کودتایی در داخل آنکشورها بلکه به عنوان یکی از راه های طرف استفاده ایالات متحذه امریکا نیز بار ها در معرض استفاده قرار گرفته است.

 از جمله کودتا ها، ازین کودتا ها در امریکای لاتبن نام می یریم:

 کودتای گواتیمالا در سال 1954

 کودتا های ارجنتاین درسالهای 1943، 1962، 1966، 1976، با نقش نظامیان.

ونیزویلا 2002

چیلی کودتای مشهوری که از طرف جنرال پنوچیت علیه رئیس جمهور آلنده صورت گرفته و منجر به خونریزی هزاران انسان گردید. این کودتا نظام دموکراتیک پارلمانی را پایان داد و حکومت نظامیان و دیکتاتوری آنها را اعمال کرد. بگفته ریمون آرون " اهریمن های مسلح، قدرت پرهیز کار رابه خاک افگندند."*

 در سال 1936 در جاپان کودتا شد

در ایران حکومت محمد مصدق که از راه پارلمان قدرت را بدست آورده بود، در سال 1332از راه کودتا نظامی به همکاری ابالات متحده امریکا برکنار شد.

 

کشورهای شرقمیانه شاهد کودتا های بسیار بویژه از طرف نظامیان مخالف نظام های سلطنی و با تمایلات ناسیوناليسسم عربی بوده اند.

از جمله کودتا های کشور های شرقمیانه وعربی میتوان از کودتا های جنرال نجیب – جمال ناصر علیه ملک فاروق، کودتا هواری بومدین وزیر دفاع علیه بن بلا، کودتا جعفرالنمیری، کودتای معمرالقذافی نام برد. بسیاری از سران این کودتا ها خود با کودتا های دیگری مواجه شده وکشف شبکه های ایشان مخالفین را به زودی اعدام کرده اند. ناسیونالیسم عربی، توتالیتاریسم سیاسی در گونه دیکتاتوری رئیس جمهور نظامی، نارضایتی از امریکا و اسرائیل، تمابل و اتکا به شوروی یی از میان رفته را میتون از رئوس کلی مشخصات زاییده های کودتا های کشور های شرقیمانه دانست.

در پاکستان که گونه یی از دموکراسی را می آزماید، نقش نظامیان مانند سایه شمشیری همواره بر سر سیاستمداران و حکومتگران حزبی وغیر نظامی وجود دارد. از جمله جنرال ضیالحق رئیس ستاد ارتش ذوالفقار علی بهوتو را درسال 1977 و جنرال مشرف نواز شریف صدر اعظم های پاکستان را کودتا کردند...

آنچه را به عنوان نمونه های از کودتا در جهان یاد کردیم، در برخی زمینه ها بنابر موجودیت انگیزه های داخلی، مانند اختلافات نظامیان با رئیس جمهور و یا صدراعظم غیرنظامی، وجود آزادی های که برای نظامیان ناگوار بوده است، تمایلات سیاسی گروه ها و احزاب سیاسی برای پیاده کردن برنامه های ویژه خودشان ویا هم نقش کشور خارجی در آن سهمی داشته است.

فکر میشود توسل به کودتا برای براندازی رژیم مخالف و یا ایجاد درد سر منطقه یی و ایجاد حکومت مطیع در گام نخست به منفعت قدرت های رقیب شوروی و امریکا به ویژه در دهه هفتاد روبه فزونی نهاد. دفع کودتا از راه استفاد ه از اطلاعات سازمانهای جاسوسی و دادن آن اطلاع به رژیم در معرض کودتا نیز جنگ پشت پرده قدرت های ر قیب بوده است.

رژیم های که حکومت خویش را در معرض تلاشهای کودتای دیده اند، به گسترش شبکه های جاسوسی، تشدید احتناق و سرکوبهای خونین مبادرت ورزیده اند. رژیم بعثی عراق هنگامی که مناسبات ابران وعراق در سالهای دهه هفتاد تیره بود و همینطور طی سالهای که برای صدام حسین این نگرانی ایجادشده بود تا متوجه حال خویش از ناحیه تحقق آرزوهای ایالات متحده امریکا باشد، تشدید فشار رو به تزاید بود. نمیتوان تردید که برای امریکا نیز با صرفه بوده باشد که در عوض گسیل نیروهای درد سر افرین کودتای آنها را کمک برساند.

