© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ماريا دارو

 

 

 

 

ماریا دارو

 

 

 

 

 

 

مادر مرا ببخش

 

 

انکس که مرا تاج بر سر بود مادر بود

انکس که مرا زیور وزر بود مادر بود

 

انروز که خورشید در جهان نور می افشاند

روشن تر زخورشید جهان بود مادر بود

 

شب ها که مهتاب با ستاره گان درخشید

رخشنده تر وبلند مقام مقام  مادر بود

 

روزیکه سر زمین جهان شد مهیا

زره زره خاک وگلِش  لطف مادر بود

 

در قلب هر انسان یک انرجی واحساس

از عاطفه وعشق فروزان مادر بود

 

در  قلب کودکان معصوم چو بنگری

جریان خون عاطفه از خون مادر بود

 

هرروز وشب زبان به ثنای تو کشودم

سجده مرا بعد از خدا دامان مادر بود

 

مادر مرا ببخش که عمرت در پای من

رسید به پیری وشبابم زشیره جان مادر بود

 

تا داشتم ترا ز حوادث امان بودم

محفوظ زهر بلا مرا دعای مادر بود

 

زان روز به خاک وخون نشستم که تورفتی

خون گریستنم هر شب زکمبود مادر بود

 

رفتم طواف  مرقد پر نور تو کردم

بوسیدنم روا به نقش جای پای مادر بود

 

مادر مرا ببخش  مادر مرا ببخش

 

2006-05-10

 «»«»«»«»«»

 

کشتار عاشقانه

 

با نرگس فتانت اخر هلاکم کردی

با تیر زمژگانت صد سینه چاکم کردی

دست از ستم بردار ای قاتل جان من

جان را بتو بخشیدم دیدم کبابم کردی

از اشک در هجرانت ساختم دریای  امو

شستی تودست بااشکم بازهم مرغابم کردی

رسواهی های عشقت عاری نبود برمن

شرمنده گی ام اینست که باز فریادم کردی

از عشق تو آموختم صد درس نکته دانی

هوش از سرم ربودی جسم بی باکم کردی

آب حیا ریختم در نقش پایت هرشب

چشمم چوصحراخشکید واه چه بی آبم کردی

من از چه کنم یاد که تونکردی برمن

با دوکمان ابرو وتیرز مژگانت نشان خاکم کردی

درد هزار دارم در حیرتم طبیبآ

(دارو)یم را ربودی وزعشقت هلاکم کردی

 

2006-04-23

 

«»«»«»«»«»

 

 

 

 مستقیم الصراط است

 

این عشق عجب قافله دور ودراز است

از شور عاشقانه قلبم پر تپ وتاب است

 از گلشن حسنت بملامت بیرونم کردی

 این مرغ بال شکسته را محال پرواز است

باغ یاسمن حسنت گلبار میشود

پائیدنم  به باغ حسنت رویا وخواب است

داغی غم هجرانت در دل شد چولاله

این لاله داغدیده در باغ تو مجاز است

دل خون خورد درهجر تو تا اخرین نفس  

دیدار تو در محشر برایم  چه ثواب است ؟

ازماتم هجران تو قدم الف بود وکمان  شد

در عشق دوراهی نیست مستقیم الاصراط است

ای دیده  خون فشان به یاد گل رویش  

دیدار او در چشم خونبارم سراب  است

فصل گل رویت چو خزان شد به چشم (دارو)

افسرده شد چشمم از بسکه شب وروز باز است

17 اپریل سال

 

 

«»«»«»«»«»

 

 

 

 

 


 

ادبی هنری

 

صفحهء اول