امروز با وجود یک قطبی شدن جهان و با وجود آنکه ایالات متحده امریکا بهره گیری از ملل متحد، استفاده از سلاح تعزیرات اقتصادی با جلب موافقت و یا بدون موافقت ملل متحد، حق از میان برداشتن رژیم های مانع و مشکل تراش را در سطح جهان بدست آورده است، و با وجود آنکه از اقدامات کودتایی کاسته شده است، اما نمیتوان این وضعیت را تعمیم داد و در پای استنتاج پایان اقدامات کودتایی نشست. زیرا زمینه های داخلی تمابلات و همچنان تمایلات جهانی برای تعویض دولت های دوست که به مشکل تراشی وعدم تبعیت همه جانبه متوسل میشوند و یا دور کردن آنهای که در ذهنیت عامه کشور خویش جای نامطلوبی یافته اند نیز محتمل به نطر میرسد.

 در خلال توجه به کودتا ها شایان یاد آوری است که سران کودتا های که با شکست مواجه شده و توفیقی بدست نیاورده اند، به ویژه در چند دهه پسین همواره متهم شده اند که سازماندهی آنها از طرف کشورخارجی صورت گرفته است. مواردی حاکی از آنست که این ادعا روابط کشورهایی متهم کننده و متهم شده به سازماندهی کودتا را برهم زده است.

کودتاگرانی که شکست خورده واز طرف دولت دستگیر شده اند، شکنجه ها دیده و برخی ناگزیر شده اند اعتراف های غلط و اجباری کنند. در کودتای های موفق که در اکثر موارد مردم بی تفاوت و نظاره گربوده اند، پس از آن دولتمردان کودتایی صحنه سازی های دروغین و نمایشی را روی دست گرفته و با کشانیدن اجباری مردم در جاده ها، پیش از ینکه همنوایی مردم را نشان بدهند در واقع شیوه های غیر دموکراتیک و آمرانه را از همان بدو کسب قدرت نشان داده اند.

 یکی از روشنترین نتایجی را که بسا از کودتاها با خود آورده اند، این است که دولت های محصول کودتا های معاصر، به رغم شکوه و شکایت ار مظالم دولت سرنگون شده، پس از تصرف قدرت خود به ابعاد مظالم و بی توجهی به آراء مردم افزوده اند. در بعد علابق به قدرت های خارجی نیز چنین وضعیتی را میتوان نشانی کرد. در حالی که بسا از کوتاگران دولت های سرنگون شده را متهم به وابستگی به یکی از قدرت های جهانی کرده اند، دولت جدید در زمینه سیاست جهانی جانب قدرت دیگری را الزام کرده است.

 ****

شایان یاد آوری است که انگیزه های نخستین این قلم را برای تـامل و مکث در کودتا ها در افغانستان نیز همین موضوع تشکیل داده است. این نظر را بیش از همه در باره کودتای های سرطان 1352 و هفت ثور 1357 کشور خود ما میتوان ابراز کرد. در کودتای 26 سرطان دردی در سینه محمد داوو خان لانه کرده بود. پنداشته بود که با قانون سیاسی جدید دهه چهل خورشیدی او را کنار زده اند. در حالی که خود علاقمند سهمگیری با بینش و سلیقه خودش در حیات افغانستان بود. اما وقتی قدرت را در دست گرفت، به ابعاد آن کنار زدن ها به گونهء رسمی تا سرحد پایان دادن به هر چه و به هرشکلی   در دهه پیشین در حیات سیاسی و مطبوعاتی جامعه وجود داشت پایان داد.

 و در کودتای ثور، در حالی که شکوه و شکابت از محمد داوودخان تبارز داشت و اقدام او برای زندانی کردن رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان مورد نکوهش حزب و سبب ساز نزدیک اقدام کودتایی گردید و درحالی که اقدامات سالیان پسین زمامداری داوود خان که همزمان با گسست نسبی از شوروی بود، متهم به رویکرد به سوی « امپریالیسم » و« ارتجاع منطقه » میشد، اما وقتی قدرت را این حزب بچنگ آورد، تفاوت ها در حوزه گسترش آن نقاط منفی داوود چه از نگاه وابستگی به اتحاد شوروی و چه از نگاه ساحه فشار در حق مخالفین و تعمیق عناصر جوهری استبداد، به اندازه یی است که نمیتوان آنها را با هم در سطح مقایسه قرار داد.

 سوگواری موضوع در این نیز است که با وجود ادعا های مبنی بر کاربرد معیار های دموکراتیک، مخالفت با استبداد، مخالفت با شکنجه و تعذیب و اعدام مخالفین و با وجود به نکوهش نشستن ظلم و ستمی که مردم افغانستان در تحت حاکمیت های پیشین دیده اند، اعمال به مراتب گسترده تر دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان در نگرش های قلمزنان این حزب فروپاشیده محلی از اعراب ندارد. و از آنجایی که دامنه پیامد های عذاب دهنده بزرگتر از آن است که پنهان شود، شگرد توجیه گری پیامده ای خونین و دل آزار در دستور کار ایشان قرار گرفته است. این شیوه نیز برای توجیه خودش، مظالم و کابل سوزی تنظیم های اسلامی و کارنامه های طالبی را در سطح مقایسه و کمک می طلبد. ناهنجاری های سالهای پس از حاکمیت آنها، متمم آن نیت و بازآفرینی گونه یی از فرهنگ توجیه گری برای پیامد های کودتای ثور شده است.

 مبرهن است که اتخاذ این راه وشیوه نیز در واضحترین بیان آن نه توفیقی حاصل نیت توجیه گری میتواند کرد و نه توفیقی عاید نیت جعل در تاریخ چند دهه پسین میشود. بلکه معرف چارچوبی مشترک برای اجزایی است که زیر نام و ادعای مخالفت با استبداد و مردم آزاری، استبداد دوره خویش را با سایرمحافل مردم آزار به مقایسه می گیرند. جان سخن درعدم دسترسی آنها به مواضع انتقادی، ازین تنگنای محدود و نیات پیشینه توجیه گری نهفته است.

ازینجا نیز است که این کودتا و پیامد های آن را در محراق توجه کودتا ها در افغانستان، قرار داده ایم.

گذشته از آن، پندارنگارنده این است که با موجودیت قوای نیرومند خارجی در افغانسنتان نمی توان گفت که ضمانت های برای جلوگیری از کودتا در آینده ایجاد شده و حیات کودتا و ذهنیت توسل به آن در افغانستان به پایان میرسد. درست است که حضور قوای ایساف با لزوم دیدهای ایالات متحده امریکا و تحت رهبری عملی سیاسی و استراتیژیک آن حتا موقعی به ایجاد ذهنیت کودتا نمیدهد، اما از سوی دیگر این سوال نیز مطرح است که قوای خارجی تا چه وقت در افغانستان میتوانند بمانند. حین اندیشیدن به پاسخهای کلی، چند احتمال در نظر مییاید: مثلا قوای خارجی که تا حال مانع جنگ داخلی و کودتا شده اند، فردا از افغانستان رخت سفر می بندند. شاید بدلیل گرفتاری های امریکا در چندین نقطه، ایجاد فشار های روبه تزابد، باز شدن جای برای عناصر و نیروهای مخالف « نظم نو جهانی» در قصر سفید که تعدیل سیاست های تهاجمی دبلیو بوش را همراه خواهد اشت، و یا جان یافتن ذهنیت وآ رزو های داخلی در افغانسنان مبنی بر ادعای اصل اتکا به خود و یا توانمندی خود قوت های دولتی و طرح عدم لزوم  ادامه  حضور قوا در افغانستان ابن هیبت موجود ناشی از سايه   52 B که برای تبارز جدی جنگ و توسل به کودتا موقع نمیدهد از میان برود. در آنصورت هیچ تضمینی درمیان نیست که ذهنیت توسل به کودتا جنبه عملی نیابد. بدیگر سخن موانع موجود موانعی نیستند که برای همیشه اقدامات کودتایی در افغانستان را از میان جامعه بردارند. همان گونه که کارکردهای حضور کنونی، به رغم ایحاد فضای شبه « بازار آزاد »، در افرینش فرهنگ تسامح و انصراف از قهر و خشونت عاجز است. حتا سیر اوضاع چنان نشان میدهد که چنین کارکرد های کره زمین طلبی و سیاست غلبه گری، امکانات رویش خشونت را بیشتر ساخته است.

در بعد پیشینه های تاریخی افغانستان نیز چند نمونه را درین زمینه داریم.

 زمینه نخست هنگامی مساعد گردید که نیروهای بریتانیایی هنگام هجوم بار دوم آنها به افغانستان شاهد شکست برنامه یی گردیدند که همراه بود با گزینش شاه شجاع. همینکه بحرانی جدی تر فرا رسید ونیروهای نظامی بریتانیا به عنوان قدرت مانع شونده، از داشتن تاثیر در اوضاع عاجز آمدند، شاه شجاع به قتل رسید و چندی بعد محمد اکبرخان فتح جنگ را کودتا کرد.

پس از کودتای ثور 1357، گزازشهای متعددی حاکی از تلاشهای کودتایی بود. اما با حضور قوای اتحاد شوروی درافغانستان، حضور ببرک کارمل تاهنگامی ضمانمت یافته بود که ماسکو در زمینه تصمیمی اتخاذ میکرد. و چنانکه دیدیم حیات سیاسی او را نیز ماسکو تعیین کرد. اما با رفتن قوای شوروی از افغانستان، باردیگر شاهد تلاشهای کودتایی هستیم. نمونه اقدامات شهنواز تنی و شاید تشبثات دیگری و از جمله براندازی نجیب الله را میتوان از آن نمونه ها آورد.

در واقع موجودیت قوای شوروی بر تنشهای بسیاری که در میان نیروهای گوناگون وجود داشت سر پوشی نهاده بود.

 این گونه تماس به اوضاع کنونی باید با روشنترین وجه مبین این برداشت نیز باشد که ساختار کنونی سیاسی و بروز نهادهای انتخاباتی، همچنان در کل ادعای سمت وسو دادن افغانستان در مسیر جامعه دموکراتیک و یا چنان جامعه یی که در آن اندیشه کودتا نیز عرض وجود نخواهد کرد، در ضعیف ترین برخورد آن گونه یی از خود فریبی واغفال از درک واقعیت ها است.

 از منظر جامعه شناسی سیاسی میتوان تبلورات معضلات وزمینه یافتن تشنجات ومنجمله بروز کودتا را نیز در بستر تداوم آن مشکلات انتظار داشت. اما خواستگاه اجتماعی بخش قابل ملاحظه معضلات که اسباب نگرانی آورنده وعدم نتیجه گیری خوشبینانه را نشان میدهد، در ترکیب اجتماعی اجزای متشکله افغانستان نهفته است. این بعد مسابل جامعه ما که از لطف بحث تفاهم آمیزدر دوره طولانی با بی اعتنایی غیر مسولانه بی مایه است، طی چند دهه پسین مهر ونشان خود را بر بسا از مسایل ومشکلات وصف بندی های تخاصم آمیز بر جای نهاده است. ازینرو بعید به نظر می اید که گرایشات علاقمند به تنش های قومی و زبانی ویا مذهبی جایگاه کودتا را در فعالیت های خویش از نظر دور نگاه دارند. در جامعه ما سنت غلبه بر دیگران، توسل به جنگ وبه زیر کشیدن مخالف و رقیب که به عنوان دشمن نیز تجسم یافته است، در مقام فرهنگ دیرجان و دیرپای اهمیت نگران کننده می یابد. تبارز مشاجرات لفظی و قلمی بیگانه با زبان تفاهم در سالیان پسین در ادامه سنت پیشین، تشدید مخالفت های متنوع سیاسی، عقیده یی، سمتی، قومی، مذهبی و زبانی ؛ حضور نماینده گان تمام خطوط فکری و سیاسی نیرو های خشم آمیز و متخاصم و قلبا بیگانه با تحمل و دموکرََََََاسی که از ترس ضرورت امنیت قوای خارجی، در کنار هم نشسته اند، را برعلاوه امکان رفتن قوای خارجی از افغانستان میتوان به عنوان زمینه ها عوامل مساعد رویش کودتا ها در افغانستان در چشم انداز قرار داد.

 هنگام تامل روی این موضوع شایان یاد آوری که نباید منجر به ایجاد عبرت کاذب و تقدیس جاودانه حضور نیروهای خارج در کشور ما شود. غرض از اشاره به حضور قوای خارجی و مانع شونده کودتا نشان دادن واقعیت های تاریخی و ریشه یابی و معصله شناسی کودتاست.

 از جانب دیگر نمیتوان فراموش کرد که در کشور های با داشتن نهاد های قانونی و دمکراسی بار ها شاهد کودتا ها بوده ایم.

درین نبشته برعلاوهء دیدن نمونه های از کودتا ها، تصور بروز آن در اینده نیز به دلیل نکات یاد شده مطمح نظر بوده است. محتمل است چنین برداشتی نسبت به اوضاع افغانستان بدبینانه به نظر آید. این برداشت از اوضاع هر چه باشد و هرچه تلقی گردد، ندای تاکید بر گسترش فرهنگ مخالفت با خشونت و از جمله کودتا را که جامعه ما دیده است به گونه همیشگی با خود دارد.  زیرا:

" من از هیچ چیزی به اندازه کودتای نظامی بیزار نیستم. حتا اگر اوضاع و احوال و هنر کودتاچیان آن را پشت ظاهری قانونی پنهان کند " *

 

پايان

 

 


 

اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول